با رای تک تک شما، ساره جوانمردی ورزشکار برتر ماه سپتامبر شد با لطف و توجه همهی شما که زحمت کشیدید و به ساره جوانمردی رای دادید، ساره تونست ورزشکار ماه کمیته بینالمللی پارالمپیک بشه، در حالی که واقعا از حریف ایتالیایی خودش عقب بود: ساره ۲۵% رای داشت و رقیبش ۴۵%. من وقتی اطلاع رسانی رو شروع کردم، راستش فکر نمیکردم بتونیم این فاصله رو جبران کنیم؛ زمان کم بود و تنها راهش این بود که همه همت کنیم و به ساره رای بدیم. از تک تک شما که در فیسبوک و گوگل پلاس درخواست منو به اشتراک گذاشتید و رای دادید، از همه دوستانتون، از همکاران رسانهای، از۳هزارو ۴۸ نفری که درخواست منو در تلگرام به اشتراک گذاشتن، از فعالان در توییتر و خلاصه از هرکسی که این قدم ظاهرا کوچک اما بزرگ رو برداشت، صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم با همکاری این چنینی بتونیم قدمهای بزرگی برای هموطنان دارای معلولیت برداریم. خبر: ساره جوانمردی، برندهی دو مدال طلا در پارالمپیک ریو ۲۰۱۶، ورزشکار برتر کمیته بینالمللی پارالمپیک در ماه اکتبر شد. این کمیته هر ماه ورزشکاری را با انتخاب مردم، به عنوان چهرهی برتر ماه معرفی میکند. #ساره_جوانمردی#ورزشکارماه
@neginpaper
باور کن ما دیگر نمایشی نیستیم. شاید به یاد نداشته باشی، شاید آن موقعها هنوز به دنیا نیامده بودی، که حضور ما دخترها در مسابقات جهانی فقط جنبه ی نمایش داشت؛ برای اینکه نشان بدهند زنان هم حضور دارند. کسی از ما توقع پیروزی و مدال نداشت. همیشه تازه وارد بودیم و بی تجربه در میدان های جهانی. همیشه می گفتیم “برای تجربه اندوزی”. من آن روزها والیبال بازی میکردم و خبرنگار مجله دنیای ورزش نیز بودم. هر بار که تعدادی انگشت شمار از دختران راهی مسابقات خارج از مرزها می شدند و باید در موردشان می نوشتم، نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحالی ام از آن بود که بالاخره ما هم یک جورایی به رسمیت شناخته می شدیم و ناراحت از اینکه چرا فقط دکور بودیم؛ چرا کسی روی ما سرمایه گذاری اساسی نمی کرد برای اینکه واقعا مسابقه بدهیم و امید قهرمانی باشیم. همان روزها اما نوری ته دلم بود که بالاخره ما هم روزی جدی گرفته می شویم. این را در اراده ی مصمم همبازی هایم می دیدم؛ دخترانی که در والیبال و تیراندازی و بسکتبال و فوتبال و شطرنج کار می کردند در نهایت بی امکاناتی. می دیدم که ورزش بانوان با چه دشواری یی پیش میرود تا معدود سرنشینانش را به مقصدی برساند. اشک و ناکامی دوستانم را می دیدم؛ بی امکاناتی ورزش شهرستان ها و دخترانی که با هزار شوق و امید، بدترین و محدودترین ساعات تمرین را در ورزشگاه ها داشتند؛ توپ های سنگی و راکت های شکسته. مسابقه بدون پاداش. تیم بدون اسپانسر. بازیکن بدون قرارداد.
نسل امروز ورزش بانوان مدیون همان دخترانی است که یک ساعت خوب برای تمرین، یک جفت کفش مناسب، یک توپ استاندارد، یک راکتِ سالم نهایت آرزویشان بود. نسل امروز دختران ورزشکار هنوز خیلی خیلی عقب تر از بازیکنان مرد است. هنوز خیلی راه مانده؛ اما همین که امروز زهرا نعمتی و ساره جوانمردی و کیمیا علیزاده طلا و نقره و برنز می گیرند، یعنی یک چیزی در این مسیر عوض شده، یعنی ما دیگر نمایشی نیستیم؛ یعنی آنقدر رنج بردیم و خودمان را ثابت کردیم تا دیگرانی ناباور، مجبور شوند جدی مان بگیرند.
مدال طلای ساره جوانمردی، مدال طلای زهرا نعمتی، مقام پنجمی تیم والیبال نشسته دختران ایران، همه اینها خستگی یک عمر ورزشکار زن بودن را از تن همه زنان ورزشکار به در می کند. مبارک همه باشد! نگین حسینی، روزنامه نگار
پارالمپیک ۲۰۱۶ – روز هشتم- بخش دوم:
روز هشتم پر از حادثه بود؛ آنقدر اثرگذار که در این بامداد روز جمعه، با اینکه برای روز هشتم نوشته ام، با اینکه از خستگی مفرط یک روز کاری به زحمت درحال تایپ کردنم، هنوز احساس می کنم کارم ناتمام مانده است؛ باید بنویسم از لحظه هایی که در ریو آفریده شد و در غوغای نتیجه ها و عددها گم شد.
پنج شنبه ۲۵ شهریور روزی فراموش نشدنی برای پارالمپیک ایران بود. زهرا نعمتی مدال طلایی گرفت که ارزش آن به مراتب بیشتر از مدال طلایش در پارالمپیک لندن است. صبح روز مسابقه که خورشید زهرا در لندن ۲۰۱۲ طلوع کرد، او اسمی ناشناخته بود؛ یکی از صدها پارالمپینِ دهکده که قرار بود مسابقه بدهد. غیر از هیجان بازیها که طبیعی هم بود، نه فشاری از اطراف روی زهرا بود و نه توقعی و نه وزنه ی سنگین اسمی بزرگ. زهرا نعمتی در آغاز راه بود. در فاصله ی چهار ساله میان لندن و ریو، نام زهرا از چله ی کمانش رها شد و به دوردست ها رفت. زهرا تبدیل شد به اسطوره. از پارالمپیک به المپیک و پرچمداری تیم ایران رسید. زهرا نعمتی یک نام بزرگ شد در جهان. طرفداران خارجی اش نام او را روی کودکانشان گذاشتند و برای دیدارش در ریو لحظه شماری کردند. میدان ریو هرگز به آسانی لندن نبود. همه منتظر بودند تا روز مسابقه ی او فرا رسد. میلیون ها نفر در سراسر جهان برای بازی اش لحظه شماری می کردند. امسال برای زهرا نعمتی سال رها کردن چله ی کمان و گذر دادن صحیح و سلامتِ تیرهایش، از لابلای دوربین ها و خبرنگاران و هواداران و مردمِ چشم انتظار بود. با اینهمه حاشیه که در کنار متن زندگی حرفه ای شکل گرفته بود، مدال طلای زهرا ارزشی فراتر از یک مدال پارالمپیک داشت.
دختران والیبال نشسته در میدانی دیگر چشم ها را به خود خیره کردند تا در اولین حضورشان در پارالمپیک پنجم شوند؛ رتبه ای که نسبت به پیشینه ی نداشته ی آنها در میدان های جهانی، دستاوردی بزرگ به حساب می آید. من بازی تیم را مقابل هلند ندیدم؛ اما شاهدان گفتند والیبالی که دختران ما بازی کردند، نمایشی از کلاس جهانی والیبال، بی نهایت زیبا و هیجان انگیز بود. شیرینی این پیروزی کمتر از مدال آوری نبود و ثابت کرد که اگر دختران والیبال نشسته ی ما حمایت شوند، درست مثل تیم والیبال نشسته مردان می توانند از امیدهای آینده پارالمپیک باشند.
پسران ما در تیم فوتبال پنج نفره چه کردند… فوتبال نابینایان و کم بینایان جاذبه های خاص خودش را دارد. چشمان بازیکنان باید با چشم بند بسته شود تا حتی کم بیناترین بازیکن نیز نتواند جلوی پای خود را ببیند. فقط دروازه بان می تواند بینا باشد و نیز راهنمایانی که پشت دروازه های حریف می ایستند و به بازیکنان خود برای جهت یابی کمک می کنند. بچه های فوتبال پنج نفره در وقت اضافه و با ضربه های پنالتی با نتیجه ۲ بر یک آرژانتین را شکست دادند. پنالتی زدن با چشم بسته به دروازه بانی که می بیند، کار هر کسی نیست. فوتبال پنج نفره وقتی به ضربات پنالتی می کشد، جدال نابینایی با بینایی می شود؛ و چقدر معنی دار است وقتی این رویارویی به نفع نابینایان تمام می شود! بچه های ما به فینال پارالمپیک رسیدند؛ و بعد از بازی، حتی پیش از آنکه چشم های بسته شان را باز کنند، پرچم ایران را در آغوش گرفتند. آن لحظه ها، آن اشک ها و شادی ها فراموش نشدنی است.
*نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
***
خلاصه نتایج روز هشتم:
زهرا نعمتی در رقابتهای انفرادی تیر و کمان به مدال طلا دست یافت. او پیشتر در مسابقات تیمی همراه با ابراهیم رنجبر به مدال نقره رسیده بود.
محسن کائیدی در رقابت های پرتاب نیزه سوم شد و مدال برنز گرفت.
جواد حردانی نیز در رقابت های پرتاب نیزه مدال برنز گرفت.
تیم ملی والیبال نشسته بانوان ایران در یک بازی دیدنی و کم نظیر با نتیجه ۳ بر ۲ بر تیم هلند غلبه کرد و پنجم شد.
محدثه کهنسال، جوانترین عضو تیم پارالمپیک ایران، نتوانست به مرحله یک چهارم نهایی مسابقات تیر و کمان راه یابد.
تیم ملی بسکتبال با ویلچر ایران در جایگاه دهم پارالمپیک ۲۰۱۶ قرار گرفت.
تیم ملی فوتبال نابینایان و کم بینایان ایران در دیداری نزدیک و حساس، در ضربات پنالتی با نتیجه ۲ بر یک از سد تیم آرژانتین گذشت و به فینال پارالمپیک راه یافت.
تیم پارالمپیک ایران در پایان هشتمین روز با ۷ مدال طلا، ۶ نقره و ۶ برنز در جایگاه ۱۴ جدول توزیع مدالها قرار دارد.
پارالمپینهای ایران کولاک کردند امروز. دومین مدال طلای ساره جوانمردی در رقابتهای مختلط تپانچه و شکستن رکورد جهان، شیرینترین نتیجهی امروز بود برایم. چند شب پیش از ساره نوشتم؛ هم او که داستان زندگیاش را با “زن بودن” و “معلول بودن” آغاز کرده بود، امروز دومین طلای پارالمپیک را گرفت و تبدیل شد به اسطورهای در تاریخ ورزش ایران؛ تنها ورزشکاری که دو مدال طلا از یک دوره پارالمپیک/المپیک کسب کرده است. بعد نوبت رسید به طوفانِ سیامند رحمان و شوری که در سالن وزنهبرداری به پا کرد. امروز سایت رسمی کمیته بینالمللی پارالمپیک به سیامند لقب Legend را داد و نوشت که سیامند رکورد خودش را سه بار شکست و با وزنهی ۳۱۰ کیلویی تمام کرد که تقریبا هموزن دو بچه فیل میشود.
تیم فوتبال هفت نفرهی ما کارناوال گل راه انداخت مقابل برزیل که در فوتبال جهان آوازهای دارد. تیم ایران امروز همان نتیجهای را تکرار کرد که در مسابقهی رده بندی پارالمپیک لندن ۲۰۱۲ با برزیل داشت: ۵ بر صفر! و با این نتیجه مدال برنز پارالمپیک لندن را گرفت در حالی که شایستگی داشت به فینال برسد. این پارالمپیک بچهها به فینال مسابقات فوتبال هفت نفره رسیدند و باید مقابل اوکراین بازی کنند برای مدال طلای پارالمپیک.
از نتیجهها که بگذریم، در هیاهوی امروز که پر از گل و شادی و مدال بود، عکسی نشسته گوشهی ذهنم و دائم نگاهم را به خود فرامیخواند، به طرح گلهای قالی اردبیل، به رنگ شاد لباس محلی زنان دست به آسمان برداشته، به صمیمیت رختخوابِ گوشهی اتاق، به عایق دست سازِ دیوار، به تلویزیون کوچک قدیمی؛ به خانهی عبدالله حیدری قهرمان پرتاب وزنه که در پارالمپیک ریو مدال نقره گرفت. عکسی که خانه و خانوادهی عبدالله حیدری را در روستای تیل شهرستان خلخال حین مسابقهاش نشان میدهد، نشسته گوشهی ذهنم و به دلم چنگ میزند. این تصویری از بیشتر پارالمپینهای ماست که از شهرستانها و روستاها میآیند و بهتر از هزار نوشتهی من میگوید که پشت هر شکست، هر پیروزی، هر مدال، چه داستانهایی نشسته است. این تصویری است بیکلام اما هزاران بار گویا از پشتِ صحنهی پارالمپیک. ما فقط چند شات از قهرمانان را میبینیم؛ اشک شادی یا اندوهشان را؛ با مدال یا دست خالی… و هرگز نمیدانیم چه تصویرهایی در ذهنشان و چه داستانهایی در قلبشان دارند و وقتی روی سکو میروند، به کدام یک از هزار و یک دلیل غم و شادی در زندگیشان فکر میکنند…
علی الفت نیا، ورزشکار پرش طول نتوانست بیشتر از دو جمله به “پارالایو” بگوید. کلامش کوتاه بود اما زخم زد به دلم: “دنیا تا حالا رو سرتون خراب شده؟ الان اینطوریَم به خدا”
باور من هر چه که باشد، در این لحظه به کار علی الفت نیا نمیآید اما ای کاش بداند که برای من و خیلیها چون من، پارالمپین شدن مساوی گرفتن خوشرنگ ترین نشانهاست، حتی اگر قهرمان ما دست خالی برگردد. من این را برای دلخوشی او یا از روی تعارف نمیگویم. پارالمپیک پر از لحظههایی است که یکی اشک شادی میریزد و دیگری اشک غم. برای بسیاری از ورزشکاران، مدال پارالمپیک نه فقط اعتبار شخصی و اجتماعی میآورد، که پشت سر آن، پاداش نقدی، جایزهها و تقدیرها نیز هست. در عرصهی قهرمانی، مدال یعنی پول، یعنی درآمدی که چهار سال نداشتی، که چهار سال زندگی و کار و خانوادهات را فدای آن کردی، که چهار سال رنج تمرین فشرده و دوری از عزیزانت را به جان خریدی تا پاداش قهرمانی را به زخمی از زندگیات بزنی. و وقتی مدال از دست میرود، نه پاداشی هست و نه تقدیری… پارالمپین میماند و روزهای تنگدستی. باور من هرچه باشد، دستکم حالا به کارِ علی الفت نیا نمیآید.
این روزها که ریو پایتخت عشق جهان است، قطب نمای ذهن و جانم صبح تا شب، جنوب را نشانه میرود. حین مشغلههای روزمره، حتی در شلوغ ترین لحظهها، پارالمپیک در پس ذهنم است. این رویداد برایم فراتر است از مدال و مقام که البته جای خرسندی هم دارد. اما من پارالمپیک را در کلیتی بزرگتر میبینم. اینکه آدمهایی پیدا میشوند که از دایرهی قضاوتهای من و توی غیرمعلول فراتر میروند و “میتوانند” روی تواناییها و توانمندیشان تمرکز کنند، همواره برایم تامل برانگیز است. افراد دارای معلولیت عموما به هر چشمی دیده میشوند جز آن نگاهی که خودشان به خودشان و وضعیت جسمیشان دارند. این حرف، برداشت شخصی من نیست. صدها تحقیق در دنیای “مطالعات معلولیت” از زبان و از نگاه افراد معلول نشان داده که تجربهی زیستی با معلولیت مشکلات خودش را دارد اما آنچه که این شرایط را بسیار سخت و گاه غیرقابل تحمل میکند، نه خود معلولیت، که برداشتِ افراد غیرمعلول از این تجربهی زیستی است. روزی یکی از دوستانم که معلولیت جسمی شدیدی هم دارد، به من گفت “من با معلولیتم مشکلی ندارم، با نگاه مردم به خودم مشکل دارم” و البته این فقط نظرِ او نیست؛ حرف صدها و هزاران فرد معلولی است که پیش از فکر کردن به محدودیتهای جسمی خود، باید به مصافِ برداشت نادرست ما از موضوع معلولیت بروند و با نگاههای ترحم آمیز و زبانِ نیشدارِ غیرمعلولان کنار بیایند. این نه قصهی یکی دو روز، که ماجرای یک عمر زندگی با معلولیت است؛ یعنی یک عمر زندگیِ پررنج با زخم زبانِ این و آن، و نگاههای نادرستشان.
پارالمپیک از این رو برای من ارزشی ورای مدال دارد که نشان میدهد آدمی تا چه اندازه میتواند “توانمند” باشد که نه فقط با محدودیتهای فیزیکی خودش کنار بیاید، بلکه چشم و گوش و هوش و پنج حس خود را به روی تک تک نگاهها و حرفها و قضاوتها و دلسوزیهای بیجا ببندد و فقط و فقط متمرکز شود روی یک هدف: “جای دیگری هست که توانایی دارم و میخواهم با آن زندگی کنم، و نه فقط با معلولیتم”.
اما هر چه باشد، پارالمپیک دنیای رقابت حرفهای و کسب و کار حرفهای است. ای کاش پاداشِ همهی پارالمپینها برابر و البته قابل توجه بود!
*نگین حسینی؛ روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
نتایج روز ششم:
غلامرضا رحیمی ورزشکار تیرو کمان، چهارمین مدال طلای ایران را به ارمغان آورد
ابراهیم رنجبر در رقابتهای انفرادی تیر و کمان مدال برنز گرفت
پیمان نصیری در رقابتهای دو ۱۵۰۰ متر به مدال برنز رسید
محمد فتحی گنجی در پرتاب نیزه چهارم شد
سامان رضی در رقابت های وزنه برداری دسته۹۷ کیلوگرم چهارم شد
علی الفت نیا از صعود به فینال رقابت های پرش طول بازماند
چه تماشایی بود امروز! از رکوردشکنیهای پیاپیِ مجید فرزین در وزنهبرداری که مثل موجهای خروشان، بیقرارِ اوج گرفتن بود و رام نشدنی مینمود؛ تا پرتابِ نیزهی محمدرضا خالوندی به دورترین فاصله برای شکستن رکورد جهانی و راحت کردن خیال همه بابت گرفتن مدال طلا؛ تا دونقرهی عبدالله حیدری و سجاد محمدیان؛ تا بازی تماشایی تیم والیبال نشستهی مردان مقابل حریف قدیمی، بوسنی هرزگوین، و بردِ قاطعش در سه گیم متوالی؛ تا طعم شیرین نخستین پیروزی دختران والیبال نشسته مقابل رواندا… امروز روز کولاکیِ پارالمپینهای ایران بود در گرمای شرجی ریو. در چهرهی مجید فرزین رنج زیادی میبینم که شاید بازتاب زندگیاش باشد. المپیک ۲۰۱۲ بود که در حیاط دهکدهی ورزشکاران روبرویش نشستم برای شنیدن قصهی زندگیاش. پسر روستای مرادلو، بیله سوار اردبیل، از کودکیاش گفت که به سبب تزریق آمپول اشتباه فلج شد. مجید عاشق درس و مدرسه بود اما وقتی باران میآمد، تمام راه خاکیِ روستا گِل میشد و ویلچر پسرک از حرکت میایستاد. آن وقت بود که پدر یا مادرش او را کول میکردند و به مدرسه میبردند. تا برسند به کلاس درس، مجید آب شده بود از خجالت، بابت آنهمه زحمتی که برای عزیزانش داشت. آن روز در حیاط دهکدهی پارالمپیک بغض مجید ترکید وقتی از سختیهای پدر و مادرش گفت. شادی مدال طلای پارالمپیک لندن آمیخته شد با یادآوری سالهایی که بر همهی آنها به سختی گذشته بود. وقتی کتاب خاطرات لندن را نوشتم، نامهی هشتم را به مجید فرزین و به رنجهایش اختصاص دادم که البته فصل مشترکِ همهی ماجراهای زندگی همراه با معلولیت است: “نامۀ هشتم؛ مجید فرزین، مدال طلای وزنهبرداری: سلام به رنجهای زندگی. سلام به رنجها که خمیرمایۀ مدالهایم هستند. سلام به رنج فقر، به رنج محرومیت، به رنج تنهایی، به رنج معلولیت، به رنج غربت در میان بعضی افراد همزبان اما نه شاید همدل، به رنج روزهای کسالتبار اردوها، به رنج تمرینها و مسابقهها. سلام به رنجهایی که تار و پودم را از پولاد بافتند تا خم نشوم، نشکنم، از پا در نیایم. این رنجها تنها متعلق به من نیست؛ ماجرای مشترک تمامی ورزشکاران جانباز و معلول است، ماجرای ما مردان و زنان میدان پارالمپیک که گویی هر کدام بیتی از رنجیم؛ وزنمان پر از دشواری، اما قافیهمان امید. اگر میشد بر رنجهای زندگیام بوسه بزنم، میزدم تا قدردان آفرینشگریشان باشم. اگر امروز قهرمانم، اگر میدان و مدالی هست برای مفتخرشدن، همه حاصل همان رنجهاست که در نهایتِ یأس، امید میآفرینند. رنجها را به جان خریدیم تا به روی شیرین زندگی برسیم؛ به رویِ خوشی، به رویِ پیروزی، به روی دستِ پُر برگشتن از میدان. گویی انسانِ بیرنج، انسان بیزندگی و بیسرنوشت است…”
* نگین حسینی، روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
** نتایج پنجمین روز بازیها:
مجید فرزین مدال طلای وزنه برداری را در وزن ۸۰- به دست آورد. او امروز سه بار رکورد جهانی وزنه برداری را جا به جا کرد.
در پرتاب نیزه، محمدرضا خالوندی و عبدالله حیدری نشانهای طلا و نقره پارالمپیک را از آن ایران کردند.
سجاد محمدیان، مدال نقرهی رقابتهای پرتاب وزنه را به دست آورد. اما حسینی پناه و نکویی مجد از دستیابی به مدال بازماندند.
تیم ملی بسکتبال با ویلچر ایران بر تیم الجزایر غلبه کرد و با توجه به باخت تیم آلمان از برزیل، امکان صعود تیم ایران به مرحله بعد فراهم شد.
بانوان تیم ملی والیبال نشسته ایران بر تیم ملی رواندا غلبه کردند.
تیم ملی فوتبال هفت نفره ایران در سومین پیروزی پیاپی، بر تیم هلند غلبه کرد.
تیم میکس کامپوند ایران با ترکیب هادی نوری و سمیه عباسپور با نتیجه ۱۵۳ بر ۱۴۸ مغلوب تیم کره جنوبی شدند و نتوانستند به مرحلهی بعد راه یابند.