چرا معلول؟!

آقای رضا عبداللهی، بنیانگذار نخستین صفحه مختص معلولیت در رسانه های ایران (صفحه با معلولین روزنامه اطلاعات) در نوشته ای، به موضوعی پرداخته که از مسائل چالش برانگیز معلولیت در سال های اخیر است: پیدا کردن واژه ای بهتر به جای معلول. او در این مطلب، از به کار بردن کلمه “معلول” دفاع می کند و واژه های دیگر (همچون توانیاب، توانخواه و غیره) را مناسب نمی داند.

من هم به عنوان روزنامه نگار و هم کسی که سالهاست در زمینه معلولیت مطالعه و تحقیق تخصصی کرده و نوشته ام، با نظر ایشان موافقم؛ البته به نظرم بهتر است بر فرد بودن تاکید شود و “فرد معلول” یا “فرد دارای معلولیت” مورد استفاده قرار گیرد.

و حالا مطلب آقای عبداللهی عزیز:

زبان پدیداری ایستا و جامد نیست، و به عبارتی دیگر موجودی است ، زنده ، سیال ، جاری و در حال داد و ستد دائمی با سایر زبان ها. بنابراین هیچ زبان سره و خالصی وجود ندارد؛ حتی در زبان عربی – و مشخصا قرآن مجید – لغاتی پارسی به صورت معرب دیده می شود. برخی از واژه های فارسی به کار رفته در مصحف شریف ار این قرار است:

ابریق (درحالت جمع به صورت اباریق؛ و به معنای آبریز، کوزه و آفتابه)،استبرق (معرب واژه استبرک پهلوی و نام گیاه ماده سازنده پارچه دیبا و در کلام قرآن به معنای بهشت)، سندس (به معنی جلوتر)، برزخ (برآمده از کلمه قرسخ یا همان فرسنگ یا پرسنگ زبان پارسی )، برهان (از پروهان فارسی و به معنای بسیار آشکار)، تنور(محل پخت نان)، جزیه (مالیات سرانه غیر مسلمانان قلمروهای اسلامی )، جناح (معرب واژه گناه)، درهم (در قرآن به صورت جمع دراهم و احتمالا معرب داریک یا همان واحد پول ساسانیان )، دین (بدهکاری)، رزق و واژگان همریشه آن (روزی و بخشش)، روضه (بوستان)، زبانیه (فرشتگان آتشبان جهنم)، زرایی (از واژه زیرپای ایرانی و به معنی فرش گران بها و توصیف بهشت)، زنجبیل (زنجفیل)، زور (دروغ و خیال)، سجیل (سنگ از گل پخته )، سراج(چراغ)، سرادق (سراپرده و مجازا در توصیف عذاب گنهکاران)، سربال (همان لغت سرواله یا شلوار پارسی و به معنای هر نوع پارچه)، سرد(به فتح سین و راء و به معنی زره و در قرآن به مفهوم توانایی حضرت داوود در اسلحه سازی )، سندس ( به ضم سین و دال و ساکن دو حرف دیگر، به معنی لباس های دیبا و فاخر بهشتیان)، سوق (به صورت جمع و به معنای خیابان ، و در کلام قرآن به معنی بازار، میدان عمومی و انجمن)، عفریت (آفریدن)، فرات (آب شیرین رودخانه، آب عظیم)، فردوس(باغ و بستان و در مصحف به معنی بهشت)، فیل (پیل)، کنز(به معنای گنجینه و از واژه ی فارسی کنج به معنای گنج )، مائده(سفره ، سفره آسمانی و احتمالا آمده از لغت فارسی ” میده ” به معنی نان کهنه و خوراک مقدس زرتشتیان در مناسک مذهبی )، مرجان (به معنای مرواریدهای کوچک و صفتی برای توصیف بهشت )، مسک ( بر وزن مشت و در توضیح بهشت)، نسخه (رونوشت ، لوح های سنگی حضرت موسی و نیز به معنی کتاب اوستا )، هاروت و ماروت (دو فرشته بابلی و آموزنده آیین جادوگری)، ورده (گل)، وزیر(به کاررفته در حکایت وزارت هارون برای حضرت موسی )، یاقوت (معادل پاکند فارسی )

پویایی زبان بدین معنی است، که در واژه گزینی ، معادل سازی و گرته برداری از زبان های بیگانه ، سوای لحاظ کردن اصول ساختاری و دستوری (۱)، رعایت جنبه های روان شناختی ضرورتی بایسته است.به مثال های ذیل دقت کنید:

حدود ۲۵ سال پیش در پاسخ به مقاله ای چاپ شده از دکتر حداد عادل – که واژه “برف سره ” را معادل ” اسکی ” پیشنهاد داده بود – مقاله ای نوشتم ، و استدلال کردم، که بر این قیاس ، باید “اسکی روی آب” و “اسکی روی چمن” را ” برف سره روی آب ” و ” برف سره روی چمن ” نامید!

در ماه های منتهی به انقلاب اسلامی ایران، نام خیابان ” آیزونهاور” از سوی مردم، خیابان ” آزادی ” نام گرفت، و تاکنون هم بدین نام شناخته و نامیده می شود، اما فرضا میدان دوست داشتنی محله من یعنی ” هفت حوض ” تا کنون جز در مکاتبات رسمی و اداری، میدان “نبوت ” معرفی نشده و نمی شود؛ هم چنان که کمتر کسی هست، که نام رسمی میدان “تجریش” را بداند، یا دست کم بنامد. مردم استان و شهر ” کرمانشاه” هرگز نام جعلی ” باختران ” را نپذیرفتند، هم چنان که دوستداران تیم فوتبال ” پرسپولیس ” هرگز نام اداری و رسمی و دولتی ” پیروزی ” را قبول نکردند، و سرانجام دولتی ها مجبور شدند، پس از سال ها تاکید بی ثمر بر عناوین جعلی باختران و پیروزی به خواست و سلیقه مردم گردن نهند.

مثال های مذکور مبین این واقعیت علمی است، که توفیق در معادل سازی لغات هنگامی حاصل می شود، که این دگرگونی، پروسه ای طبیعی، منطقی و علمی را طی کند، و فارغ از تعهد به اصول نحوی ، ملاحظات روان شناختی را اعما کند.

از این رو جایگزینی لغات مجعول و مغشوشی چون ” توان یاب” و همریشه های آن را به جای کلمه ” معلول” جایز نمی دانم. گمان هم نمی کنم ، که مردم عادی از شنیدن این کلمات، معنا و مفهوم ” معلول” را استنباط و کشف کنند. البته دغدغه دوستان تلاشگر را برای معادل سازی لغت ” معلول” را – که از ریشه “علت ” و به معنی مشهور رنجوری و بیماری و ناتوانی است – درک می کنم، اما شاهدیم، که با گذشت چندین دهه از اسم گذاری های مذبور، هنوز هم توده مردم و حتی بسیاری از افراد معلول به این اسامی رغبتی ندارند، و واژه دیرپای “معلول” و “معلولیت” را به کار می برنند.

همچنین بر این باورم،که کاهش مشکلات و معضلات افراد معلول در نفی واقعیت وجودی معلولیت نیست. از قضای روزگار، جامعه کسانی را معلول موفق می داند و می خواند، که با وجود محدودیت های جسمانی، ” خلاف عادت” را به نمایش گذاشته ، و در مواردی حتی الگوی افراد تن درست شده اند.

واپسین فراز مطلب را نیز با مضمون انتهایی مقاله ای – که سال ها پیش در همین باره در روزنامه اطلاعات نوشته ام – اختصاص می دهم : جمعی نحوی و لغوی گرد قرص نانی جمع شده و در مورد چند و چون کلمه ” نان ” بحث و فحص می کردند، که گرسنه ای آمد، نان را درربود، و گفت : ” چنین باد معنای نان ” !

***

(۱) – البته گاهی لغاتی خلاف آیین درست نویسی از جانب ” استادان ” مسلم شعر و ادب پارسی بیان شده است، که قابل تعمیم به لغات مشابه و سایر افراد نیست، و تنها و تنها ازهمین استادان پذیرفتنی است، مثل به کار بردن پسوند ” تر” به صفت برتر در واژه ” اولی تر ” از استاد سخن سعدی ؛ یا به کار بستن مصدر جعلی ” می جهنمیدن ” در شعر مشهور “کاروانسرا” ی ایرج میرزا:

” درهای بهشت بسته می شد

مردم همه می جهنمیدند”

 

*منبع عکس مورد استفاده:  http://www.supportedholidays4all.co.uk/