بایگانی دسته: ورزش
مردی که چهار دست و پا قلۀ کلیمانجارو را فتح کرد
مردی که چهار دست و پا قلۀ کلیمانجارو را فتح کرده است، از خودش میگوید. منهای اینکه شگفت زده میشویم از تماشای او و دستاوردهایش، میتوانیم از جنبهای دیگر هم به موضوع نگاه کنیم: همه جای دنیا، در شهر و کوچه و همسایگی ما، کسانی هستند که “بدنهای متفاوتی” دارند. این تفاوت دلیل نمیشود که به حالشان دل بسوزانیم یا فکر کنیم چقدر بدبخت هستند و زندگی سختی دارند! آنچه زندگی را برای آنها سخت میکند، “ما” هستیم و نگاه هایمان که پر از ترحم است، و ناباوریمان نسبت به اینکه آنها هم انسانند و توانمندیهای خودشان را دارند.
“کایل مِینارد” در این ویدیو از خودش میگوید:
“وقتی برای اولین بار کوهنوردی کردم، خیلی بد بودم. واقعا وحشتناک بودم، آهسته میرفتم و بارها پوستم را بریدم. میگفتم به این ترتیب، چطوری میتونم برم در کلیمانجارو کوهنوردی کنم؟ جوابش یک کلمه بود: ” نمیدونم” این مهمترین کلمۀ زندگیم بوده، همۀ اکتشافات از دلِ همین کلمه بیرون میاد.
من “کایل مِینارد” هستم. واقعا سخته بگم چکار میکنم. من در تمام زندگیام ورزشکار بودهام، از فوتبال گرفته تا کشتی و وزنهبرداری، چون جیتسو برزیلی (نوعی ورزش رزمی)، و اخیرا کوهنوردی در برخی از بلندترین کوهستانهای دنیا. من با معلولیت مادرزادی متولد شدم؛ یعنی دستامواز زیر آرنج و پاهامو از زیر زانو ندارم. ممکنه بعضی آدما به من نگاه کنن و برام متاسف بشن، اما واقعا زندگی من فرق زیادی با زندگی شما نداره: من مثل هر کسی با کامپیوترم تایپ میکنم، مث هر کسی دیگه از موبایلم استفاده میکنم، و مث هر مجردی تو این سن و سال، دنبال دوست هستم.
اولین تجربۀ کوهنوردیم برمیگرده به یک مسابقه چندگانه در سال ۲۰۱۰ که اول باید با “روئینگ ماشین” هزار متر میزدیم و بعد از کوه بالا میرفتیم. همه تونستن تو ۲۵ دقیقه به قله برسن ولی برای من یک ساعت و ۴۶ دقیقه طول کشید تا با بازوهای زخمی به اون بالا برسم. ولی وقتی روی قله رسیدم، گفتم اوه! چقدر زیباست! همون شب به دوستم گفتم میخوام برم کلیمانجارو؛ نمیدونم بتونم یا نتونم، ولی واقعا میخوام این کارو انجام بدم. میخوام راهی پیدا کنم و به اون بالا برسم.
مشکلات خیلی زیادی سر راهم وجود داشت و مهمترین آنها تجهیزاتم بود. اول چند حوله حمام به پاهام و بازوهام چسبوندم. کفش معمولی هم نمیتونم بپوشم ولی به یک راه حل رسیدیم. حالا که کوهنوردی میکنم، یک جفت کفش سفارشی از فیبر کربن میپوشم. من چهار دست و پا رفتم تا خود کلیمانجارو.
بعدش راهی بلندترین قله امریکای جنوبی، آکِنکا (آرژانتین) شدیم. حس کردم دیگه بدنم داره کاملا از کار میافته… لحظات خیلی دشواری بود ولی زیباییش فوقالعاده بود. اون بالا روی قلۀ کوه میتونی یه جورایی گردی زمین را میبینی. اون لحظهای بود که هیچوقت فراموش نمیکنم.
دلایل من برای کوهنوردی متفاوت از بقیۀ مردم نیست. درسته ۹۵ درصدش برام سخته: من کاملا خاکی میشم و حتی نمیتونم با دوستانم حرف بزنم یا مناظر زیبا رو ببینم مگر اینکه بایستم و نگاه کنم اما اون ۵ درصدی که بد نیست، فوقالعاده است! رسیدن به جایی که ویلچرم نمیتونه مرا ببره، این چیزیه که عاشقشم. من قرار نیست هزار سال زندگی کنم، دوست دارم راه بیفتم و به زندگیم معنا بدم. وقتی به پایین برمیگردیم، و به کوهستان نگاه میکنم و میبینم چی به دست آوردیم، میگم اوه! شاید کار بدی بود که اونجا بودیم اما واقعا قشنگ بود!”
#زندگیبامعلولیت #KyleMaynard
برای بانوان بسکتبال با ویلچر
خانم مهری باقرپور به همراه فرزندش در حین مسابقه
برای دخترای بسکتبال با ویلچر که بینشون نیستم این روزا، تا برم به سالن بازیها، بشینم پای بازیاشون، اسم تک تک شون رو یاد بگیرم و براشون گزارش بنویسم و چاپ بکنم. برای دخترای بکستبال با ویلچر که میدونم سهمی خیلی ناچیز دارن از رسانهها، که بازیهاشون پخش نمیشه از تلویزیون، که جای خیلی کمی دارن توی نشریات، که کسی اسم و عکسشونو نمیشناسه و روی در و دیوار نمیزنه. برای دخترای بسکتبال با ویلچر که میدونم دلشون پر از درد و شکایته اما تصمیم گرفتن به جای خونه نشستن، بیرون بیان، نگاههای پر از تردید و ترحم دیگرانو رو بخرن، بزنن به دل ناباوریها، طعنهها، تمسخرها، و کاری بکنن. برای دخترای بسکتبال با ویلچر که به اندازۀ همۀ دقیقههای تمرین و پشتکارشون، بهشون گزارش و تحلیل و تفسیر بدهکارم، که شاید هیچ وقت نتونم بدهیمو تو عالم رسانه بهشون پس بدم… برای دخترای بسکتبال با ویلچر: دوستتون دارم و آرزو دارم روزی شما رو تو پارالمپیک و روی سکوهای افتخار ببینم؛ روزی که بتونید به همۀ حق و حقوقتون برسید… و یقین دارم این روزا دور نیست…
عکاس: مینا آروانه
#بسکتبالباویلچربانوان #معلولیت
@neginpaper
جایزۀ پارالمپیک آسیا برای خانم میرفتاح
هرچند خودش نبود تا ببیند، اما جایزه که روی دست پسرش نشست، فکر کردم کسی که ظاهرا میان ما نیست، چقدر از همۀ ما حاضرتر است و هنوز چقدر مفیدتر!
کمیتۀ پارالمپیک آسیا دیروز در مراسمی در بانگوک (تایلند)، جایزۀ یک عمر خدمت به ورزش افراد دارای معلولیت را به خانم دکتر فاطمه میرفتاح اهدا کرد؛ و آرش، پسر خانم میرفتاح، جایزه را به نام و یاد مادر بزرگوارش دریافت کرد. این جایزه به کسانی تعلق میگیرد که به پارالمپیک یا ورزش افراد معلول خدمت کردهاند؛ و چه کسی شایستهتر از او که همۀ زندگی حرفهای خود را روی ارتقای ورزش افراد معلول و به خصوص دختران و زنان دارای معلولیت گذاشت.
داستان زندگی خانم میرفتاح خواندنی است. ۱۸ تیر ۱۳۸۴۴ که هنوز ایران بودم، برای ایشان که در امریکا زندگی میکرد، فکسی فرستادم و خواستم که خلاصهای از زندگینامه خود را برایم بفرستد تا در مقدمۀ کتاب “در آسمانی دیگر” (خاطرات من از پارالمپیک آتن ۲۰۰۴) از آن استفاده کنم. کمتر از یک ماه بعد، پاکتی پستی به دستم رسید. خانم میرفتاح در ۱۴ صفحه، خلاصهای از زندگی پر فراز و نشیب خود را نوشته و برایم فرستاده بود. اصل مطلبی که نوشته بود، در وبسایتم قابل دسترسی است و نشانی آن را در کامنت میگذارم.
این جایزه مبارک آرش عزیز باشد، و مبارک همۀ دوستداران مادرش که برای همه مادری کرد.
لینک ویدیوی مراسم در فیسبوک
نمایشگاه عکس بهمن گلبارنژاد
مث اسب غمگینی که بیسوار برگشته…
***
نمایشگاه بهمن و ۱۱۰ نفر
عکسهای تیم پارالمپیک ایران در بازیهای پارالمپیک ریو ۲۰۱۶
گرامیداشت یاد بهمن گلبارنژاد
بازدید تا ۱۷ آبان – از ۱۰ صبح تا ۱۸۸، گالری آیینه، موسسه فرهنگی هنری صبا
#بهمن_گلبارنژاد #نمایشگاه_عکس