مثل چند نوروز گذشته، این روزها من هم کلاه قرمزی ۹۳ را تماشا می کنم. امروز در پُست چند دوست، متوجه شدم که برخی، انتقادهایی در مورد عروسک های مونث این مجموعه دارند و یادم آمد که سال گذشته نقدی بر شخصیت پردازی جنس مونث در مجموعه کلاه قرمزی نوشتم که در شماره اردیبهشت ۱۳۹۲ ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شد.
سال پیش از آن نیز نقدی بر مجموعه کلاه قرمزی از منظر مخاطب شناسی نوشته بودم که باز هم در ماهنامه مدیریت ارتباطات (اردیبهشت ۱۳۹۱) به چاپ رسید.
بنا دارم امسال هم در مورد کلاه قرمزی ۹۳ بنویسم اما تا همین جا که چند قسمت از آن را دیده ام، متوجه شدم که متاسفانه نقاط منفی این مجموعه که در مقالاتم به آنها اشاره کرده بودم، همچنان به قوت خود باقی است…
این هم مطلب سال گذشته ام در مورد کلاه قرمزی:
***
شخصیتپردازی مونث در مجموعه کلاهقرمزی
نَه جیغ، نَه دست، نَه هورا !
نگین حسینی، پژوهشگر ارتباطات
(ماهنامه مدیریت ارتباطات – اردیبهشت ۱۳۹۲)
یکی از دلخوشیهای نوروزی کودکان و البته بزرگسالان در تعطیلات نوروزی، تماشای مجموعه تلویزیونی کلاه قرمزی است. بینندگان این برنامه هر سال به دیدن عروسکهای دوست داشتنی کلاه قرمزی و آقای مجری مهربان چنان خو میگیرند که در پایان آخرین قسمت، احساس اندوه میکنند و در شبکههای اجتماعی و وبلاگهای خود اغلب با دلخوری، از پایان کلاهقرمزی و دلتنگی برای عروسکها سخن میگویند.
کلاهقرمزی بدون تردید، یکی از پربینندهترین مجموعههای تلویزیونی نوروزی و حتی غیر نوروزی در تاریخ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است که توانسته با برقراری ارتباط عاطفی قوی با بینندگان کمسال و بزرگسال، آنها را در چند نسل پیاپی همراه خود کند. کسانی که سالهای کودکی خود را با کلاه قرمزی سپری کردند، امروزه به همراه فرزندان خود همچنان بینندۀ این مجموعۀ محبوب هستند و این اتفاقی است که در تاریخچۀ تلویزیون ایران تقریبا کمنظیر است. اگر مجموعۀ آموزشی «خیابان سه سمی» در امریکا توانسته دقیقاً از تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۶۹ چندین نسل از امریکاییان را همراه خود کند، کلاه قرمزی ایرانی هم میتواند مدعی این پیوستگیِ نسلی (البته در مدت زمان کوتاهتر) باشد.
مجموعه کلاه قرمزی از سال ۱۳۷۲ فقط با یک عروسک (کلاه قرمزی) به تلویزیون آمد. عروسکهای اولیهای که به مرور اضافه شدند، جغجغه و قرقره بودند. از نوروز ۱۳۸۸ بود که عروسکهای دیگر، از جمله پسرعمهزا، فامیل دور، ببعی، جیگر، آقای همسایه (و اخیرا گاوی) وارد مجموعه شدند؛ هرچند گهگاه عروسکهای دیگری همچون گیگیلی، دُره (همسر فامیل دور)، بی بی، خانم پیرزن و شوهر جدیدش و… به کار گرفته میشوند.
اما در تمام مسیری که کلاه قرمزی تا به امروز طی کرده، نکتهای شایان توجه است که موضوع اصلی این مطلب نیز هست؛ و آن اینکه شخصیتهای ثابت مجموعه کلاه قرمزی عمدتاً مذکر هستند. به عبارت دیگر، بینندگان مونث کلاه قرمزی (که احتمالا جمعیت بزرگی را شامل میشوند)، کمتر عروسکی را سراغ دارند که همجنس آنها باشد و این جمعیت بزرگ را به شکلی نمایندگی کند.
چرخش به سمت قهرمانان مونث
توجه به حضور اصلیِ شخصیتهای مونث در محصولات تلویزیونی و سینمایی مختص کودکان، مدتهاست که به یکی از بحثهای عمدۀ فرهنگی و اجتماعی در حول و حوش رسانۀ تلویزیون و سینما در جهان و به خصوص در هالیوود تبدیل شده است.
کمپانی انیمیشن سازی پیکسار پس از ساخت ۱۲ فیلم سینمایی کارتونی: داستان اسباببازیها (۱۹۹۵)، زندگی یک حشره (۱۹۹۸)، داستان اسباببازیها-۲ (۱۹۹۹)، شرکت هیولاها (۲۰۰۱)، در جست و جوی نمو (۲۰۰۳)، شگفتانگیزها (۲۰۰۴)، ماشینها (۲۰۰۶)، موش آشپز (۲۰۰۷)، والی (۲۰۰۸)، آپ (۲۰۰۹)، داستان اسباببازیها-۳ (۲۰۱۰) و ماشینها-۲ (۲۰۱۱)، سرانجام به این فکر افتاد که سُنت رایج در کارتونهای هالیوودی را بکشند و کارتونی بسازد که قهرمانش یک دختر است؛ نه یک شاهزادۀ در انتظار ازدواج، بلکه دختری که پا به پای مردها ماجراسازی میکند، مستقل و توانمند است، و میخواهد آیندۀ خود را جدای از موضوع ازدواج بسازد. انیمیشن «شجاع» (Brave) سیزدهمین فیلم کمپانی پیکسار بود که با همین ایده ساخته و در سال ۲۰۱۲ اکران شد.
دختران و زنان در فیلمهای قبلی پیکسار نقشهای مکمل داشتند. به نوشته مری پولز: «کمپانی پیکسار تا به حال، شخصیتهای مونث زیادی را در محصولاتش به نمایش درآورده است، از جمله: یک دختر کوچولوی دوستداشتنی به نام «بو» در کارتون «شرکت هیولاها»، دختری نادان به نام «دُری» در کارتون «در جست و جوی نمو»، آشپزی تر و فرز به نام «کُلِت» در «موش آشپز»، یک روبات باهوش به نام «ایو» در «والی»، همسری باهوش و مهربان به نام «الی» در کارتون «آپ» و شاهزاده «آتا» در «زندگی یک حشره». اما پیکسار تا پیش از تولید کارتون شجاع، هرگز محصولی تولید نکرده بود که شخصیت اول آن دختر باشد.
کارتون شجاع در مورد دختری است به نام «مِریدا»، با موهای آتشین رنگ که دوست ندارد ازدواج کند. او ترجیح میدهد اسبش را براند، از آبشارها آب بخورد و با تیر و کمانش نشانهگیری کند. مریدا قوی، توانا و با دل و جرات است، اما غم انگیز اینکه او یک شاهزاده خانم است، و این سنتیترین نقشی است که دختران در داستانهای کودکانه به عهده دارند. او دختری سرکش است شبیه پسرها اما آمالی که برای او وجود دارد، در محدودۀ آمال یک شاهزاده باقی میماند که بزرگترین آن ازدواج است».
گروهی از منتقدان همچون مری پولز، کارتون شجاع را شکستی برای پیکسار میدانند و معتقدند که این کارتون، راه توانمندسازی دختران امروز را تا نیمه رفته و آن را تکمیل نکرده است؛ همچنان که تا پیش از این کارتون، هرگز کارگردانی محصولی در پیکسار به یک خانم واگذار نشده بود اما این نیز از نیمۀ کار منتفی شد. خانم «برِندا چَپمن»، تا نیمۀ ساخت کارتون شجاع کارگردان آن بود و درست ۱۸ ماه مانده به پایان کار «مارک اندرو» جای او را گرفت. پولز مینویسد: «این نصفه راه موفقیت یک خانم، استعارۀ بجایی است برای موفقیتِ پنجاه درصدیِ پیکسار در سپردنِ نقش اولِ محصولش به یک دختر».
کارتون دیگری که سعی کرده است نقش اصلی را فارغ از کلیشهسازیهای مرسوم به یک دختر بسپارد The Croods محصول سال ۲۰۱۳ کمپانی «دریم ورکز» است. بسیاری از منتقدان، این انیمیشن سینمایی را تقلیدی از فیلم «شجاع» دانستهاند اما معتقدند که این کارتون نسبت به اولی، در رسیدن به هدف خود برای توانمندسازی زنان موفقتر عمل کرده است.
چرا دختران؟
اما چرا این روزها چنین مباحثی در مورد ضرورت به دست گرفتن نقش اول توسط دختران و زنان در محصولات تصویری مطرح میشود؟ به نظر میرسد دلایل متعددی پشت این ایده باشد که فارغ از دیدگاههای افراطی و تفریطی در مورد جنسیت، میتواند مورد توجه برنامهسازان قرار بگیرد.
دلیل اول به تغییر سبک زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زنان در جوامع مختلف و از جمله ایران مربوط میشود. نقشهای جدیدی که زنان در دهههای اخیر در بستر زندگی خانوادگی و اجتماعی به عهده گرفتهاند، و پیشرفتها و افزایش توانمندیهای آنها قابل انکار نیست. به همین نسبت، رویکرد رسانههای جمعی و به خصوص محصولات پرمخاطب، باید همسو با این تحولات پیش رود.
در یکی از بخشهای کلاه قرمزی ۹۲، وقتی آقای مجری میخواهد با خواندن داستانهایی کمک کند که بچهها به خواب روند، همۀ آنها از داستانهای سنتی و قدیمی، همچون خاله سوسکه و پیرزن و کدو قلقله زن ایراد میگیرند و با منطق و استدلال، به درستی بیان میکنند که این ماجراها واقعی نیست. همین نکته که در متن نمایش کلاه قرمزی گنجانده شده، شاهدی است بر این که دنیای امروز و نسلهای جدیدش، داستانها و داستانپردازیهای گذشته را برنمیتابد. کودکان امروز نیازمند شنیدن و دیدنِ قصهها و شخصیتپردازیهایی هستند که با ذهنیت امروزشان همخوانی داشته باشد.
مجموعه کلاهقرمزی به نظر میرسد با وجود همۀ نقاط قوتی که دارد، در شخصیتپردازی جنس مونث شکست خورده است. جنس زن در این مجموعه، در دو نقش محدود شخصیت پردازی میشود:
۱. کلیشۀ بیبی و خانم پیرزن: مادربزرگهای قدیمی، مهربان، دچار بیماری فراموشی، منتظر در سرای سالمندان، نیازمند کمک و گرفتن زنبیل، و در عین حال، داشتنِ گوشهچشمی به موضوع عشق و دلدادگی (حتی با مردان جوانتر از خود)؛
۲. دختر همسایه: دختری جیغ جیغو که اغلب میهمان ناخوانده است و به نوعی مزاحم دیگران میشود، درست صحبت نمیکند، باهوش است و تنها کسی است که میتواند در تست بازیگری آقای رامبد جوان موفق شود. با اینهمه در مجموع، زیادی تلقی میشود و احترامی از طرف عروسکهای پسر دریافت نمیکند.
اتفاقا این نکتهای دیگر از ماجراست. دلیل دوم برای ضرورت حضور دائمی یک شخصیت مونث در این برنامه، نیاز پسران است که خوب است از کودکی یاد بگیرند به جنس مونث احترام بگذارند و به جای داد کشیدن بر سرش و احمق به حساب آوردنش، او را در میان جمعهای خانوادگی و دوستانه پذیرا باشند.
نشان دادن تعامل صحیح میان دو جنس در جامعه و برانگیختن احساس احترام آنها به یکدیگر میتواند از وظایف اصلی یک برنامۀ پرمخاطب همچون کلاه قرمزی تلقی شود. اینکه آقای مجری سعی میکند لابلای خندهها و شوخیها درسهایی به بچهها بدهد، جالب است (بگذریم از اینکه آیا به راستی این نوع سفارشهای مستقیم و پندهای والدینی، گوش شنوایی پیدا میکند یا نه). و جالب تر اگر شرایطی فراهم شود که یک عروسکِ دختر حضور نسبتاً دائمی در مجموعه کلاه قرمزی پیدا کند و مثل پسرهای این مجموعه شیطان و بازیگوش و در عین حال، عاقل و محترم باشد.
به راستی چرا نویسنده و کارگردان مجموعه کلاه قرمزی، با تمام خلاقیت و هوشمندی که از خود نشان میدهند، جنس مونث را بر اساس الگوهای سنتی و قدیمی شخصیتپردازی میکنند؟ به جز حضور گاه به گاه برخی بانوان هنرمند همچون خانم مهناز افشار در یکی از بخشهای مجموعه ۹۲، به راستی چرا دختران نقشی کلیدی در این مجموعه ندارند؟ اینها پرسشهایی است که بد نیست سازندگان برنامه برای بخشهای بعدی به فکر پاسخگویی به آنها باشند. در این صورت، میتوان از دخترِ بانمکِ همسایه خواست که برای تکامل هرچه بهتر این مجموعه، «جیغ و دست و هورا» بکشد!