بیگانه با واقعیت

 hose2

بیگانه با واقعیت! 
نقدی بر فیلم «حوض نقاشی»، به کارگردانی مازیار میری

نوشتۀ: نگین حسینی

فرصتی شد تا فیلم «حوض نقاشی» به کارگردانی مازیار میری را تماشا کنم. این فیلم ظاهرا خوش‌ساخت که البته نقایص زیادی دارد، مشکلات زندگی پسربچه ای را به تصویر می کشد که پدر و مادرش، معلولیت (خفیف) ذهنی دارند. 

اشکالاتی که «حوض نقاشی» دارد (و در ادامه به آنها اشاره می‌شود)، نشان می‌دهد که برای نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم هیچ تحقیقی صورت نگرفته است. در حالی که لازمۀ پرداختن به چنین سوژه‌هایی، پیش از هر چیز، تحقیق وسیع و مشاوره با انجمن‌های مرتبط است، «حوض نقاشی» با نگاه نادرستی که به علائم و پیامدهای معلولیت ذهنی دارد، نشان می‌‌دهد که سازندگانش متاسفانه زحمت تحقیق را به خود نداده‌اند و شخصیت‌هایی بر اساس تخیل خودشان ساخته‌اند. 

اول اینکه نوع معلولیت ذهنی شخصیت‌های اصلی دقیقا مشخص نیست و دامنۀ توانایی‌ها یا ناتوانی فکری و جسمی آنها در سراسر فیلم بطور یکنواختی پرداخت نشده است. در سکانس آغازین، شخصیت زن دارای معلولیت ذهنی حرکات بدنی شدیدی (مانند افراد مبتلا به اوتیسم) از خود نشان می دهد که در صحنه‌های دیگر تکرار نمی شود. علائمی که این زوج از خود بروز می‌دهند با هیچ یک از گونه‌های شناخته‌شده بیماری‌های ذهنی همخوانی ندارد و متغیر است.

نکته دوم اینکه تشابه این فیلم با نمونه‌های خارجی از نظر شخصیت پردازی، آن را از استقلالی که باید داشته باشد تهی و به کپی سازی شخصیتی نزدیکش کرده است. حرکات پدر و حتی گریم ظاهری او، از شخصیت فیلم “فارست گامپ” (تام هنکس) گرفته شده و بعضی رفتارهای شخصیت زن مانند تلاش وسواس گونه برای مرتب کردن اشیاء و لوازم، از رفتارهای شخصیت اصلی فیلم “من سام هستم” (شان پن) تقلید شده است. 
سوم: نیمۀ اول فیلم روایتگر روابط خوب میان پدر و مادر و فرزند آنهاست، گویی که این خانواده تا ۱۲-۱۱ سالگی فرزندشان مشکل خاصی نداشته اند و ناگهان مسائل از موضوع شهربازی و ماجراهای بعد از آن پدیدار می شود. در حالی که مشکلات این خانواده ها اغلب از همان سنین آغازین مدرسه سرباز می کند و شدت می گیرد. 

چهارمین نکته اینکه فیلم در به تصویر کشیدن فشارهای اجتماعی بر روی کودک موفق نبوده است؛ فشارهایی که البته برای کودکان دارای والدین معلول، مدرسه خاستگاه اصلی و مهم ترین منبع آن به شمار می رود. در فیلم حوض نقاشی، واکنش همکلاسی‌های سهیل به پدر و مادر معلول او در هیچ جای فیلم پرداخت نشده و در عوض سهیل دوست نزدیکی دارد (پسر معلمش) که درک خوبی از شرایط خانوادگی سهیل نشان می‌دهد. صحنه‌هایی مثل تمسخر کردن دسته جمعی سهیل به خاطر داشتن پدر و مادری معلول، و تقابل هایی که بین او و همکلاسی هایش می‌توانست اتفاق بیفتد، در این فیلم دیده نمی‌شود. 

پنجم: در این فیلم، برخورد عمومی مردم نسبت به معلولیت ذهنی این زوج، طوری پرداخت شده که به نظرم با واقعیت رایج در فرهنگ جامعه متفاوت است. جامعۀ به تصویرکشیده شده در این فیلم، فهیم تر از جامعۀ واقعی است و به همین دلیل، فشار روانی حاصل از محیط اطراف روی سهیل به خاطر داشتن والدینی معلول، به خوبی نشان داده نشده است.
نکتۀ هفتم: سهیل کلاس چهارم دبستان است. آیا هنوز مدیر مدرسه چیزی در مورد پدر و مادر او نمی‌داند؟ هنوز آنها را ندیده است؟ و خانم ناظم که ارتباط نزدیکی با این خانواده دارد، به مدیر چیزی نگفته است؟ پدر و مادر سهیل هیچ وقت در مدرسه دیده نشده‌اند؟ اینها سوالاتی است که به خاطر پرداخت ناقص داستان به ذهن بیننده خطور می‌کند.
«حوض نقاشی» پایانی خوش دارد. سهیل به خانه برمی گردد و فیلم با نمایی از شادی دوبارۀ این خانوادۀ سه نفره تمام می شود؛ پایانی خوش که البته با نمونه های مشابه در جهان واقعیت، هیچ نسبت و مشابهتی ندارد!

سوال همیشگی
اما جدای از بررسی نقاط منفی «حوض نقاشی»، بعد از تماشای این فیلم همان سوال همیشگی در ذهن مخاطب باقی می ماند که: آیا افراد دارای معلولیت‌های شدید و نیز معلولیت های ذهنی، حق دارند فرزندی داشته باشند؟ واقعیت اینکه بعد از تماشای «حوض نقاشی»، من به عنوان یکی از فعالان حقوق معلولیت، در پاسخگویی به این سوال بیش از پیش احساس درماندگی کردم. اینکه افراد دارای معلولیت باید حق و حقوقی برابر با سایر افراد غیرمعلول داشته باشند، شکی نیست. اینکه نیازهای جسمی و روحی و عاطفی آنها باید با حفظ شان و کرامت انسانی شان برآورده شود، تردیدی نیست. اما اگر نیازآنها داشتن فرزند باشد چه؟ آیا همچنان حق دارند چنین نیازی را بطلبند و به هر قیمتی رفعش کنند؟ 
در جایی از فیلم، وقتی پدر (دارای معلولیت ذهنی) به مدرسه فرزندش سهیل می رود تا او را متقاعد کند که به خانه برگردد، وقتی پشت پنجره کلاس می ایستد و با پسرش حرف می زند، می گوید: “ببخش که من پدرت شدم!”. این جمله خیلی تکان دهنده است! به راستی واقعیت های زندگی تا چه اندازه تلخ و اثرگذار بوده که پدری را به این نتیجه رسانده که پدر شدنش اشتباه بوده است؟!

به نظرم آنچه که این مساله را پیچیده و پاسخگویی به آن را دشوار می‌کند، تلاقی “نیازها” و “حقوق” دو گروه از افراد جامعه است: نیاز افراد معلول به داشتن فرزند، و حق کودکان به داشتن والدینی که بتوانند حداکثر نیازهای آنها، به ویژه نیازهای روحی و اجتماعی شان را برآورده کنند.

آیا می توان به صرف حمایت از حقوق معلولیت، منکرِ حقوق کودکان شد؟! آیا می‌توان به پاسخی رسید که تامین‌کنندۀ نیازها و حقوق هر دو گروه باشد: هم والدین دارای معلولیت و هم کودکان؟!

(این مطلب در شماره شهریور و مهر ۱۳۹۲ نشریه پیک توانا منتشر شد)