سالهای زیادی همراه و هم صحبت و همدل ورزشکاران پارالمپیکی و دارای معلولیت ایران بوده و هستم. سالهای زیادی پای حرفهاشون نشستم، ماجراهای زندگیشونو شنیدم، باهاشون اشک ریختم و باهاشون خندیدم. سالهای زیادی دردهاشون، غم ها و شادی هاشون رو نوشتم و ازشون یاد گرفتم.
اعضای تیم ورزشکاران معلول و جانباز ایران این روزها در اینچئون کره جنوبی، در بازی های پاراسیایی شرکت می کنن و خدا میدونه چقدر دلم باهاشونه.
خبرهای موفقیت شون رو پیگیری می کنم. هر اسمی که می بینم، یه فیلم کوتاه از زندگی اون ورزشکار از جلوی چشمام رد میشه:
– وای! الان پدر بیمارش چقدر خوشحاله!
– فلانی… مادرش یادت هست؟ همیشه شبهای مسابقات پسرش تا صبح نمی خوابید… امروز چه حالی داره…
– همسر این یکی… می گفت تمام قدرتم رو به عشق همسرم می ریزم تو بازوهام و دیسک رو پرتاب می کنم.
نفسم تنگه این روزها. کاش اونجا بودم و بازم می دیدمشون، می شنیدمشون، براشون می نوشتم.
اگه موضوع کار و درسم نبود، همین الان بلیت می گرفتم و پرواز می کردم به مقصد اینچئون…
دلم جز مهر مه رویان، طریقی بر نمیگیرد / زِ هر دَر میدهم پندش، ولیکن در نمیگیرد
خدا را ای نصیحتگو، حدیث ساغر و می گو / که نقشی در خیال ما، از این خوشتر نمیگیرد
توضیح عکس: پای صحبت بازیکنان نابینای تیم ملی فوتبال ۵ نفره نابینایان ایران در بازی های پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن. از راست: عبدالجبار مقصودی، امیر پور رضوی و خودم (نگین حسینی)
***