چو میبینی که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینی، گناه است
سالهاست که چاله چولههای شهر را دیدهایم و گفتهایم و نوشتهایم. سالهاست که فریاد زدهایم این شهر برای آمد و رفت کسانی که به هر دلیل، محدودیت حرکتی دارند امن نیست؛ اما جواب شنیدیم “مگر اینهمه مشکل برای مردم غیرمعلول حل شده که حالا فکر معلولانید؟” سالهاست که نوشتهایم و فریاد زدهایم که راه امن، و کوچه و خیابان بدون چاله و پستی و بلندی، حقّ تک تک شهروندان است؛ چه معلول و چه غیرمعلول. نوشتهایم حتی کسانی هم که معلولیتی ندارند، سالمندان، بیماران، کودکان، زنان باردار، و هر کسی که به دلیلی، آسیب پذیرتر از دیگری است، ممکن است در چالهای بلغزد، یا روی سطحی نابرابر زمین بخورد. سالهاست نوشتیم و جوابی جز سکوت و بیتفاوتی دریافت نکردیم.
روزی که خانم هُما بَدر، خبرنگار نابینا در متروی تهران سقوط کرد و قطار از روی او رد شد تا مرگی دلخراش را برایش رقم بزند؛ آن روز که تیتر زدم “این قطار مرگ است که شیهه میکشد”؛ میدانستم که ماجرای راههای نامناسب برای تردد افراد دارای معلولیت، به این یکی ختمِ به خون نمیشود. آرزویم این بود که اشتباه کرده باشم و روزی نیاید که برای قربانیِ دیگری بنویسم. اما از میان مواردی که هر روز در تهران و شهرهای دیگر ایران اتفاق میافتد، این بار اتفاقی دیگر رسانهای شد تا باز یادمان بیاورد که راههای نامناسب، در کمینِ سلامت و امنیت افراد دارای معلولیت نشستهاند؛ اما کسی نیست که مسئولیت بپذیرد و کاری کند.
به گفتهی مدیرعامل انجمن دفاع از حقوق معلولان، یک خانم نابینا در خیابان ۱۷ شهریور (منطقه ۱۴ تهران) به داخل چاله فاضلابی سقوط کرده و دست و پایش شکسته است. کندهکاریهای شهری (و روزمره که همه به آنها عادت کردهاند!) دهانِ چاه را بر سر راه این فرد نابینا باز کرده و او را بلعیده… شاید بگویند “باز هم خدا را شکر که نمُرد!” راستی مگر وقتی هُما بَدر، زیر قطار تکه تکه شد، چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی پاسخ داد؟ چه کسی جا به جا شد؟ چه کسی استعفا داد؟ راستی مُردن و زنده ماندن یک فرد معلول برای عدهای چه اهمیتی دارد که خدا را شاکرند که این یکی نمُرده است؟! نمیدانند که هیچ احساسی بدتر از حس ناامنی نیست! نمیدانند اینکه کسی در حال راه رفتن، ناگهان زمین زیر پایش گودال میشود، از هزار بار مُردن بدتر است! نمیدانند روی ویلچر نشستن و با سر افتادن توی گودال یعنی چه، نمیدانند با عصا توی جوی آب افتادن یعنی چه. نمیدانند راههایی هست در دل این شهر که ختمِ به خون میشود؛ اما کسی نیست که ببیند، بشنود، کاری کند…
نمیدانند، نمیفهمند…. و این قصهی پر از غُصه، همچنان سری دراز دارد…
* نگین حسینی
رورنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
پی نوشت: عکس این مطلب، آخرین تصویری است که از مرحوم خانم “هما بدر” در مترو تهران ثبت شد. برای خواندن مطلبم در مورد فوت ایشان روی نشانی زیر کلیک کنید:
http://neginh.net/?p=1312
#نابینا #سقوط_در_چاه #همابدر #مناسب_سازی