پارالمپیک ۲۰۱۶ – روز هفتم

 

خلخال

پارالمپین‌های ایران کولاک کردند امروز. دومین مدال طلای ساره جوانمردی در رقابت‌های مختلط تپانچه و شکستن رکورد جهان، شیرین‌ترین نتیجه‌ی امروز بود برایم. چند شب پیش از ساره نوشتم؛ هم او که داستان زندگی‌اش را با “زن بودن” و “معلول بودن” آغاز کرده بود، امروز دومین طلای پارالمپیک را گرفت و تبدیل شد به اسطوره‌ای در تاریخ ورزش ایران؛ تنها ورزشکاری که دو مدال طلا از یک دوره پارالمپیک/المپیک کسب کرده است. بعد نوبت رسید به طوفانِ سیامند رحمان و شوری که در سالن وزنه‌برداری به پا کرد. امروز سایت رسمی کمیته بین‌المللی پارالمپیک به سیامند لقب Legend را داد و نوشت که سیامند رکورد خودش را سه بار شکست و با وزنه‌ی ۳۱۰ کیلویی تمام کرد که تقریبا هم‌وزن دو بچه فیل می‌شود.

تیم فوتبال هفت نفره‌ی ما کارناوال گل راه انداخت مقابل برزیل که در فوتبال جهان آوازه‌ای دارد. تیم ایران امروز همان نتیجه‌ای را تکرار کرد که در مسابقه‌ی رده بندی پارالمپیک لندن ۲۰۱۲ با برزیل داشت: ۵ بر صفر! و با این نتیجه مدال برنز پارالمپیک لندن را گرفت در حالی که شایستگی داشت به فینال برسد. این پارالمپیک  بچه‌ها به فینال مسابقات فوتبال هفت نفره رسیدند و باید مقابل اوکراین بازی کنند برای مدال طلای پارالمپیک.

از نتیجه‌ها که بگذریم، در هیاهوی امروز که پر از گل و شادی و مدال بود، عکسی نشسته گوشه‌ی ذهنم و دائم نگاهم را به خود فرامی‌خواند، به طرح گل‌های قالی اردبیل، به رنگ شاد لباس محلی زنان دست به آسمان برداشته، به صمیمیت رختخوابِ گوشه‌ی اتاق، به عایق دست سازِ دیوار، به تلویزیون کوچک قدیمی؛ به خانه‌ی عبدالله حیدری قهرمان پرتاب وزنه که در پارالمپیک ریو مدال نقره گرفت. عکسی که خانه و خانواده‌ی عبدالله حیدری را در روستای تیل شهرستان خلخال حین مسابقه‌اش نشان می‌دهد، نشسته گوشه‌ی ذهنم و به دلم چنگ می‌زند. این تصویری از بیشتر پارالمپین‌های ماست که از شهرستان‌ها و روستاها می‌آیند و بهتر از هزار نوشته‌ی من می‌گوید که پشت هر شکست، هر پیروزی، هر مدال، چه داستان‌هایی نشسته است. این تصویری است بی‌کلام اما هزاران بار گویا از پشتِ صحنه‌ی پارالمپیک. ما فقط چند شات از قهرمانان را می‌بینیم؛ اشک شادی یا اندوه‌شان را؛ با مدال یا دست خالی… و هرگز نمی‌دانیم چه تصویرهایی در ذهن‌شان و چه داستان‌هایی در قلب‌شان دارند و وقتی روی سکو می‌روند، به کدام یک از هزار و یک دلیل غم و شادی در زندگی‌شان فکر می‌کنند…

*نگین حسینی – روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت