بایگانی دسته: ارتباطات
لینک گزارش کامل مراسم رونمایی کتاب و عکس ها
http://www.epr86.blogfa.com/post-1446.aspx
http://www.eprcenter.ir/shenase/tabid/61/AlbumID/371-17/language/fa-IR/Default.aspx
یک روز خوب برای خانواده بزرگ ارتباطات و خانواده کوچک خودم
مراسم رونمایی از کتاب جدیدم با عنوان «مسافر دهکده جهانی» دیروز چهارشنبه (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱) در هتل لاله تهران برگزار شد. در این مراسم که از طرف انتشارات «سیمای شرق» (ناشر کتاب) تدارک دیده شده بود، علاوه بر استادان حوزه ارتباطات و روابط عمومی، آقای دکتر کمالی پور و خانواده من هم حضور داشتند.
در این مراسم، تعدادی از استادان سخنرانی کردند که می توانید متن سخنرانی آنها را در لینک هایی که در انتهای این مطلب قرار خواهم داد، بخوانید. من در این نوشتار کوتاه می خواهم به نکاتی که از نگاه خودم اهمیت داشت، اشاره کنم.
اول اینکه من به شخصه سعادت نداشته ام آقای تقی پور عزیز، مسئول انتشارات سیمای شرق و مدیرمسئول ماهنامه «مدیریت ارتباطات» را از نزدیک ببینم و ارتباط ما در چند ماه گذشته، ایمیلی و برای ارسال مقالات من و انجام کارهای مرتبط با کتاب بوده. با این حال، در اثنای همین ارتباط الکترونیکی هم متوجه شدم که ایشان باید از افراد خاص و نادر این روزگار باشند. وقتی خانواده ام از مراسم برگشتند و جزییات جلسه را برایم تشریح کردند، از شخصیت، متانت، مهربانی و البته مدیریت فوقالعاده آقای تقی پور خیلی تعریف کردند. خوشحالم که با ایشان آشنا شدهام و البته افسوس که وقتی در ایران بودم، این آشنایی اتفاق نیفتاد. آقای تقی پور برای انتشار کتاب و برگزاری این مراسم وزین، سنگ تمام گذاشتند و البته منهای همکاری دوستان و همراهانی که دارند، یقین دارم خودشان هم از انجام حتی جزیی ترین کارها دریغ نکردهاند. همین است راز موفقیتهای پیاپی ایشان؛ که در این دو ماهه از سال جدید خورشیدی، سنگهای بزرگی را به بنای ارتباطات و روابط عمومی ایران اضافه کردند. درود صمیمانه من و خانواده ام نثار ایشان باد.
دومین نکته اینکه این مراسم و بطور کلی موفقیت کتاب «مسافر دهکده جهانی» بیشتر از دو بابت برای من اهمیت دارد: اول اینکه خوشحالم که توانستم آنچه را که در شان و شایستگی اخلاقی و روحی استاد بزرگ، پروفسور کمالیپور، بود برایش بیافرینم. و دوم اینکه خیلی خیلی خوشحالم که نگارش این کتاب بهانهای شد تا مادر عزیزم را خوشحال تر و مفتخرتر از همیشه کنم. خداوند را بی نهایت سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا ضمن انجام کاری برای آقای دکتر و جامعه ارتباطات ایران، سهمی کوچک نیز در شاد کردن دل مادرم و سربلندی او داشته باشم. ظاهرا در مراسم دیروز هم شرکت کنندگان عزیز که غالبا استادان من در حوزه ارتباطات بوده و هستند، با حرفهای محبت آمیزشان، سبب سربلندی بیشتر مادرم شدند. از همگی آنها ممنونم و امیدوارم خداوند به من فرصتهای بیشتری بدهد تا امید و افتخار بیشتری برای خانواده بزرگ ارتباطات ایران و خانواده کوچک و مهربانم بیافرینم. جای پدر عزیزم و برادر مهربانم نیز خالی، هرچند یقین دارم که قلبم با حضور آنهاست که گرم است و همیشه همراهم هستند. بازهم میگویم اگر قرار است نگارش این کتاب، اعتباری برای نویسندهاش به همراه داشته باشد، آن را به تمامی به روح پاک پدر مهربانم و به مادر عزیزم تقدیم میکنم.
سومین نکته اینکه، در تمامی این روزها و جریانهای خوب، یک نفر دیگر نیز مانند من غایب بود و البته اسمش هم به میان نیامد؛ و آن همسر مهربانم است که در تمام دوره نگارش کتاب، همراهیام کرد و کمکها و راهنماییهایش، به خصوص برای آشنایی بیشتر من با فرهنگ امریکایی، بیان ویژگیهای مردم امریکا و واکنشهای آنها به حوادث مختلف (بخش دوم کتاب) بسیار کمککننده واثربخش بود. از همسر مهربانم هم ممنونم و برای عشقمان، شکوفایی، همراهی و همدلی روزافزون آرزو دارم.
چهارمین نکته این که ظاهرا در این مراسمِ سراسر احساس و عاطفه که منشاء اش هم خواندن بخشهایی از کتاب «مسافر دهکده جهانی» بوده، بیشتر مهمانان و از جمله آقای دکتر کمالی پور مرتبا اشک شادی یا اندوه ریختهاند… خب شاید این هم گواه صادقی باشد بر آنچه که در کتاب، از اندوه و اشکهای آقای دکتر نوشتم، و همگان با چشم خود دیدند که اغراق نکردهام. ضمن اینکه خوشحالم که فرصتی فراهم شد تا آقای دکتر مهربان، غم و شادی دیرینه خود را با هموطنانش تقسیم کند.
نکته آخر اینکه خوشحالم که تمثیلی که در کتاب به کار بردم، و در پشت جلد آن نیز آمده است، تابه این حد اثرگذار بوده و حتی روی تابلوی بزرگ مراسم رونمایی نیز همین بخش گذاشته شده بود. از اینکه توانستم جان کلام و خلاصه کتاب را در همان چند جمله ادا کنم، بینهایت خوشحالم و بدون تردید، آن پاراگراف را یکی از دلنشینترین و ماندگارترین نوشتههای زندگی حرفهای خودم میدانم.
باز هم از تمامی عزیزانی که در مراسم حضور داشتند و شادی این اتفاق خجسته را با من و خانوادهام سهیم شدند، تشکر می کنم.
این هم پیام من به مراسم که خواهرزاده عزیزم پرند آن را با احساس هرچه تمام تر برای حاضران خواند:
به نام خدای مهربان
مهمانان گرانقدر،
جناب آقای پروفسور کمالیپور،
مادر مهربانم و خانواده عزیزم،
سلام مرا از هزاران مایل فاصلهی جغرافیایی و در فاصلهی صفرِ جغرافیای دل، پذیرا باشید.
روزی به این فرخندگی مگر چند بار در زندگی هر کسی اتفاق میافتد؟ یک مرتبه هم غنیمت است؛ و من چه بداقبالم که همین یک روز را هم نشد که در میان شما باشم.
وقتی کتابی به دنیا میآید، انگار که کودکی زاده میشود. چه شیرین که آفرینهای متعلق به تک تک اعضای جامعه ایران متولد شد، و چه تلخ که کودک من، دور از مادر به دنیا آمد!
شیرینی و تلخی ماجرای زندگی آقای دکتر کمالیپور را نوشتم و خواندید، یا شاید که خواهید خواند. در نگارش کتاب، سعی کردم به روحِ کویری «یحیی کمالیپور راوی» وفادار بمانم و آن را در جریانِ آبِ زلالی که از وسطِ حیاطِ خانهی کودکیاش میگذشت، تا رودخانهی می سی سی پی حفظ کنم. سعی کردم بخشندگی کویریاش را از قصهخوانی برای بی بی و باشا تا تقسیم میوههای باغچهاش در امریکا امانتدار باشم. سعی کردم تعلق ذاتیاش به دنیای ارتباطات را از تلفن کاغذی دست سازش تا ریاست دپارتمان ارتباطات پوردو کلیومت قدم به قدم توصیف کنم. سعی کردم انعطافش را با تمثیل رقص گندم در باد، به تصویر بکشم.
تمام سعیام بر این بود که یحیی را با جنس ناب کویریاش بشناسانم. اگر کاستی هست در این تلاش شبانهروزی بر من ببخشایید.
میدانم که خواندن این ماجرای واقعی، لبخند بر لب شما نشانده یا اشک از چشمانتان جاری کرده است. خود نیز چه هنگام گفت و گو با پروفسور کمالیپور و چه موقع نگارش کتاب، سرشار از شوق یا اندوه میشدم. هرگز چشمان اشکبار آقای دکتر را در زمانی که بخشهای تلخ زندگیاش را مرور میکرد، از یاد نمیبرم. پس از هر بار گفت و گو، با اشک شوق یا اندوه، به کتابخانه موردعلاقهام میرفتم و دستنوشتههایم را تندتند تایپ میکردم. گاه آنقدر غرق در ماجراها میشدم که وقتی یکباره کسی کلامی به انگلیسی به من میگفت، انگار سوار بر ماشین زمان، از گذشتههای دور در راور کرمان ناگهان به امریکا برمیگشتم و با دستپاچگی سعی میکردم خود را در زمان حال پیدا کنم. گاه چنان در گذشتهها غرق میشدم که وقتی به زمان و مکان واقعیام برمیگشتم، حس میکردم چقدر در این مقطع غریبهام. گاه دلم میخواست در همان دورانی که به تصویرش میکشیدم باقی بمانم، و از بازگشتنم به دنیای خلوت و خالی مسافری دور از وطن، خوشحال نبودم. گاه تایپ میکردم و اشک میریختم و در همان حال نمیتوانستم دست از نوشتن بردارم. فکر میکنم احساساتم در تمامی آن لحظهها کمک کرد تا زندگی ایشان را بیش از آنکه «بیان» کنم، به تصویر بکشم.
از آقای پروفسور کمالیپور که افتخار نگارش این کتاب را به من دادند، صمیمانه سپاسگزارم. از همه یاران و دوستان که در مراحل مختلف نگارش تا انتشار کتاب همراهی کردند، تشکر میکنم. از برگزارکنندگان این مراسم، به ویژه آقای تقی پور عزیز هم سپاسگزارم.
اجازه دهید اگر نگارش این کتاب، افتخاری برای نویسنده به همراه داشته است، آن را تقدیم کنم به روحِ بلند پدر مهربانم که زندگی شرافتمندانهاش، مثال گوشههایی از این زندگینامه بوده است؛ و نیزبه مادر عزیزتر از جانم که مهربانیاش را چون آفتاب، از هیچ کس دریغ نمیکند.
در پایان برای آنکه لبخندی بر لبان شما بنشانم، از ناشر کتاب درخواست میکنم برای چاپهای آینده ضمیمهای به کتاب اضافه کند: دستمال کاغذی رایگان!
برای همگی امید، شادابی و سربلندی آرزومندم.
بااحترام
نگین حسینی
اردیبهشت ۱۳۹۱
*******************************
اگر نکته دیگری به ذهنم رسید، در ادامه این مطلب قرار خواهم داد.
آقای تقی پور حین تقدیم کتاب به مادرم. این ادب و افتادگی فقط در ضمیر مردان بزرگی چون او یافت می شود…
استاد عزیزم، آقای دکتر سلطانی فر
ه
همکار حرفه ای و عزیزم، آقای عبدالرشیدی، که در مراحل مختلف نگارش کتاب صمیمانه همراهی کرد
حلقه استادان گرد پیر ارتباطات ایران…
****************************************
عکسهایی هم که در این صفحه هست، غیر از آلبوم خانوادگی، از سایت های زیر گرفتهام:
عکسهای دبیرخانه همایش روابط عمومی الکترونیک: http://eprcenter.ir/shenase/tabid/61/AlbumID/371-16/language/fa-IR/Default.aspx
عکسهای سایت بانکداری و پرداخت الکترونیک:
لینکها برای خواندن گزارش مراسم:
http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=48753
http://www.iribnews.ir/NewsText.aspx?ID=1521658
http://khabarfarsi.com/ext/2597306
تلفن انتشارات سیمای شرق برای تهیه کتاب:
۸۸۹۳۱۹۱۳
۸۸۹۳۱۹۱۴
دعوت به ارسال مقاله
مدیر مسئول مجله «مدیریت ارتباطات» از افراد دارای معلولیت دعوت کرد مقالات خود را برای شماره اردیبهشت این ماهنامه ارسال کنند.
آقای امیرعباس تقیپور در پیامی خطاب به افراد دارای معلولیت آورده است:
«میهمان جشن تولد دوسالگی ماهنامه مدیریت ارتباطات باشید.
شماره بعدی ماهنامه مدیریت ارتباطات- اول اردیبهشت ماه ۹۱- همزمان با چند مناسبت منتشر خواهد شد:
۱- جشن تولد دوسالگی ماهنامه و آغاز سال سوم فعالیت
۲- انتشار در آستانه هفتمین همایش سالانه روابط عمومی الکترونیک
۳- انتشار در آستانه روز ۲۷ اردیبهشت ماه که در تقویم سالانه، به روز جهانی ارتباطات و روز ملی روابط عمومی معروف است.
پس مطالب خودتان را حول محور هریک از مناسبت های بالا و یا مشخصاً ارتباطات و حقوق معلولیت، برای من به آدرس amirabbastaghipour@gmail.com بفرستید.»
از دعوت صمیمانه مدیرمسئول عزیز ماهنامه مدیریت ارتباطات ممنونم و امیدوارم افراد دارای معلولیت که دستی در نوشتن دارند، فرصت خوب انتشار مقاله در یکی از سرآمدترین مجلات تخصصی امروز ایران را از دست ندهند.
ویژه نامه نوروزی مدیریت ارتباطات
ویژه نامه نوروزی ماهنامه مدیریت ارتباطات هم منتشر شد. در این شماره ویژه نامه چندین مطلب دارم:
اول اینکه بهاریهای نوشتم که شاید تصمیم بگیرم به مناسبت سال جدید در روز+نامه هم خورشیدی بگذارمش.
دوم، به مناسبت سالروز زلزله و سونامی ژاپن، پرونده نسبتا مفصلی در مورد “رسانهها و بحران” تهیه کردم که فکر میکنم در نوع خودش، کمنظیره.
سوم، نگاهی به نخستین اسکار سینمای ایران از نقطه نظر ارتباطات داشتهام.
از آقای امیرعباس تقیپور، مدیرمسئول عزیز ماهنامه مدیریت ارتباطات، سردبیر این مجله و بقیه همکاران عزیز و زحمتکش ممنونم که سال پرباری را برای ارتباطات و روابط عمومی ایران رقم زدند.