مطلب صوتی من دربارۀ گزارش روزنامۀ شرق


گزارش جالبی که خانم شهرزاد همتی با همکاری آقای ناصر نجاریون تهیه کرده (با عنوان یک روز ویلچرنشینی در خیابان‌های تهران – را‌هی نیست) و در روزنامه شرق (شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵) منتشر شده باعث شد به این فکر کنم که مطلبی درباره این گزارش بنویسم که نمونه‌ای عملی و کاربردی از مدل اجتماعی معلولیت هست. به خاطر انبوه کارها و نداشتن وقت برای نوشتن این مطلب، تصمیم گرفتم صدامو ضبط کنم و در این باره (به جای نوشتن) صحبت کنم. این فایل رو یکبار و بدون تمرین ضبط کردم. می‌بخشید که توش مِن و مِن زیاد دارم؛ امکانات نرم افزاری و البته وقت کافی برای ادیت فایل صوتی نداشتم. پیشنهاد می‌کنم این فایل رو تا آخر گوش بدید؛ شاید براتون جالب باشه بخواهید بدونید که آیا معلولیت جسمی به خودی خود ناتوانی هست یا نه؟! شاید در انتهای این فایل، جوابی گرفتید، یا ممکنه سوالات بیشتری براتون ایجاد بشه که در حد توانم، در خدمت خواهم بود.
از دوستان ناشنوایی که امکان استفاده از این فایل رو ندارند، واقعا عذرخواهی می‌کنم؛ امیدوارم در فرصتی در آینده نزدیک، بتونم این فایل رو برای استفاده همه دوستان، به متن مکتوب تبدیل کنم. 

لینک پیام صوتی در فیسبوک: اینجا
لینک گزارش در روزنامه شرق در اینجا 
__________________________
دوست عزیز و توانمندم، آقای امین ترکمان، زحمت کشید و فایل صوتی من رو دربارۀ گزارش روزنامۀ شرق تایپ کرد. کمک بزرگ و باارزشی بود که امین جان حتی بدون اینکه من تقاضایی بکنم، داوطلبانه انجام داد. خیلی ممنونم امین عزیز.

این هم متن مکتوب مطلب صوتی که لینکش رو باز هم اینجا قرار میدم:
***
سلام خدمت همه شما 
امروز شنبه هست ۳ دسامبر سال ۲۰۱۶ ، سیزدهم آذر ۱۳۹۵۵ مصادف با روز جهانی افراد دارای معلولیت. من در مطلبی که دیشب نوشتم و به مناسبت این روز منتشر کردم، گوشه‌ای از نقطه نظراتم رو دربارۀ محور این روز جهانی نوشتم و در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشتم. اما مطلبی که باعث شد دوباره به این فکر بیفتم که این گزارش یا فایل صوتی رو تهیه بکنم، گزارش خیلی خوبی بود که دیدم در روزنامه شرق منتشر شده. خانم شهرزاد همتی با همکاری دوست خیلی خوبم آقای ناصر نجاریون این کار رو انجام دادند. خب این گزارش رو که خوندم فکر کردم که بهتره در موردش مطلبی در تکمیل این گزارش و در به نوعی تحلیل این گزارش بنویسم. اما واقعیت این هست که اصلا فرصتش رو ندارم برای نوشتن مطلبی که احتمالا خیلی طولانی میشه و به همین دلیل تصمیم گرفتم که به جای نوشتن، حرفام رو ضبط کنم و به صورت فایل صوتی منتشر بکنم. از دوستان ناشنوا و کم شنوا که ممکنه نتونن از این فایل استفاده بکنن بی‌نهایت عذرخواهی می‌کنم. امیدوارم در فرصتی که در هفته‌های پیش رو ممکنه برام پیش بیاد و بتونم این فایل رو مکتوب بکنم، این کار رو انجام بدم تا برای همه قابل استفاده باشه. 
 ابتدا یک خلاصه ای از این گزارش که در روزنامه شرق چاپ شده برای شما میگم و بعد نکاتی رو که فکر میکنم خوب هست در رابطه با این گزارش بدونیم و کلا در ارتباط با موضوع معلولیت، برای شما توضیح میدم. اسم گزارش یا عنوانش هست “یک روز ویلچر نشینی در خیابانهای تهران؛ راهی نیست”. خانم شهرزاد همتی با همراهی آقای ناصر نجاریون تصمیم می‌گیرند که یک روز رو روی ویلچر (یک روز که یعنی یکی دو ساعت) روی ویلچر بنشینند و گشتی داخل شهر بزنند و ببینند که نشستن روی ویلچر و تردد در شهر به عنوان یک فرد دارای معلولیت چه مشکلاتی داره.
 یادم هست سال‌های پیش که در ایران بودم و در روزنامۀ اطلاعات کار می‌کردم، یک بار نامه‌ای برای آقای قالیباف، شهردار تهران فرستادم و ازشون خواستم که به مناسبت روز جهانی افراد معلول بیاییم یک همچین کاری انجام بدیم؛ یعنی ایشون روی ویلچر بنشینند و یک ساعت در شهر به عنوان یک گزارش میدانی باهاشون همراه بشیم. اما خب هیچ وقت جوابی دریافت نشد و حالا خوشحالم که می‌بینم این طور کارهای میدانی انجام میشه که به جای صحبت کردن، تجربه‌های شخصی افراد، چه معلول چه غیر معلول، با جامعه به اشتراک گذاشته میشه.
 خانم شهرزاد از تجربۀ خودشون می‌نویسند که از میدان ولیعصر نشستن روی ویلچر رو شروع کردند و در همان ابتدا توی جوی آبی افتادن که خیلی هم بزرگ نبوده، کوچیک بوده. جویی که ما (افراد غیرمعلول) ممکن هست با یک قدم کمی بلندتر بتونیم به راحتی از روش عبور کنیم، باعث شده ایشون که روی ویلچر بودن توی جوی آب بیفتن. تازه ایشون معلولیتی ندارند؛ تصور بکنید اگر کسانی هستند که انواع دیگری از معلولیت‌های جسمی رو ممکنه داشته باشند و با یک زمین خوردن ساده ممکنه وضعیت جسمیشون چه بسا وخیم‌ بشه. بعد ایشون از بارندگی و لغزندگی راه میگن و این که دستکش‌شون گِلی میشه و اون دست‌هایی که باید اونقدر قوی باشه که چرخ ویلچر رو دائم به حرکت دربیاره واقعا خسته میشه. من دوستان زیادی داشتم (دارم)، دستهاشون تاول میزد؛ هنوزم همینطوره. به هر حال دست باید قوی باشه، اونا گاهی از دستکش استفاده می‌کنند. ایشون به خوبی همۀ نکات رو نوشتن و بعد به سنگفرش خیابان اشاره می‌کنند که برای ما خیلی عادی و خیلی هم زیباست وقتی سنگفرش خیابان رو می‌بینیم که موزائیک‌های زیبایی داره، واقعا به این فکر نمی‌کنیم که برجستگی این موزائیک‌ها و سنگفرش‌ها و حتی فاصلۀ بین اونها چه قدر ممکنه یک روز فرد معلول رو خراب کنه و باعث بشه که تصمیم بگیرند در اون مسیرها و حتی در شهر حضور نداشته باشند؛ چون اونقدر چرخ‌های ویلچر برجستگی‌های روی موزائیک رو به صورت چاله‌های کوچیک به فرد منتقل می‌کنند که واقعا حرکت کردن روی سنگفرش‌ها چه با کالسکه چه با ویلچر خیلی سخت میشه. بعد ایشون از ایستگاه بی‌آر‌تی صحبت می‌کنند که یک پل آهنی بوده برای رسیدن به ایستگاه و ویلچر نمی‌تونه از روی پل عبور کنه و یک پلۀ کوچک؛ بازهم ما پله می‌بینیم ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کنیم این پله یکی از دشمنان اصلی افراد داری معلولیت در ترددهای شهریشون هست؛ چه یه دونه چه ده تا واقعا مشکل هست و اونا جلوی پله‌ها متوقف می‌شن.
 سرانجام ایشون به ایستگاه اتوبوس می‌رسن با هزار و یک سختی که فکر می‌کنم خودتون بخونید بهتر باشه و جالب اینکه اتوبوس‌هایی که می‌ایستن، هیچکدوم وسیله‌ای که مثل یک سطح فلزی هست و بر روی زمین قرار می‌گیره و ویلچر روش میاد و بالا میره، بهش می‌گیم لیفتر، هیچ کدام لیفتر نداشتن که ویلچر رو داخل اتوبوس ببرند و اتوبوس ها هم شلوغ بودند و در نتیجه چند تا اتوبوس رو از دست میدن. در نهایت تصمیم می‌گیرن به پیاده روی یا همان مسیری که داشتند با ویلچر می‌رفتند ادامه بدن. زمین لیز بوده، احساس خطر می‌کردند و خلاصه به انواع و اقسام مشکلات برمی‌خورند.
 این خلاصه‌ای بود از این گزارش و مقدمه‌ای نسبتا طولانی. خب چیزی که برای من در ارتباط با این گزارش خیلی جالبه اینه که این گزارش نشون میده که “مدل اجتماعی معلولیت” چی میگه. براساس مدل اجتماعی معلولیت که یکی از الگوهای رایج و بسیار کاربردی هست، “معلولیت” به خودی خود معادل “ناتوانی” نیست، بلکه این امکانات شهری و ابزار و وسایلی که باید وجود داشته باشن و ندارن هست که یک شرایط بدنی خاص رو تبدیل می‌کنه به “ناتوانی”. برای شما مثالی می‌زنم: تصور بکنید که الان من به طور طبیعی نمی‌تونم به طبقات بالایی کابینت خونه‌مون دسترسی داشته باشم چون قدم اونقدر بلند نیست که دستم به بالاترین نقطه برسه. خب از یک چهارپایه استفاده می‌کنم و روی اون قرار می‌گیرم و می‌تونم به طبقات بالایی دسترسی پیدا بکنم. اگر این چهارپایه وجود نداشت، قد من تبدیل می‌شد به یک ناتوانی در خونه. به همین منوال، همۀ ما چه معلولیت‌های قابل دیدن داشته باشیم و چه معلولیتی به ظاهر نداشته باشیم، دچار محدودیت‌های خاص خودمون هستیم؛ محدودیت‌هایی که بودن انسانی ما داره؛ مثل اینکه نمی‌تونیم فواصل زیادی رو خیلی بلند بپریم یا نمی‌تونیم پرواز کنیم یا نمی‌تونیم زیر آب به مدت زیادی دوام بیاریم. برای غلبه بر محدودیت‌هایی که داریم و به اقتضای شرایطی که وجود داره از ابزار کمکی استفاده می‌کنیم. پس اون ابزار هستند که به ما کمک می‌کنن محدودیت‌های فیزیکی رو که داریم بهش غلبه بکنیم و بتونیم استفادۀ مضاعفی از شرایط اطرافمون بکنیم. به همین شکل، معلولیت در واقع معلولیت جسمی نوعی شرایط بدنی متفاوت هست که به خودی خود ناتوانی نیست، بلکه شرایط، ابزار و امکاناتی که باید وجود داشته که اون فرد با بدن خاص خودش بتونه از محیط اطرافش استفاده بکنه، اون شرایط و امکانات وجود نداره و فرد و شرایط بدنیش تبدیل میشه به “ناتوانی”. پس این نبود امکانات اجتماعی و شهری هست که از شرایط بدنی خاص، “ناتوانی” می‌سازه و نه صرفا به خودی خود خود بدن یا فیزیک فرد. درسته که متفاوت هست، درسته که مثلا پا نمی‌تونه کارکرد پای معلولی یا غیر معلول رو داشته باشه، درسته که دست نمی‌تونه کارکرد دست معمولی یا غیر معلول رو داشته باشه اما این نوعی تفاوت انسانی هست و به خودی خود ناتوانی نیست. تا وقتی جامعه نتونه کمک کنه و نتونه این ابزار و امکانات رو فراهم بکنه، اونوقت این تبدیل میشه به “ناتوانی”.
 در تک تک موانعی که در این گزارش می‌بینیم و در جمله به جمله‌اش می‌تونید بخونید و ببینید که چطور آماده نبودن امکانات شهری باعث شده یک فرد روی ویلچر در هر متری که داره طی میکنه، به یک بن بست جدید و یک مشکل جدید بخوره؛ درحالی که همۀ اینها میتونه با فراهم کردن امکانات لازم، اعم از مسیر صاف و هموار بدون پستی و بلندی، رمپ‌های قابل دسترسی، سطح شیبداری که اونقدر شیبش تند و ترسناک نباشه که فردی که روی ویلچر هست جرات نکنه روش بره، لیفترها یا بالابرنده‌ها درکنار پله‌ها، لیفترهایی که باید در اتوبوس‌ها تعبیه بشه، آسانسورها ورودی‌صهای معابرعمومی، موانعی که جلوی ورود موتورها میذارن و درواقع جلوی ورود افراد معلول و روی ویلچر رو می‌گیره، اون جعبه‌های خودپردازهای بانکی که باید ارتفاعش کوتاه باشه، تمام خدمات عمومی در داخل شهر باید مناسب سازی بشه. نگیم که افراد معلول درصد کمی هستند؛ مگه چند نفر از اینها استفاده می‌کنند؟! یک نفر، یک شهروند، حقش برابر هست با تمامی شهروندان برای برخورداری از امکانات شهری. پس اگر حتی جمعیت به مراتب کمتری ممکنه از این امکانات استفاده کنن اینها دلیل نمیشه که حق آنها ضایع بشه و درواقع امکانات لازم برای حضورشون، برای حضور امن و همیشگی اونها فراهم نشه. این وظیفۀ تک تک ماست؛ اصلا ربطی به نگاه خیریه، نگاه دلسوزانه، نگاه صدقه سری نداره. این حق و حقوق یک فرد و یک شهروند در جامعه هست که تک تک ما موظف هستیم این حق رو برآورده بکنیم و حقمون رو برآورده بخواهیم بشود از همدیگه و از ارگانهای ذیربط.
بنابراین اگر ما صحبت از حقوق معلولیت می‌کنیم، بخش دوم حرفم این هست، حرف از “خیریه” نیست، حرف از این نیست که من آدم خوبی هستم، دلم می‌سوزه، دوست دارم کار خیری در زندگیم بکنم پس به فکر حقوق افراد معلول هستم! نخیر! این وظیفۀ شهروندی هست و هیچ منتی هم بر سر کسی نیست.
بنابراین به پایان این مطلب که بخوام برسم و جمع بندی بکنم، “مدل اجتماعی معلولیت” بود با توجه به گزارشی که در روزنامه شرق چاپ شد و براتون خلاصه‌اش رو گفتم، خیلی خوب نشون میده که چطور نبود امکانات شهری یک وضعیت جسمی خاص رو به ناتوانی تبدیل می‌کنه و نکتۀ دوم برآوردن حقوق شهروندی برای تک تک افراد چه معلول و چه غیر معلول جزء وظایف همه‌ی ماست و نه صدقه و نه ترحم و نه دلسوزی!
 خیلی متشکرم. من نگین حسینی هستم روزنامه نگار (و پژوهشگر مطالعات معلولیت). امیدوارم از این مطلبی که براتون توضیح دادم استفاده کرده باشید. اگر هم سوالی داشتید به اندازۀ توان و وقتی که دارم، در فیسبوک یا سایر رسانه‌های اجتماعی در خدمتتون هستم.
شب و روزتون خوش
#روزجهانی_افراد_دارای_معلولیت #۳دسامبر #مدل_اجتماعی_معلولیت