بدرود مرتضی…

هفته پیش وقتی شنیدم که یکی از یاران انجمن باور به نام مرتضی اتفاقی از دنیا رفته است، هیچ تصویری از چهره او نداشتم و مطمئن نبودم که آیا مرتضی را دیده ام یا نه. وقتی عکس هایش به دستم رسید، چیزی در قلبم فشرده شد… خاطرات مثل قاب عکس هایی، فریم فریم جلو ذهنم جان گرفت و من چهرۀ معصوم نوجوانی را به یاد آوردم که روی ویلچر می نشست و اغلب پدر یا مادرش همراهی اش می کردند…

مرتضی مهربان و خونگرم و اجتماعی بود. دوستانش به درستی شهادت می دهند که چه آرزوهای بزرگی در سر داشت و می توانست یکی از پیشروان آیندۀ حقوق معلولیت باشد و به جایگاهی موثرتر در سطوح مدیریتی برسد.

اما دریغ و درد که عفونت ریه، قوی تر از همۀ امیدها و آرزوهای مرتضی بود و او را به سادگی از خانواده اش و از دوستدارانش گرفت… مرتضی رفت اما یاد او، لبخند مهربانش، تلاش کم نظیرش برای ارتقای کیفیت زندگی با تمام کم سالی اش، نگاه قدردانش به زحمات همیشگی پدر و مادر، و خوش بیانی و خوشفکری اش همیشه در یاد کسانی که می شناختندش، باقی خواهد ماند…

بدرود مرتضی. دنیا لیاقت تو را نداشت.

مرتضی اتفاقی به همراه پدر و مادرش، در آخرین طبیعت گردیِ زندگی اش – سال ۱۳۹۲

عکاس: محمود ابری

پیام تسلیت انجمن باور در اینجا

4 نظر در “بدرود مرتضی…

  1. فقط می تونم بگم پدر و مادرش در مورد مرتضی و بچه های مشابه اون همیشه احساس مسئولیت می کردند و این روحیه رو متقابلا مرتضی هم داشت.یعنی مسائل مربوط به این افراد براشون مهم بود.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.