خداحافظ ویلچر

wh12

وسیله ای جدید برای کمک به راه رفتن افرادی که نمی توانند روی دو پا بایستند

در این ویدیوی ۳ دقیقه ای، دختر جوانی که شش سال پیش تصادف کرده و قطع نخاع شده، از احساس خود حین استفاده از این وسیله کمکی می گوید، از اینکه  باورکردنی نیست که دوباره خود را ایستاده روی پاهایش می بیند؛ از اینکه چه حسی دارد وقتی می بیند زانوهایش دوباره خم و راست می شوند و او قدم برمیدارد…  او اشاره می کند که این پیشرفت تکتولوژیک یادآور این نکته است که زندگی با تمام اتفاق های تلخی که دارد، گاهی سرشار از امید به یافتن راه های جدید است؛  همچنان که او باور نداشته روزی بتواند روزی پاهایش بایستد چه رسد به اینکه راه برود.
ممنون از مادر سپید عزیز بابت ارسال این لینک جالب و به امید روزی که دوستان عزیز در شرایط این چنینی بتوانند روی پاهای خود راه بروند
http://spectrum.ieee.org/biomedical/bionics/goodbye-wheelchair-hello-exoskeleton

کمک به کودکان دارای معلولیتی که در آتش سوزی مجروح شدند/ آسایشگاه معلولین بوشهر

1

ایمیل زیر از طریق یکی از دوستانم به دستم رسید. امیدوارم دوستانی که در ایران، امکان کمک‌رسانی براشون وجود داره، این موضوع را نادیده نگیرند و کمک کنند:


شاید مطلع باشید چند روز پیش آسایشگاه معلولان آل یاسین در استان بوشهر دچار آتش سوزی شد. این مرکز محل نگهداری نزدیک به ۵۰ معلول ذهنی‌ است که همه دختران بالای ۱۴ سال هستند.
دوستان امروز توانستم مستقیم با مسئول این آسایشگاه تماس بگیرم و مطلع شدم که  در حال حاضر مرکز در حال تعمیر هست و کسی نیست که جواب تلفن شما عزیزان را بدهد. برای همین تلفن مستقیم مسئول این مرکز را گرفتم که شما می‌توانید با ایشان مستقیم تماس بگیرید.
خانم نصر الله به من گفت اینجا برای کمک به ما هیچ اقدامی نمیشه و ما فقط چشم به کمک مردم دوختیم و از شما دوستان خواهش کردند که به مرکز بیایید و از نزدیک با این مرکز  آشنا بشید و مشکلات را از نزدیک ببینید. من از ایشان شماره حساب این مرکز را هم گرفتم که برای شما عزیزان این پایین گذاشتم. اگر امکان کمک دارید به این  شماره حساب کمک کنید
با صحبتی‌ که داشتم  نیازهای این مرکز از این قبیل هست:
· تشک
· پتو
· تخت
· تلویزیون
· کولر( این مرکز کلا ۱ کولر داشته که اونم سوخته )ء
· بخاری
· لوازم بهداشتی برای دختران ( نوار بهداشتی)
· لباس دخترانه (برای دختران بالای۱۴ سال)
· ضبط صوت
کوچیک‌ترین کمک شما اشتراک این مقاله (درفیس بوک) است. از شما عاجزانه التماس می‌کنم حداقل این مقاله را به اشتراک بگذارید شاید فردی در لیست دوستان یا در گروه شما باشه که بتونه کمکی‌ به این عزیزان بکنه. باور کنید همین یک کلیک ساده اشتراک شاید بتونه زندگی‌ یک بچه رو تامین کنه
من یک نفری کاری نمی‌تونم بکنم ولی‌ با کمک شما می‌تونیم این عزیزان را نجات بدیم
قبلان از همدلی و همکاری شما صمیمانه سپاسگذارم و دستهای همه شمارو از راه دور می‌بوسم
اشتراک فراموش نشه
بابک ایران بان




آدرس مرکز آسایشگاه معلولان آل یاسین
بوشهر – پشت مرکز انتقال سازمان خون – انتهای خیابان ٔپل پر درویش
۰۷۷۱-۲۵۲۱۸۸۸ :شماره تماس
خانم نصر الّهی یا  خانم کشت و کار

شماره تماس مستقیم با خانم نصر اللهی:
۹۳۷-۲۶۰۶۵۷۲

شماره حساب مرکز توانبخشی آل یاسین
۱۹۴۱۶۳۰
بانک رفاه
حساب جاری
شعبه سلمان فارسی بوشهر
مرکز توانبخشی آل یاسین

345678

نگاهی جدید به نگاه دیگران!


دارم مقاله زیبایی در مورد «معلولیت و نقش‌آفرینی» می‌خوانم که حیفم آمد بخشی از مطالبش را برایتان ترجمه نکنم. به نظرم این بخش، می تواند به کار افراد دارای معلولیت و خانواده های آنها بیاید.

کری سندل و فیلیپ اسلندر، نویسندگان پیشگفتار کتاب Bodies in Commotion، به این موضوع پرداخته‌اند که تجربه‌ی هر روزه‌ی معلولیت، منجر به ساختن هویت فرد معلول می‌شود. افراد دارای معلولیت هر روز معلولیت خود را زندگی و به نوعی، بازی می‌کنند. برای فهم بهتر این موضوع، آنها به تجربه‌ی جان بلوسو، نمایشنامه‌نویسی که از ویلچر استفاده می‌کند، پرداخته‌اند که نوشته است:
«هرگاه سوار اتوبوس می‌شوم، احساس می‌کنم روی صحنه‌ی نمایش هستم. بالابر اتوبوس مرا بلند می‌کند، صحنه بالا می‌رود و من وارد می‌شوم، مردم هم در ردیف‌های منظم قرار دارند، برمی‌گردند و نگاهم می‌کنند، و من بازی‌ام را شروع می‌کنم… این صحنه‌ی نمایش است و من باید بازی کنم. احساس می‌کنم ما افراد دارای معلولیت مدام روی صحنه هستیم، و دائما نمایش اجرا می‌کنیم. ما باید انتخاب کنیم که بازی کنیم یا نکنیم… بعضی اوقات عالی است که معلولیت خود را بازی کنید، این کار لذت‌بخش است و قدرت زیادی دارد. مثلا من وقتی وارد اتوبوس می‌شوم، عاشق آن لحظه هستم. واقعا احساس می‌کنم قرار است بازی‌ام را روی صحنه آغاز کنم، انگار که می‌‌خواهم بگویم: آقای کارگردان! آماده‌ی کلوزآپ هستم!»
تجربه‌ای که بلوسو تشریح می‌کند، تجربه‌ی مشترک بسیاری از افراد دارای معلولیت است که خوب یاد گرفته‌اند چگونه کلیشه‌های رایج در مورد معلولیت را با خواست خودشان هدایت کنند. او یک امکان بالقوه از برچسب زدن به معلولیت را به یک فرصت قوی تبدیل می‌کند.
اد روبرتز، یکی از بنیانگذاران جنبش زندگی مستقل برای افراد معلول که خود فلج کامل بوده است، به جوزف شاپیرو، خبرنگار، گفت: «انتخاب اینکه معلولیتم را بازی کنم، نقطه‌ی آغازین زندگی‌ام به عنوان مدافع حقوق معلولیت بود». روبرتز پس از سال‌ها بستری و درس‌خواندن درخانه، برایش بسیار سخت بود که به جامعه و مدرسه برگردد:
«روز اول بازگشت به مدرسه برای روبرتز، نوعی الهام بود… از همان زمان که بالابر ماشین او را بلند کرد تا جلو در مدرسه بگذارد، نگاه‌های خیره‌ی همکلاسی‌هایش را روی خودش احساس کرد. این خیره‌شدن، بزرگترین ترسی بود که او همیشه داشت. اما نگاه‌های آن روز، از سر نفرت نبود. کسانی که احساس ناراحتی کرده بودند، نگاه خود را برگردانده بودند. در عوض، این نگاه‌ها، نگاه‌های حاکی از جذبه و برانگیختگی بود، انگار که اِلویس پریسلیِ خواننده، ناگهان وارد مدرسه شده باشد! روبرتز به خاطر می‌آورد که: «انگار، یک ستاره‌ی معروف شده بودم! به همین دلیل تصمیم گرفتم همان ستاره باشم و نه یک چلاق بیچاره».
به عقیده سندل و اسلندر، دستکاری و تغییر شکل دادن کلیشه‌ها، تاکتیک بسیار موثری است. استقبال از نگاه‌های کنجکاو دیگران و همراهی کردن با انسان‌هایی که به فرد دارای معلولیت زل می‌زنند، شیوه‌ی موثری در تغییر کلیشه‌هاست که به افزایش روحیه فرد دارای معلولیت و خانواده‌ها و بستگان آنها، و نیز به شکل دادن به هویت تازه‌ای از معلولیت کمک زیادی می‌کند. اغلب افراد دارای معلولیت و خانواده‌های آنها، هنگام حضور در جامعه، از نگاه‌های کنجکاو یا پر از ترحم مردم احساس نفرت می‌کنند، برخی دیگر از زل زدن دیگران می‌ترسند، برخی دیگر به مردم اخم می‌کنند و عصبانی می‌شوند و برخی دیگر حتی اعتراض خود را به زل‌زدن‌های مردم به زبان می‌آورند.
خانم کاترین کول، که اثری نمایشی-رقصی را به نام Five Foot Feet نوشته است، می‌گوید:
«از دو سال پیش که کل پای چپم را در اثر ابتلا به سرطان از دست دادم، معلول شدم. همانطور که سعی می‌کردم با شرایط جدید زندگی‌ام منطبق شوم، به نوع نگاه کردن مردم به فرد دارای معلولیت علاقه مند شدم. در حالی با استفاده از یک عصا راه می‌رفتم، به فرد هنرمندی تبدیل شدم که راه‌رفتن با یک پا را هنرنمایی می‌کند. مردم یا برای تماشای من می‌ایستادند یا حتی از تماس چشمی با من پرهیز می‌کردند. اما چه مردم نگاه می‌کردند و چه نگاه نمی‌کردند، من درحال اجرای نقشم بودم؛ نقشی که خودم برای خودم ننوشته بودم. بنابراین برای خلق اثر Five Foot Feet علاقه‌مند بودم که با آن نوع نگاه کار کنم، با انرژی ناشی از علاقه‌ی بصری مردم به بدن من. احساس کردم با اجازه دادن به مردم برای نگاه کردن، می‌توانیم فراتر از سطحی ناخوشایند حرکت کنیم و به سطحی جالب‌تر و بالاتر برسیم. به همین دلیل است که نمایشم را بدون استفاده از پای مصنوعی آغاز کردم. لحظه‌ی آغاز نمایش، نوعی بیان این نکته است که: «بدن من اینطور به نظر می‌رسد! هر احساسی که در موردش دارید، داشته باشید! و حالا بیایید شروع کنیم!»

نزن پدر… نزن!

این فیلم بسیار خشن است. اگر نمی‌توانید صحنه‌های خشونت بار را ببینید، لینک زیر را باز نکنید

http://www.youtube.com/watch?v=Wl9y3SIPt7o
انتشار فیلمی از تنبیه یک دختر معلول از سوی پدرش، در روزهای گذشته در صدر خبرهای رسانه‌های امریکایی قرار گرفت. در فیلمی که «هیلاری آدامز» در یوتیوب قرار داده، پدرش به نام «ویلیام آدامز» که اتفاقا قاضی پرونده‌های خانواده در تگزاس است، او را بطرز دلخراشی با کمربند کتک می‌زند. هیلاری در حال حاضر ۲۳ ساله است و این اتفاق وقتی افتاده که او فقط ۱۶ سال داشته است. هیلاری که بارها مورد کتک وحشیانه پدر خود قرار می‌گرفته، روزی تصمیم می‌گیرد دوربین خود را گوشه‌ای از اتاقش قرار دهد و آزارهای پدرش را بطور مخفیانه ضبط کند. هفت سال طول کشید که هیلاری تصمیم به انتشار این فیلم دلخراش گرفت؛ فیلمی که با واکنش تند مردم امریکا، فعالان حقوق افراد دارای معلولیت، قاضیان و رسانه‌های جمعی مواجه شده است.
هیلاری دارای معلولیت جسمی (سی.پی) است که فقط در حرکت دست‌هایش دیده می‌شود و اثری روی گفتار او نگذاشته است. او همراه با مادر خود، در مصاحبه با شبکه خبری سی ان ان حضور یافت و توضیحاتی درمورد فیلم داد. هیلاری گفت که بارها مورد تنبیه خشونت بار پدرش قرار گرفته و سرانجام تصمیم گرفته یک مورد را ضبط کند.
مادر هیلاری سال‌هاست که از همسرش جدا شده اما جالب اینکه او نیز که در فیلم منتشر شده، در تنبیه هیلاری نقش دارد، در کنار دخترش در شبکه سی ان ان به بیان سختگیری‌های شوهر قبلی‌اش پرداخت. پس از انتشار این فیلم، قاضی آدامز در گفت و گو با یک شبکه خبری اعلام کرد که این فیلم واقعیت دارد و پس از آنکه دخترش دزدی کرده بود، از کوره در رفته و او را تنبیه کرده است اما «قضیه آنقدرها هم سخت نبوده که در فیلم دیده می شود»!!! هیلاری در پاسخ به این اظهار نظر گفت که آن مورد از سخت‌ترین تنبیهاتی بود که منجر به کبودی پاها و دست‌هایش شد و امکان راه‌رفتن را تا چندین روز از او سلب کرد. قاضی آدامز همچنین اعلام کرد که همه‌ی کمک‌های مالی خود را به دخترش قطع می‌کند و مرسدس بنزی را که در اختیار او گذاشته، بازپس می‌گیرد. هیلاری اعلام کرد که پدرش از او حمایت مالی می‌کرده اما این کار را از روی عشق و علاقه انجام نمی‌داده است. هیلاری گفت بیشترین حمایت را در سال‌های اخیر، دوست پسرش از او به عمل آورده و از هر جهت، همراه و کمکش بوده است.
هرچند بسیاری از افراد خواستار محاکمه قاضی آدامز شده‌اند، او به موجب قانونی موسوم به «محدودیت زمانی»، مشمول هیچ محاکمه قضایی نمی‌شود. براساس این قانون، اگر چند سال از وقوع برخی جرایم بگذرد و سپس جرم کشف شود، مشمول پیگرد قانونی قرار نمی‌گیرد. بااین‌همه، قرار است صلاحیت قاضی آدامز برای ادامه شغلش مورد بررسی قرار گیرد زیرا فعالان حقوق کودک این نکته را مطرح کرده‌اند که اگر پرونده کودک‌آزاری به این قاضی ارجاع شود، او صلاحیت رسیدگی به آن را ندارد.
این موضوع خشم حامیان حقوق کودکان و حقوق افراد دارای معلولیت را به شدت برانگیخته است. یقینا در تمامی جوامع، خشونت نسبت به کودکان و به‌خصوص کودکان دارای معلولیت وجود دارد اما در خیلی از موارد، خاموش باقی می‌اند و بازتابی پیدا نمی‌کند. حتی اگر هم بازتاب پیدا کند، در کشوری مانند ایران، کودک دوباره به آغوش گرم خانواده‌اش!! بازگردانده می‌شود تا زیر شکنجه یا بمیرد یا روزی هزار بار بمیرد و ….