دو مطلب در شماره مهر ماهنامه مدیریت ارتباطات

در شماره ۲۹ ماهنامه مدیریت ارتباطات که به تازگی منتشر شده، مقاله‌ای دارم به نام «پارالمپیک ۲۰۱۲؛ نجات معلولیت از حاشیه نشینی رسانه‌ای» که در آن، مهم‌ترین دستاورد پارالمپیک لندن را از منظر پوشش خبری رسانه‌ای بررسی کرده‌ام. همینطور در مطلبی جداگانه که در کنار مطلب اصلی چاپ شده، نکته‌هایی از «راهنمای رسانه‌ها در پوشش خبری پارالمپیک» ترجمه کرده‌ام.

ماهنامه مدیریت ارتباطات مثل همیشه مقالات، مصاحبه‌ها و مطالب خواندنی زیادی دارد که به همت همکاران زحمتکش در داخل و خارج از ماهنامه تهیه شده است. مطلب اصلی یا روی جلد این شماره، مصاحبه با حسین انتظامی، از فعالان مطبوعاتی ایران است. شماره ۲۹ (مهر ۱۳۹۱) ماهنامه مدیریت ارتباطات به مدیرمسئولی امیرعباس تقی‌پور منتشر شده و روی دکه‌های فروش مطبوعات قابل دسترسی است.

چند گزارش با تاخیر

مدتی است روز + نامه را به روز نکردم. در این مدت چند کار عمده انجام داده‌ام که فهرست‌وار اشاره می‌کنم:

* مجموعه گزارش‌هایم از پارالمپیک لندن ۲۰۱۲ که بطور اختصاصی برای شمعدانی تهیه و ارسال می‌کردم، در سایت شمعدانی در دسترس است.

* در شماره ۲۸ ماهنامه مدیریت ارتباطات (شهریور ۱۳۹۱)، مسئولیت تهیه پرونده المپیک را به عهده داشتم. مطالب زیر در پرونده منتشر شد:

  1. اُلمپینی برای شکستن حلقه‌ها؛ دستاوردهای حضور پیستوریوس دونده دارای معلولیت در المپیک لندن ۲۰۱۲: نگین حسینی
  2. وحدت ملت‌ها یا تفرقه دولت‌ها؛ المپیک از دیدگاه روابط بین‌الملل: دکتر پیمان جبلی
  3. حلقه‌های طلایی فرصت؛ علی‌اکبر عبدالرشیدی
  4. رویای المپیک در بهار عربی؛ راه دشوار ورزشکاران عرب تا المپیک لندن ۲۰۱۲
  5. نخستین المپیک پس از مردی که از ورزش متنفر بود؛ ورزشکاران لیبی و معمر قذافی: نگین حسینی
  6. اُلمپین‌هایی با پوشش اسلامی: نگین حسینی
  7. ۵ حلقه المپیک + حلقه ناسزا و بی‌حرمتی؛ نگاهی به بازتاب رسانه‌ای نخستین حضور زنان عربستان در المپیک: نگین حسینی
  8. مسابقات رسانه‌های اجتماعی: نگین حسینی
  9. واقعیتی برساخته و رسانه‌ای شده؛ ساخت ارتباطی-تاریخی المپیک: محمد سروی زرگر
  10. المپیک لندن و حامیان مالی؛ دکتر محمود دهقان

* در شماره ۲۷ ماهنامه مدیریت ارتباطات (مرداد ۱۳۹۱) مقاله‌ای در مورد دکتر علی شریعتی داشتم به نام: «از طعنه‌های عالمانه به شریعتی تا پیامک‌های کوچه و بازار» که در سایت رسمی دکتر شریعتی نیز بازتاب داشت.

اسطوره المپیک ۲۰۱۲

اسکار پیستوریوس، اولین ورزشکار دارای معلولیت از افریقای جنوبی که توانست به مسابقات المپیک راه یابد و با افراد غیرمعلول مسابقه دهد، به یکی از اسطوره های المپیک تبدیل شد

 پیستوریوس که پاهایش را در کودکی به دلیل ابتلا به بیماری از دست داد، برای رسیدن به المپیک بسیار سختی کشید و از هفت خوان دادگاه هایی گذشت تا ثابت کند پاهای تیع گونه او، امیتازی بر پاهای طبیعی ندارد

سرانجام دادگاه به نفع این دونده مشهور به «تیغ رو» حکم داد و اعلام کرد که پاهای کربنی تیغ رو امتیازی بر سایر حریفان ندارد و حتی در حرکت هایی، برایش ضدامتیاز هم محسوب می شود

 هرچند پیستوریوس نتوانست به فینال مسابقات دو ۴۰۰ متر المپیک لندن ۲۰۱۲ راه پیداکند، همین که تا نیمه نهایی پیش آمد نیز موفقیت بزرگی محسوب می شود

 او حالاپرچمدار تحول بزرگی در دنیای ورزش حرفه ای افراد دارای معلولیت است؛ تحولی که موجی از تغییرات را برای آینده المپیک نیز رقم خواهد زد و به ترویج باوری خواهد انجامید که پیستوریوس سالها برایش دوید: معلولیت یک نقص و نکته منفی نیست

 عکس بالا یکی از اثرگذارترین عکس های پیستوریوس در المپیک ۲۰۱۲ نام گرفته است

Source: http://sports.yahoo.com/blogs/olympics-fourth-place-medal/oscar-pistorius-best-picture-ll-see-2012-olympics-115020678–oly.html

بازنمایی معلولیت در رسانه های همگانی

 

این نخستین مرتبه است که رسانه ای در ایران، موضوع «بازنمایی معلولیت در رسانه ها» را بطور اختصاصی و با نگاهی علمی بررسی می‌کند. خوشحالم که افتخار «اولین» بودن، نصیب ماهنامه وزین مدیریت ارتباطات شد. از دوستانی که در تهیه مطالب این پرونده همراهی ام کردند، و همینطور از همکاران خوبم در ماهنامه مدیریت ارتباطات صمیمانه ممنونم.

***

 بیست و ششمین شماره ماهنامه «مدیریت ارتباطات» (تیر ۱۳۹۱) با پرونده ویژه‌ای به نام «نگاهی به بازنمایی معلولیت در رسانه» منتشر شد. مطالب پرونده بازنمایی معلولیت در رسانه ها عبارتند از:

این تصویرسازی واقعیت ندارد! دکتر محمد کمالی، دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران

انتشار ۲ کتاب در حوزه معلولیت؛ تجربه‌های یک ناشنوا و شکفتن در کویر

نگاهی به بازنمایی معلولیت در رسانه‌های جمعی آمریکا؛ نگین حسینی

ادبیات مناسب، کلید بازنمایی صحیح معلولیت؛ ترجمه: دکتر آریا همدانچی

گذری بر دو دهه فعالیت صفحه «با معلولین» روزنامه اطلاعات؛ محمدرضا دشتی

حرکتی نو از روزنامه اطلاعات تا انتشار «حرکت»؛ رضا عبداللهی، بنیانگذار صفحه ویژه معلولیت در مطبوعات ایران

بازتعریف کلیشه‌های ۷۵ ساله در «آینه، آینه»؛ نوشته ستیو ناپر، والستریت ژورنال، ترجمه زهرا بیک

گفت‌وگوی اختصاصی با پروفسور فیلیپ فرگوسن، استاد کالج مطالعات آموزشی دانشگاه چپمن  (تهیه و ترجمه: نگین  حسینی)

گفت‌وگوی اختصاصی با دکتر بت ای. هلر، پروفسور ژورنالیسم رسانه‌های جدید (تهیه و ترجمه: نگین حسینی)

دو سال گذشت…

نوشته: علی عرب، از دوستان خانوادگی شادروان خانم دکتر فاطمه (شکوه) میرفتاح

دو سال گذشت و جایش همچنان خالیست و ما هنوز ناباور که شکوه دیگر درمیانمان نیست. طنین صدایش را هنوز میشنوم که با ذوق و شوق زنگ میزد و یک‌راست میرفت سر اصل مطلب! این سالهای آخر برق نگاهش کم شده بود و زنگ صدایش کمرنگ. درد می‌کشید و مقاومت میکرد. بی‌رمق بودنش ولی‌ از درد نبود، از دیالیز هم نبود، مایه جانش بود که داشت به سرعت کم میشد. سیر نزولی از آن روزها شروع شد که دیگر دارو و دیالیز جای خواندن و نوشتن و یاد گرفتن و یاد دادن را رفته‌رفته گرفت. بی‌رمق بود که نمی‌توانست آنچه آموخته بود و هرروز بر آن میندوخت را آنجور که می‌خواست به فرزندانش منتقل کند؛ به همهٔ دختران و پسران معلولی که برای تحقق آرزوهایشان در تکاپویند، در جامعه‌ای که هنوز نمیداند با معلولیت چگونه همساز باشد.

 اولین بار که دیدمش، ۱۸-۱۹ سال پیش، با اینکه می‌دانستم معلول است، آنچنان مجذوب شخصیتش شدم که تا چند دقیقه متوجه ویلچرش نشدم! با دوست مشترک من و آرش که هم‌مدرسه‌ای‌ بودیم، رفته بودم که کتابخانه‌اش را مرتب کنیم. آپارتمانش را تازه رنگ زده بودند و همهٔ دوستها دست به دست داده بودند تا هر چه زودتر آشپزخانه راه‌اندازی شود، کتابها جابجا شوند، فرش قرمز روی تخت جارو شود، و فلاسکش پر از چای. شکوه با صلابت همیشگی‌اش بعد از آنکه غذایی خوشمزه برایمان پخت، روی تخت دراز کشید و مشغول به کار شد. نوشت، ترجمه کرد، و تحقیق کرد … با عشق و نه از سر اجبار. و من مجذوب و در حیرت که این کیست و از کجا آمده؟! زن باشی‌، معلول باشی‌، یکه و تنها هم بچه بزرگ کنی‌ در جامعه‌ای که هریک از اینها به تنهایی‌ کافیست برای به حاشیه رانده شدن! او شکوه بود، یکی‌ بود و یکی‌ خواهد ماند تا همیشه.

جزئی از زندگی‌ هم شدیم. باهم خندیدیم، باهم گریستیم، باهم شاد شدیم و باهم نگران شدیم. برایم دوست بود، فامیل بود، معلم بود، حامی‌ بود و تا آخرین بار و آن لحظه ابدی که در بیمارستان باهم بدرود گفتیم جزئی از زندگی‌ هم ماندیم. و آن روز که رفت پاره‌ای‌ از دلم را با خود برد. و تنها من نه، که پاره‌ای‌ از دل صدها و هزاران نفر را باخود برد؛ هرکس که شناختش و فهمید چه یگانه بود و چه پرشکوه.

جایت چه خالیست خاله شکوه عزیزمان