یک روز خوب برای خانواده بزرگ ارتباطات و خانواده کوچک خودم

dsc008761

مراسم رونمایی از کتاب جدیدم با عنوان «مسافر دهکده جهانی» دیروز چهارشنبه (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱) در هتل لاله تهران برگزار شد. در این مراسم که از طرف انتشارات «سیمای شرق» (ناشر کتاب) تدارک دیده شده بود، علاوه بر استادان حوزه ارتباطات و روابط عمومی، آقای دکتر کمالی پور و خانواده من هم حضور داشتند.

در این مراسم، تعدادی از استادان سخنرانی کردند که می توانید متن سخنرانی آنها را در لینک هایی که در انتهای این مطلب قرار خواهم داد، بخوانید. من در این نوشتار کوتاه می خواهم به نکاتی که از نگاه خودم اهمیت داشت، اشاره کنم.

اول اینکه من به شخصه سعادت نداشته ام آقای تقی پور عزیز، مسئول انتشارات سیمای شرق و مدیرمسئول ماهنامه «مدیریت ارتباطات» را از نزدیک ببینم و ارتباط ما در چند ماه گذشته، ایمیلی و برای ارسال مقالات من و انجام کارهای مرتبط با کتاب بوده. با این حال، در اثنای همین ارتباط الکترونیکی هم متوجه شدم که ایشان باید از افراد خاص و نادر این روزگار باشند. وقتی خانواده ام از مراسم برگشتند و جزییات جلسه را برایم تشریح کردند، از شخصیت، متانت، مهربانی و البته مدیریت فوق‌العاده آقای تقی پور خیلی تعریف کردند. خوشحالم که با ایشان آشنا شده‌ام و البته افسوس که وقتی در ایران بودم، این آشنایی اتفاق نیفتاد. آقای تقی پور برای انتشار کتاب و برگزاری این مراسم وزین، سنگ تمام گذاشتند و البته منهای همکاری دوستان و همراهانی که دارند، یقین دارم خودشان هم از انجام حتی جزیی ترین کارها دریغ نکرده‌اند. همین است راز موفقیت‌های پیاپی ایشان؛ که در این دو ماهه از سال جدید خورشیدی، سنگ‌های بزرگی را به بنای ارتباطات و روابط عمومی ایران اضافه کردند. درود صمیمانه من و خانواده ام نثار ایشان باد.

دومین نکته اینکه این مراسم و بطور کلی موفقیت کتاب «مسافر دهکده جهانی» بیشتر از دو بابت برای من اهمیت دارد: اول اینکه خوشحالم که توانستم آنچه را که در شان و شایستگی اخلاقی و روحی استاد بزرگ، پروفسور کمالی‌پور، بود برایش بیافرینم. و دوم اینکه خیلی خیلی خوشحالم که نگارش این کتاب بهانه‌ای شد تا مادر عزیزم را خوشحال تر و مفتخرتر از همیشه کنم. خداوند را بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا ضمن انجام کاری برای آقای دکتر و جامعه ارتباطات ایران، سهمی کوچک نیز در شاد کردن دل مادرم و سربلندی او داشته باشم. ظاهرا در مراسم دیروز هم شرکت کنندگان عزیز که غالبا استادان من در حوزه ارتباطات بوده و هستند، با حرف‌های محبت آمیزشان، سبب سربلندی بیشتر مادرم شدند. از همگی آنها ممنونم و امیدوارم خداوند به من فرصت‌های بیشتری بدهد تا امید و افتخار بیشتری برای خانواده بزرگ ارتباطات ایران و خانواده کوچک و مهربانم بیافرینم. جای پدر عزیزم و برادر مهربانم نیز خالی، هرچند یقین دارم که قلبم با حضور آنهاست که گرم است و همیشه همراهم هستند. بازهم می‌گویم اگر قرار است نگارش این کتاب، اعتباری برای نویسنده‌اش به همراه داشته باشد، آن را به تمامی به روح پاک پدر مهربانم و به مادر عزیزم تقدیم می‌کنم.

سومین نکته اینکه، در تمامی این روزها و جریان‌های خوب، یک نفر دیگر نیز مانند من غایب بود و البته اسمش هم به میان نیامد؛ و آن همسر مهربانم است که در تمام دوره نگارش کتاب، همراهی‌ام کرد و کمک‌ها و راهنمایی‌هایش، به خصوص برای آشنایی بیشتر من با فرهنگ امریکایی، بیان ویژگی‌های مردم امریکا و واکنش‌های آنها به حوادث مختلف (بخش دوم کتاب) بسیار کمک‌کننده واثربخش بود. از همسر مهربانم هم ممنونم و برای عشق‌مان، شکوفایی، همراهی و همدلی روزافزون آرزو دارم.

چهارمین نکته این که ظاهرا در این مراسمِ سراسر احساس و عاطفه که منشاء اش هم خواندن بخش‌هایی از کتاب «مسافر دهکده جهانی» بوده، بیشتر مهمانان و از جمله آقای دکتر کمالی پور مرتبا اشک شادی یا اندوه ریخته‌اند… خب شاید این هم گواه صادقی باشد بر آنچه که در کتاب، از اندوه و اشک‌های آقای دکتر نوشتم، و همگان با چشم خود دیدند که اغراق‌ نکرده‌ام. ضمن اینکه خوشحالم که فرصتی فراهم شد تا آقای دکتر مهربان، غم و شادی دیرینه خود را با هموطنانش تقسیم کند.

نکته آخر اینکه خوشحالم که تمثیلی که در کتاب به کار بردم، و در پشت جلد آن نیز آمده است، تابه این حد اثرگذار بوده و حتی روی تابلوی بزرگ مراسم رونمایی نیز همین بخش گذاشته شده بود. از اینکه توانستم جان کلام و خلاصه کتاب را در همان چند جمله ادا کنم، بی‌نهایت خوشحالم و بدون تردید، آن پاراگراف را یکی از دلنشین‌ترین و ماندگارترین نوشته‌های زندگی حرفه‌ای خودم می‌دانم.

باز هم از تمامی عزیزانی که در مراسم حضور داشتند و شادی این اتفاق خجسته را با من و خانواده‌ام سهیم شدند، تشکر می کنم.

این هم پیام من به مراسم که خواهرزاده عزیزم پرند آن را با احساس هرچه تمام تر برای حاضران خواند:

parand

به نام خدای مهربان

مهمانان گرانقدر،

جناب آقای پروفسور کمالی‌پور،

مادر مهربانم و خانواده عزیزم،

سلام مرا از هزاران مایل فاصله‌ی جغرافیایی و در فاصله‌ی صفرِ جغرافیای دل، پذیرا باشید.

روزی به این فرخندگی مگر چند بار در زندگی هر کسی اتفاق ‌می‌افتد؟ یک مرتبه هم غنیمت است؛ و من چه بداقبالم که همین یک روز را هم نشد که در میان شما باشم.

وقتی کتابی به دنیا می‌آید، انگار که کودکی زاده می‌شود. چه شیرین که آفرینه‌ای متعلق به تک تک اعضای جامعه ایران متولد شد، و چه تلخ که کودک من، دور از مادر به دنیا آمد!

شیرینی و تلخی ماجرای زندگی آقای دکتر کمالی‌پور را نوشتم و خواندید، یا شاید که خواهید خواند. در نگارش کتاب، سعی کردم به روحِ کویری «یحیی کمالی‌پور راوی» وفادار بمانم و آن را در جریانِ آبِ زلالی که از وسطِ حیاطِ خانه‌ی کودکی‌اش می‌گذشت، تا رودخانه‌ی می ‌سی سی پی حفظ کنم. سعی کردم بخشندگی کویری‌اش را از قصه‌خوانی برای بی بی و باشا تا تقسیم میوه‌های باغچه‌اش در امریکا امانتدار باشم. سعی کردم تعلق ذاتی‌اش به دنیای ارتباطات را از تلفن کاغذی دست سازش تا ریاست دپارتمان ارتباطات پوردو کلیومت قدم به قدم توصیف کنم. سعی کردم انعطافش را با تمثیل رقص گندم در باد، به تصویر بکشم.

تمام سعی‌ام بر این بود که یحیی را با جنس ناب کویری‌اش بشناسانم. اگر کاستی هست در این تلاش شبانه‌روزی بر من ببخشایید.

می‌دانم که خواندن این ماجرای واقعی، لبخند بر لب شما نشانده یا اشک از چشمانتان جاری کرده است. خود نیز چه هنگام گفت و گو با پروفسور کمالی‌پور و چه موقع نگارش کتاب، سرشار از شوق یا اندوه می‌شدم. هرگز چشمان اشکبار آقای دکتر را در زمانی که بخش‌های تلخ زندگی‌اش را مرور می‌کرد، از یاد نمی‌برم. پس از هر بار گفت و گو، با اشک شوق یا اندوه، به کتابخانه‌ موردعلاقه‌ام می‌رفتم و دست‌نوشته‌هایم را تندتند تایپ می‌کردم. گاه آنقدر غرق در ماجراها می‌شدم که وقتی یکباره کسی کلامی به انگلیسی به من می‌گفت، انگار سوار بر ماشین زمان، از گذشته‌های دور در راور کرمان ناگهان به امریکا برمی‌گشتم و با دستپاچگی سعی می‌کردم خود را در زمان حال پیدا کنم. گاه چنان در گذشته‌ها غرق می‌شدم که وقتی به زمان و مکان واقعی‌ام برمی‌گشتم، حس می‌کردم چقدر در این مقطع غریبه‌ام. گاه دلم می‌خواست در همان دورانی که به تصویرش می‌کشیدم باقی بمانم، و از بازگشتنم به دنیای خلوت و خالی مسافری دور از وطن، خوشحال نبودم. گاه تایپ می‌کردم و اشک می‌ریختم و در همان حال نمی‌توانستم دست از نوشتن بردارم. فکر می‌کنم احساساتم در تمامی آن لحظه‌ها کمک کرد تا زندگی ایشان را بیش از آنکه «بیان» کنم، به تصویر بکشم.

از آقای پروفسور کمالی‌پور که افتخار نگارش این کتاب را به من دادند، صمیمانه سپاسگزارم. از همه یاران و دوستان که در مراحل مختلف نگارش تا انتشار کتاب همراهی کردند، تشکر می‌کنم. از برگزارکنندگان این مراسم، به ویژه آقای تقی پور عزیز هم سپاسگزارم.

اجازه دهید اگر نگارش این کتاب، افتخاری برای نویسنده به همراه داشته است، آن را تقدیم کنم به روحِ بلند پدر مهربانم که زندگی شرافتمندانه‌اش، مثال گوشه‌هایی از این زندگینامه بوده است؛ و نیزبه مادر عزیزتر از جانم که مهربانی‌اش را چون آفتاب، از هیچ کس دریغ نمی‌کند.

در پایان برای آنکه لبخندی بر لبان شما بنشانم، از ناشر کتاب درخواست می‌کنم برای چاپ‌های آینده ضمیمه‌ای به کتاب اضافه کند: دستمال کاغذی رایگان!

برای همگی امید، شادابی و سربلندی آرزومندم.

بااحترام

نگین حسینی

اردیبهشت ۱۳۹۱

*******************************

اگر نکته دیگری به ذهنم رسید، در ادامه این مطلب قرار خواهم داد.

dsc00889

سه استاد بزرگ: پروفسور معتمدنژاد پدر علوم ارتباطات ایران، پروفسور محسنیان راد، پروفسور کمالی پور

dsc00898



آقای تقی پور حین تقدیم کتاب به مادرم. این ادب و افتادگی فقط در ضمیر مردان بزرگی چون او یافت می شود…


img_2803

استاد عزیزم، آقای دکتر سلطانی فر


هabdorashidi

همکار حرفه ای و عزیزم، آقای عبدالرشیدی، که در مراحل مختلف نگارش کتاب صمیمانه همراهی کرد


dsc00893

حلقه استادان گرد پیر ارتباطات ایران…


img_3056

برایت بهترین ها را می سازم و تقدیمت می کنم؛ ای وطنم و ای مادر مهربانم…


img_29441

ببار دکتر ببار … می دانستم روزی اشک شوق و اندوه بر چشمانت خواهم نشاند… می دانستم روزی می آید که اشک های تنهایی ات را با یارانی غمخوار، تقسیم خواهی کرد…آن روز که با هم آغاز کردیم، باور نداشتی که من بیش از شما در نوشتن کتاب مصمم بودم… من از روز اول، این روز را می دیدم…

****************************************

عکس‌هایی هم که در این صفحه هست، غیر از آلبوم خانوادگی، از سایت های زیر گرفته‌ام:

عکس‌های دبیرخانه همایش روابط عمومی الکترونیک: http://eprcenter.ir/shenase/tabid/61/AlbumID/371-16/language/fa-IR/Default.aspx

عکس‌های سایت بانکداری و پرداخت الکترونیک:

http://way2pay.ir/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%81%D8%B1-%D8%AF%D9%87%DA%A9/

لینک‌ها برای خواندن گزارش مراسم:

http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=48753

http://www.iribnews.ir/NewsText.aspx?ID=1521658

http://khabarfarsi.com/ext/2597306

تلفن انتشارات سیمای شرق برای تهیه کتاب:

۸۸۹۳۱۹۱۳

۸۸۹۳۱۹۱۴

28 نظر در “یک روز خوب برای خانواده بزرگ ارتباطات و خانواده کوچک خودم

  1. نگین عزیزم، دوست خوبم، خودت می دونی که چه قدر بابت این اتقاق خوشحالم :))
    آرزو می کنم این اتفاقات خوب دوباره و با حضور خودت بیافته ، این روز، دور از دسترس نیست …

    _______________________
    پاسخ: ممنون عزیز مهربون. منم منتظر اتفاق های خوب در زندگی ات هستم که اون روز هم خیلی دور نیست…

  2. سلام…تبریک میگم…همچون همیشه موفق هستید و سر بلند…خوشحالم که بار دیگر نوشتن را دستمایه موفقیت ساختید…آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برایتان دارم….
    ________________________-

    سلام آقای دکتر عزیز، و تشکر از محبت همیشگی شما. من هم برای شما و خانواده محترم بهترین ها را آرزو دارم.

  3. سلام بر استاد

    این رخداد بزرگ و زیبا را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض میکنم به امید نشر اثر علمی دیگر از شما.
    در پناه خدا باشید.
    _______________________

    سلام. لطف شما زیاد. برای شما و خانواده گرامی بهترین ها را آرزو دارم.

  4. خانم دکتر عزیز، سلام و عرض ادب. تبریک بنده را بابت انتشار این اثر وزین بپذیرید. امیدوارم به زودی کتابهای جدیدتری از شما منتشر شود و برخی از آثار استاد ارجمند جناب آقای پرفسور کمالی پور عزیز به قلم زیبای شما به فارسی برگردان شود. ایام بکام
    __________________________
    آقای دکتر امامی عزیز سلام. ممنون از پیام محبت آمیز شما و به امید آنکه هر روز برای ایران عزیز و به خصوص جامعه ارتباطات، مفیدتر و پربارتر باشیم.

  5. سلام
    تبریک عرض میکنم . انشاء‌الله در تمام عرصه های زندگی موفق و سربلند باشی .
    __________________
    سلام مینا خانم عزیز. ممنون از لطف همیشگی شما.

  6. salam va khaste nabashid.tabrik migoyam be shoma ke be neemate khoub khandan vakhoub fekr kardan va khoub neveshtan dast yafteid
    ____________________________
    ممنون آقای غلامی عزیز. بهترین ها را برای شما و خانواده گرامی آرزو دارم.

  7. Negin dooste azizam. Gozareshe bala ro khoondam… be to az samime ghalb va ba tamame vojood eftekhar mikonam. Hamishe pirooz va movafagh bashi.
    ____________________________
    مرجان عزیزم، قربون محبت و صفای همیشگی ات. منم برای خودت و خانواده ات بهترین ها رو آرزو می کنم.

  8. سلام نگین جان از صمیم قلب بهت تبریک می گم . از این که مادر خوبت را هم خوشحال و سرفراز کردی خوشحالم و باید بگم ما هم از موفقیتهای تو سرفرازیم و به دوستی با تو افتخار می کنیم. همیشه سرفراز و موفق باشی. به همسر خوبت هم سلام برسون
    __________________________
    سلام سوسن عزیز. ممنون از پیام محبت آمیزت. به یادتون هستم. شاد باشید

  9. نگین عزیز از صمصیم قلب بهت تبریک میگم ..
    امیدوارم همیشه موفق و سلامت در کنار همسر و خانواده عزیزت باشی
    چهره ی مادر محترمتون واقعا دلنشین هست .. چقدر خوشحال شدم نمایی از پرند رو هم دیدم گویی فلاش بکی از تو در پرند وجود داره .. :)‌
    __________________
    مادر همیشه سپید، ممنون از لطف همیشگی ات. پرند حسابی بزرگ شده و هر دو خوشحال میشیم وقتی دیگران میگن شبیه هم هستیم! شاد باشی 🙂

  10. سلام نگین جان، تبریک میگم. مثل همیشه موفق و اثرگذار. برات آرزوی بهترینها رو دارم و منتظز شنیدن اخبار موفقیتت از هرجای دنیا هستم.
    __________________
    سلام فاطمه عزیز. ممنون از محبتت. منم برات بهترین ها رو آرزو می کنم.

  11. سلام نگین جونم خیلییییییییی خوشحال شدم بهت تبریک میگم D:
    انشالله موفق باشید وقتی عکس دکتر کمالی پور اشک شوق رو دیدم من هم اشک از چشمهایم سرازیر شد
    _____________________
    ممنونم مهسای عزیزم. آره ظاهرا اشک خیلی ها درومده 🙂

  12. سلام نگین عزیزم ، باز هم بهت تبریک می گم . این جدایی مادر از فرزند، اشک من رو هم در آورد. می دونم مراسم خصوصی بوده و اگر نبود حتما می گفتی تا شرکت کنیم. برات موفقیت های بیشتر رو آرزومندم . منتظر کودک بعدیت هستیم 🙂
    ________________________________
    پریسا جونم سلام. ممنون از محبتت. آره مراسم خصوصی بود وگرنه حتما دلم میخواست شما هم بودید. ایشالا رونمایی از کودکان بعدی! 🙂

  13. سلام نگین جان…خیلی خوشحالم نمی دونم چی بگم…واقعا نمی‌دونم چی باید به تو گفت…بر آن شیر پاکی که خوردی درود…بسیار بسیار فراون درود…
    خداوند قلب نازنین تو را پر از عشق، برکت، سلامت و شادی کند…از این که در برهه کوتاه ولی بسیار دلنشین و دوست داشتنی سعادت همصحبتی با تو را داشتم افتخار می کنم تو اشک همه رو در آوردی دختر…خداوند حافظ تو و زندگیت باشد.
    __________________
    سلام هلن عزیز. ممنون از محبتت. آشنایی با شما هم سعادتی برای من بود. برایت بهترین ها رو آرزو می کنم. شاد باشی و همیشه جوینده و در سفر!

  14. نگین جان ، تبریک میگم بابت ارائه این کار ارزشمند و ماندگار . امیدوارم در همه مراحل زندگی ، موفقیت و خوشبختی در انتظارت باشه.
    _________________________-
    ممنون پروین عزیزم. خیلی دلم برات تنگ شده. شاد باش و امیدوار.

  15. سلام دوست خوبم .خوشحالم یک کتاب خوب به ما هدیه دادی از زحمات شما و پروفسور کمالی پور همشهری گرانقدر و کویری ام و همسر ومادر مهربانت و صاحب گرانقدر انتشارات سیمای شرق کمال تشکر را دارم وخاضعانه دست شما و همه فرهنگ دوستان را می بوسم.
    ____________________
    سلام نسیم عزیز. ممنون از کلمات پرمهرت. نمی دونستم با آقای دکتر همشهری هستید!
    برایت بهترین ها رو آرزو دارم.

  16. سلام به خانم دکتر عزیز
    از اینکه ثمره ی سالها تلاش و ممارست به بار نشسته صمیمانه بهتون تبریک می گم و براتون آرزوی سلامتی ، سعادت و موفقیت های روز افزون دارم .
    ___________________
    سلام همکلاسی عزیز. ممنون از لطف شما. من هم برای شما و خانواده گرامی بهترین ها را آرزومندم.

  17. سلام نگین عزیزم
    تبریک میگم و بهت افتخار میکنم مثل همیشه اثر گذار و دلنشین برای خودت و همسر مهربانت آرزوی موفقیت سلامتی و شادکامی دارم
    _____________
    سلام فاطمه خیلی خیلی عزیزم. ممنون از محبتت. دلم برات خیلی تنگ شده. به همسر جان و دوست مشترک عزیزمون سلام منو برسون. شاد باشید

  18. سلام نگین جان،
    بهت تبریک می گم اول به دلیل کتابت و دیگه برای تلاش و باورت برای ساختن بهترین ها برای ایران حتی زمانی که دور هستی که هزاران آفرین دارد.
    _____________________
    نساء مهربون سلام. لطف داری خانم گل. خاطرات خوبی که با هم داریم، هرچند کوتاه، فراموشم نمیشه. امیدوارم بازهم فرصت هایی برای بودن کنار هم پیدا کنیم. بهترین ها رو برات آرزو دارم.

  19. نگین ارجمند حلقه مهربانی ، انتشار و رونمایی از این اثر گرانسگ که به انگیزه پاسداشت ستارگان فروزان این سرزمین اهورایی ، نگاشته شده است را صمیمانه به تو ، تبریک و تهنیت میگویم و برایت شادمانی و خرسندی و پیروزیهای پیاپی آرزو میکنم . تو خود نیز مسافرهستی که مقصدت روشنایی و امید و رهایی است . در حریم دستان نیرومند و مهربان خداوند ، هماره ثمربخش باشی
    __________________-
    آقای دکتر عبایی مهربان سلام. از پیام زیبا و پرمهر شما خوشحال و البته دلتنگ شدم؛ دلتنگ روزهایی که دوشادوش هم سعی می کردیم افق های روشن تری را روبروی “باور” هایمان باز کنیم. از کلام محبت آمیزتان سپاسگزارم و امید دارم که مقصد همگی مان، آنگونه که به زیبایی نوشتید، روشنایی و امید و رهایی باشد. شما را همواره به خدا می سپارم و بهترین ها را برایتان آرزو دارم.

  20. با سلام
    مدتی است که سعادتی نصیب شد تا با خانم حسینی از طریق این دنیای مجازی اشنا شوم اما در همین مدت کوتاه شرمنده لطف و مساعدت های بیکران ایشان هستم به نوبه خود به خاطر خلق این اثر به ایشان تبریک گفته و برای وی ارزوی موفقیت دارم
    __________________
    سلام آقای زارعی عزیز. بخت یار من بوده تا بتوانم کمک کوچکی باشم در مسیر زیبایی که انتخاب کرده اید؛ و امید که بتوانید سنگ بنای محکمی بر ادبیات حقوقی معلولیت در ایران بیفزایید. فکر می کنم شما نخستین کسی هستید که در زمینه حقوقی افراد دارای معلولیت، کاری مدون و دانشگاهی تقدیم جامعه خواهید کرد. همچنان در خدمت خواهم بود و برایتان آرزوی موفقیت دارم.

  21. نگین خوبم سلام.نمی تونم بگم چقدر خوشحال شدم.؟مثل همیشه نوشته هات از توصیف مراسم زیبا بود اون قدر که حس کردم منم توی اون مراسم نشستم و به همراه دیگرانی که حتما با شنیدن جملات زیبات اشک ریختن دارم گریه می کنم .نمی دونم چه حسیه ؟شوق فراوان از موفقیتت؟یا اندوه این که در کنار ما نیستی تا صمیمانه در آغوشت بکشیم و در شادی خودمون شریکت کنیم؟صادقانه بگم شادمانی این افتخار بیشتر از اونی که به تو تعلق داشته باشه برای کسانی هست که دوستت دارن مثل من و فاطیماکه با تمام وجود به تو افتخار می کنیم.یادته همیشه از نوشته هات واز عکس گرفتنت تقلب می کردم ؟کاش می شد پا جا ی پای تو گذاشت….
    _____________________
    پروین عزیزم سلام. خوشحال شدم از پیامت و البته غمگین از دلتنگی. خیلی خیلی به یادت هستم و همیشه در گوشه ای ذهن و قلبم جای ثابتی داری. به یاد لحظات خوبی که داشتیم هستم و خوشحالم که خبرهای خوبی برای شادکردن دل عزیزانی چون شما هست…
    ضمنا من خیلی کوچکتر از اونم که پا جای پام گذاشته بشه… می بوسمت و به امید دیدار

  22. درود. خیلی خوشحالم که انتشار کتاب، بازتاب خوبی داشته و تلاش شایسته شما دیده می شود. دیروز که با پروفسور کمالی پور خداحافظی می کردم فقط 3 نسخه از کتاب البته به غیر از 5 جلدی که برای همیشه به آرشیو رفته، بیشتر نداشتیم. دوتا ایشان با خودشان به آمریکا آورد و یکی را هم برای امیر لعلی نوشت. شانس آوردم که قبلاً یک نسخه برده بودم منزل!
    _____________________
    سلام. ممنون از همه زحمات شما.
    ما رو باش که فکر کردیم الان آقای دکتر با یه جعبه پر از کتاب برمی گرده! فقط دو تا؟!!
    🙂

  23. سلام منم گریه ام گرفت و دلم و دستم لرزید.
    چرا که من هم سختی های این راه را هم تجربه کرده ام و نتیجه ای بسزا هم دریافت نکردم
    درود و شاد و زنده باش بر شما میگویم تا بتوانید آئینه های خاک گرفته زمانمان را دست بکشید و دید نو زندگی نو را تقدیم همه هموطنان مان نمایید.
    در آخر باید گفت که به وجود بزرگوارانی چون شما میبایست افتخار نمود و برایشان دعای زنده و سرافراز بودن نمود.
    سربلند و سرافراز باشید.
    التماس دعا
    باتشکر
    __________________
    فاطمه عزیز سلام. ممنونم از محبتت. به وبلاگت سر زدم و دیدم کتابی منتشر کرده ای. خیلی خوشحال شدم و صمیمانه تبریک میگم. به زودی خبر انتشار کتابت را در روز+نامه قرار خواهم داد. موفق باشی

  24. نگین جان سلام
    خیلی تبریک میگم و امیدوارم که همیشه موفق باشی و قلمت همواره افتخار آفرین.
    ____________________
    ممنون مژگان عزیز. شاد و موفق باشی.

  25. نگین عزیز سلام
    تبریک میگویم. امیدوارم نگین وجودت همواره درخشان و پرتلالو باشد.
    ____________________________
    مامک عزیز سلام. ممنون از پیامت. منم برات بهترین ها رو آرزو می کنم. شاد باشی

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.