این قطار مرگ است که شیهه می کشد …

برای مرگ دلخراش “هما بدر” در متروی تهران

homa-badr

 

۱.

بعضی مردن ها بدجور صدا می کند؛ و این صدا مثل زجه های مداوم و ابدی یک تن نیمه زنده زیر قطار، شب تا صبح توی گوش هایت ناله می کند. مردن، همیشه از تلخ ترین خبرهاست اما این بار، تلخی زهرآلودی دارد که چیزی را درون تو نیز می کُشد. مثل اینکه بخشی از توست که عصازنان از تو جدا می شود، قطار را می بیند که ایستاده است. نه هما! نرو! این قطار مرگ است که شیهه می کشد روبروی چشم های تو! نرو!

هرگز اینگونه بااطمینان قدم برنداشته بود؛ آخرین قدم که او را مسافر همیشگی و بی بازگشت کرد.

۲.

“هما بدر” تمام سال های زندگی اش را در راه بهبود زندگی افراد دارای معلولیت سپری کرد و مردنش هم مثل زندگی کردنش، هرچند تلخ و گزنده، در راه خدمتی دیگر به آنها بود. به گواهی تمامی افرادی که هما را می شناختند، او خانمی شاداب، فعال و تحصیل کرده بود که سال ها در روزنامه “ایران سپید” برای افراد دارای معلولیت می نوشت. هما فوق لیسانس تاریخ داشت و در دو دبیرستان تدریس می کرد. همسر هما که این روزها در شوک و ناباوری به سر می برد نیز از افراد دارای معلولیت است. آنها در زندگی بانشاط خود صاحب دوفرزند شدند.

۳.

شاید فقط چنین حادثه ای و چنین مرگی می توانست متولیان شهری را متوجه اهمیت مناسب سازی مکان های عمومی مثل مترو کند؛ مناسب سازی یی که فقط به معنای قراردادن بالابر و رمپ نیست، بلکه باید تامین امنیت افراد دارای معلولیت و حتی افراد غیرمعلول را هم  شامل شود.

همیشه رسانه های جمعی متهم اند به اینکه باید اتفاقی بیفتد تا آن را در بوق و کرنا کنند و اهمیت موضوع را هم خودشان بفهمند و هم به جامعه و مسئولان بفهمانند. اما من به عنوان یکی از اهالی رسانه که سال ها در حوزه ی معلولیت کار و تحقیق کردم، شهادت می دهم که این بار و دست کم در این مورد، یعنی اهمیت و ضرورت مناسب سازی فضای شهری و به خصوص مترو، رسانه های جمعی کم نگفتند و کم ننوشتند.

۴.

امیدوارم مرگ دلخراش هما بدر در متروی تهران، پایان خونینی بر موضوع مناسب سازی مترو برای افراد دارای معلولیت باشد. اگر متولیان مترو در واکنش اخلاقی مرسوم به این گونه اتفاق های تلخ، دل جداشدن از میزهای شان را ندارند و استعفا نمی دهند، دستکم باید هرچه سریع تر تمام فضای مترو را مناسب سازی کنند؛ مناسب سازی به معنی فراهم کردن امکان دسترسی همراه با امنیت برای تمامی شهروندان.

پ.ن. ۱: شرح آخرین لحظه های هما بدر در مترو در اینجا (عکس این مطلب را نیز از همین سایت برداشتم)

پ.ن. ۲: می خواستم بازگشتنم به روز + نامه و نوشتن دوباره، با “درانداختن طرحی نو” در حوزه ی معلولیت و با شادکامی همراه باشد. اما این اتفاق آنقدر آزرده خاطرم کرد که نتوانستم ساکت بمانم… و نیز ادای دینی کوچکی بود به یک انسان بزرگ…

9 نظر در “این قطار مرگ است که شیهه می کشد …

  1. همه چیز اونقدر تلخ هست که نیازی به نوشتن بیشتر نداشته باشه
    بعید به نظر می رسه که این بار هم بعد از فروکش کردن تاب و تب خبری این اتفاق، اتفاق مهمی بیافته!

  2. مرگ تلخ است؟ به گمانم نه می توانم بگویم مردن زیباست
    اما وقتی نمی خواهی بمیری و هنوز کارهای بسیار برای انجام دادن داری و امید فراوان به فردایی روشن آنوقت است که مرگ تلخ و دردناک می شود.
    من خانم هما بدر را نمی شناختم افسوس می خورم که دیر شناختم اما هنوز امیدم به باقی هماهایی است که هستند و می کوشند تا زندگیشان بیهوده نباشد چه بهتر که مرگ آدمها هم برای زندگان موثر باشد
    برای همای بدر متاسف نیستم او نیک زیست و امروز بسیار آسوده است اما همسرش و فرزندانش هستند و درد می کشند دیگرانی نیز هستند که می توان دردشان را تسکین داد
    درود بر نگین عزیز که بعد مکانیش از دغدغه ها و دردهایش نکاسته
    براستی می ستایمت که از هزاران کیلومتر دورتر می کوشی تا بحال هموطنانت مفید واقع شوی در حالیکه هستند افرادی که خود معلولیت دارند اما مدعیند و فقط گمان می کنند عالم و آدم باید در خدمت ایشان بوده بدنبال منویات شخصیشان باشند.
    هنوز امید دارم روزی بیاید تا ما خود بیدار شویم و برای خود و همنوعانمان کاری انجام دهیم

  3. خیلی خیلی از خواندن مطلبت ناراحت شدم و تحت تاثیر قرار گرفتم.
    وقتی خودم رو جای این فرد می زارم حتی تصورش هم برام سخت می شه…

  4. 1) برای خانم بدر از صمیم قلب و اعماق وجودم آرامش ابدی و برای بازماندگانشان به ویژه والدین، همسر و فرزندانشان طلب صبر دارم.
    2) به نظرم و برای اینکه به قول اکثر دوستان، بعد از مدتی همه چیز به فراموشی سپرده نشود و به قول جناب محمد عزیز “افرادی که خود معلولیت دارند اما مدعیند و فقط گمان می کنند عالم و آدم باید در خدمت ایشان بوده بدنبال منویات شخصیشان باشند” اینگونه نباشند! تمامی تشکل های مردم نهاد در حوزه مرتبط با امور افراد دارای معلولیت (و چه بسا با محوریت شورای هماهنگی این تشکل ها) رأساً یا در حمایت و ارائه مشاوره های تخصصی فنی و حقوقی به خانواده خانم بدر، موضوع را تا محکومیت دستگاه های مسئول ـ و در این مورد بخصوص، مترو ـ یاری داده و پیگیری کنند تا شاید به دلیل عواقب و نتایج مترتب کیفری و حقوقی، آن به اصطلاح مسئولین بی مسئولیت! و به قول نگین عزیز “متولیانی که در واکنش اخلاقی مرسوم به این گونه اتفاق های تلخ، دل جداشدن از میزهای شان را ندارند و استعفا نمی دهند” اینبار نتوانند به سادگی از کنار ماجرا عبور کنند و علاوه بر پاسخگویی در مقابل وجدان بیدار جامعه، لا اقل مجبور به اقدامی در خور قصور و کوتاهی هایشان بشوند!
    3) من هم به نوبت خودم از خانم حسینی عزیز به خاطر روح بلند، وجدان همیشه بیدار، قلم پیگیر و شخصیت استوارشان تشکر می کنم؛ به ویژه که بعد از خداحافظی ناگهانی، با موقعیت شناسی قابل تحسین، بازگشتی به موقع داشتند.

  5. هما بانویی نبود که مرگ پایان زندگی ش باشد .. حس میکنم هما با مرگش تازه زندگی رو شروع کرده است و باید به ادامه حیاتش کمک کنیم با بستر سازی برای مناسب سازی معابر شهری ..
    همه ما مسئولیم در قبال هما .. نباید روزی برسه که ترانه و غزل بزرگ بشند و از ما بپرسند واکنش ما بعد از مرگ مظلومانه مادرمان چه بود ؟ و ما حرفی برای گفتن نداشته باشیم ..

  6. میدانم و خوب میدانم نوشتن را فعلا واگذاشته بودی. و آنچه از تو شناخته ام به یقینم میرساند عزمت در نانوشتن دستکم تا مدتی نه چندان کوتاه جزم بود و تغییر ناپذیر! به روح بلند هما بدر دردود میفرستم و به لطافت روح و دل تو نیز آفرین میگویم که هیچ چیز جز درد هموطنی دارای معلولیت عزمت را در نانوشتن سست نکرد. فداکاری و از خود گذشتگی ات را در نجات آن دخترک نیز از یاد نبرده ام! باشد تا با عزم و اراده ستودنی و انگیزه های سست ناشدنی انسانی و الهی تو و امثال تو توجه جامعه و متولیان امور به حل مشکلات افراد دارای معلولیت بیش از پیش جلب شود. سالم باشی و امیدوار………..

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.