مشکلات دانشجویان دارای معلولیت در دانشگاه ها

پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی پژوهش اخیرم را در مورد مشکلات دانشجویان دارای معلولیت در دانشگاه های ایران منتشر کرده است. قرار است این پژوهش در اختیار روسای دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی قرار بگیرد. در این تحقیق که با روش مصاحبه عمقی انجام داده‌ام، سعی کردم با استناد به مبانی نظری مطالعات معلولیت، درکی صحیح از بخشی از نیازهای فکری و ارتباطی دانشجویان دارای معلولیت را در اختیار مخاطبان (روسای دانشگاه‌ها، استادان و کارمندان مراکز آموزش عالی) قرار دهم و نیز مهم‌ترین چالش‌ها و موانع دانشجویان معلول را برشمارم.

همانطور که در گزارش هم اشاره کرده‌ام، انتظار می‌رود این پژوهش نتایج زیر را داشته باشد:

  1. مناسب سازی شدنِ دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی برای گروه‌های مختلف دانشجویانِ معلول

  2. دسترسی هرچه آسان‌تر دانشجویان معلول به امکانات تحصیلی و آموزشی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی

  3. کمک به ایجاد نگرش جدید و متفاوت با برداشت‌های سنتی از معلولیت و فرد معلول، در میان مسئولان دانشگاه‌ها، استادان، دانشجویان، و کارکنانِ غیرمعلولِ دانشگاه‌ها

  4. رشدِ تعامل دو سویه و انسانی میان دانشجویان دارای معلولیت و محیط‌های دانشگاهی

  5. ارتقای کمّی و کیفی خدمات مختلف به دانشجویان دارای معلولیت در دانشگاه‌ها

  6. تولید متنِ مرتبط با معلولیت به زبان فارسی، مبتنی بر بنیان‌های نظریِ «مطالعات معلولیت» و کمک به غنی‌تر شدن ادبیات معلولیت در ایران.

از همه کسانی که به دعوتم برای شرکت در این پژوهش پاسخ مثبت دادند و به سوالاتم جواب دادند، صمیمانه تشکر می‌کنم و امیدوارم این کار کوچک، گامی باشد در راه رفع مشکلات دانشجویان دارای معلولیت در دانشگاه‌ها.

برای مطالعه پژوهش به لینک زیر مراجعه کنید:

 http://iscs.ac.ir/SientificReports.aspx?NewsId=c861b5d9-6187-41a9-9a15-e91e4f858006&lng=fa

راه‌های ختمِ به خون

homa

چو می‌بینی که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینی، گناه است

 سال‌هاست که چاله چوله‌های شهر را دیده‌ایم و گفته‌ایم و نوشته‌ایم. سال‌هاست که فریاد زده‌ایم این شهر برای آمد و رفت کسانی که به هر دلیل، محدودیت حرکتی دارند امن نیست؛ اما جواب شنیدیم “مگر اینهمه مشکل برای مردم غیرمعلول حل شده که حالا فکر معلولانید؟” سال‌هاست که نوشته‌ایم و فریاد زده‌ایم که راه امن، و کوچه و خیابان بدون چاله و پستی و بلندی، حقّ تک تک شهروندان است؛ چه معلول و چه غیرمعلول. نوشته‌ایم حتی کسانی هم که معلولیتی ندارند، سالمندان، بیماران، کودکان، زنان باردار، و هر کسی که به دلیلی، آسیب پذیرتر از دیگری است، ممکن است در چاله‌ای بلغزد، یا روی سطحی نابرابر زمین بخورد. سال‌هاست نوشتیم و جوابی جز سکوت و بی‌تفاوتی دریافت نکردیم.

روزی که خانم هُما بَدر، خبرنگار نابینا در متروی تهران سقوط کرد و قطار از روی او رد شد تا مرگی دلخراش را برایش رقم بزند؛ آن روز که تیتر زدم “این قطار مرگ است که شیهه می‌کشد”؛ می‌دانستم که ماجرای راه‌های نامناسب برای تردد افراد دارای معلولیت، به این یکی ختمِ به خون نمی‌شود. آرزویم این بود که اشتباه کرده باشم و روزی نیاید که برای قربانیِ دیگری بنویسم. اما از میان مواردی که هر روز در تهران و شهرهای دیگر ایران اتفاق می‌افتد، این بار اتفاقی دیگر رسانه‌ای شد تا باز یادمان بیاورد که راه‌های نامناسب، در کمینِ سلامت و امنیت افراد دارای معلولیت نشسته‌اند؛ اما کسی نیست که مسئولیت بپذیرد و کاری کند.

به گفته‌ی مدیرعامل انجمن دفاع از حقوق معلولان، یک خانم نابینا در خیابان ۱۷ شهریور (منطقه ۱۴ تهران) به داخل چاله فاضلابی سقوط کرده و دست و پایش شکسته است. کنده‌کاری‌های شهری (و روزمره که همه به آنها عادت کرده‌اند!) دهانِ چاه را بر سر راه این فرد نابینا باز کرده و او را بلعیده… شاید بگویند “باز هم خدا را شکر که نمُرد!” راستی مگر وقتی هُما بَدر، زیر قطار تکه تکه شد، چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی پاسخ داد؟ چه کسی جا به جا شد؟ چه کسی استعفا داد؟ راستی مُردن و زنده ماندن یک فرد معلول برای عده‌ای چه اهمیتی دارد که خدا را شاکرند که این یکی نمُرده است؟! نمی‌دانند که هیچ احساسی بدتر از حس ناامنی نیست! نمی‌‌دانند اینکه کسی در حال راه رفتن، ناگهان زمین زیر پایش گودال می‌شود، از هزار بار مُردن بدتر است! نمی‌دانند روی ویلچر نشستن و با سر افتادن توی گودال یعنی چه، نمی‌دانند با عصا توی جوی آب افتادن یعنی چه. نمی‌دانند راه‌هایی هست در دل این شهر که ختمِ به خون می‌شود؛ اما کسی نیست که ببیند، بشنود، کاری کند…

نمی‌دانند، نمی‌فهمند…. و این قصه‌ی پر از غُصه، همچنان سری دراز دارد…

* نگین حسینی

رورنامه نگار و فعال حقوق معلولیت

پی نوشت: عکس این مطلب، آخرین تصویری است که از مرحوم خانم “هما بدر” در مترو تهران ثبت شد. برای خواندن مطلبم در مورد فوت ایشان روی نشانی زیر کلیک کنید:
http://neginh.net/?p=1312

‫#‏نابینا‬ ‫#‏سقوط_در_چاه‬ ‫#‏همابدر‬ #مناسب_سازی

چگونه نیازهای ویژه خودم را برای کودکان شرح می‌دهم؟

mani razavizadeh

نوشته مانی رضوی‌زاده

چند سال پیش ایده‌ای پیشرو و کمترتجربه‌شده در انجمن باور شکل گرفت که چه خوب است برای فرهنگسازی و آشنایی جامعه با افراد دارای معلولیت، کار را از طریق ارتباط با مدارس و رو در رو با کودکان شروع کنیم. بررسی کردیم و مشورت کردیم و فهمیدیم که آشنا ساختن بچه‌ها از سنین ابتدایی رشد اجتماعی با پدیده معلولیت و تلاش برای رفع ابهامات احتمالی در ذهنیت کودکان و نوجوانان در مورد افراد دارای معلولیت تاثیرگذارترین روش برای ایجاد آینده‌ای بهتر است.

این شد که سعی کردیم هروقت امکان و فرصتی دست داد، کارگاه‌های ترویجی آشنایی با معلولیت را با چنین هدفی برای کودکان -عمدتا دانش‌آموزان دبستانی- برگزار کنیم تا این که سال گذشته، به‌کمک سحر سلطانی، با کلاس‌های آموزش فلسفه برای کودکان پیش‌دبستانی آشنا شدم. حضور در کنار بچه‌های زیر ۷سال کاملا متفاوت بود! باید بگویم که کار با کودکانی که هنوز به مدرسه نرفته‌اند و تلاش برای آموزش احترام به حقوق اقلیت و تفاوت‌های انسانی به‌مراتب جالب‌تر و سخت‌تر از تجربیات قبلی‌ام بود.

اول جالب بودنش را بگویم؛ برای کودک ۵ساله آشنا شدن با ویلچر و نشستن روی آن و حرکت کردنش همان‌قدر جالب بود که ور رفتن با اسباب‌بازی جدید. برای او هیچ‌چیز تکراری و عادت نشده. او می‌خواست کشف کند و شگفت‌زده شود (یاد داستان خرگوش و کلاه شعبده‌باز در کتاب دنیای سوفی افتادم) و من می‌خواستم آنها دنیای تفاوت‌های جسمی را کشف کنند. اسباب‌بازی‌های دارای معلولیت و ویلچر و عصای کوچک اینجا بسیار به‌کار آمد. تاثیرش را وقتی فهمیدم که بچه‌ها برای تصاحب آنها با هم رقابت می‌کردند.

اما مواجهه با کودکان خردسال سختی‌های خاص خودش را هم داشت. مثلا بار اولی که وارد کلاس شدم و هنوز اسمم را نگفته بودم، دخترک موفرفری ازم پرسید چرا کفشم را درنیاورده‌ام! مربی‌ها و بچه‌ها در محیط آنجا کفش‌هایشان را درمی‌آوردند و من بدون کمک نمی‌توانم کفشم را دربیاورم. فرصت خوبی بود که تفاوت خودم را بیان کنم، اما تا خواستم این را توضیح بدهم، برای همان دختر سوال پیش آمد که چرا دستمال کاغذی دستم است!

نکته خوبی که فی‌البداهه و در دو کارگاه فلسفه برای کودکان پیش‌دبستانی متوجهش شدم و سعی کردم برای بچه‌ها بیانش کنم همین تشابهات و تفاوت‌های بدن دارای معلولیت با بدن بیمار و بدن سالم بود. من عملا جلو چشم بچه‌ها نشان دادم که برای درآوردن کاپشنم به کمک دوستم نیاز دارم، مثل بقیه سرما می‌خورم، اما همیشه مریض و بستری در بیمارستان نیستم، درس خوانده‌ام و کار می‌کنم. خوبی‌اش این بود که سوالات و واکنش‌های خود بچه‌ها هربار راهی را نشان می‌داد که چطور بتوانم این مفاهیم را بیان کنم.

یک راه دیگر بازی با اندام‌های بدن بود. دست‌هایمان را جلو آوردیم؛ دست دخترها و پسرها و رنگ‌های تیره و روشن… و داد و هوار بچه‌ها که دست من سیاه است و مو دارد! خب حالا وقتش بود که فکر کنیم: اگر کسی دست نداشته باشد چه می‌کند؟ چگونه بازی می‌کند؟ چگونه ماشینش را جابجا می‌کند؟… خیلی سریع آنها یاد گرفتند اسباب‌بازی‌شان را با دندان جابجا کنند… تطابق! بدون دست هم می‌شود زندگی کرد!

گام بعدی همیاری بود. بچه‌ها سعی کردند به من کمک کنند که از یک سمت اتاق به سمت دیگر بروم. و بعد فکر کردند که اگر دوست یا همکلاسی دارای معلولیتی داشتند چه می‌کنند و فکر کردند که وقتی بزرگ شوند برای بهبود جامعه‌شان چه می‌کنند…

هر بار حضور در کنار کودکان برای من جذاب است و درس‌های تازه‌ای دارد. هر بار گفتگو با کودکان راجع به تفاوت‌ها و با هم بودن‌ها و نیازها، هیجان خاص خودش را دارد و هر بار من را بیشتر شگفت‌زده می‌کند. و خب، بی‌تعارف امیدوارم که این جذابیت دوطرفه باشد و کودکانی که در چنین کلاس‌هایی با فردی دارای معلولیت مواجه می‌شوند، سال‌ها بعد، مثلا موقع طراحی و ساختن یک آسانسور یا سطح شیبدار، مرا به‌خاطر بیاورند و استانداردها را لحاظ کنند! آن موقع است که خیالم راحت می‌شود که یک روز خوب می‌آید.

مطلب مرتبط: بچه ها بیایید به ویلچرم دست بزنید!

نخستین کتاب در حوزۀ مطالعات معلولیت منتشر شد

JELD

خوشحالم که بعد از مدتی طولانی، بالاخره کتاب  «درآمدی بر مطالعات معلولیت با رویکرد جامعه‌شناسی» منتشر شد. این نخستین کتاب به زبان فارسی است که رشته علمی “مطالعات معلولیت” را به جامعه ایرانی پژوهشگران و علاقه مندان این حوزه معرفی می کند.

خبر زیر را انتشارات سیمای شرق منتشر کرده است:

کتاب «درآمدی بر مطالعات معلولیت با رویکرد جامعه‌شناسی» نوشته و ترجمه نگین حسینی توسط انتشارات سیمای شرق منتشر و روانه بازار نشر شد.

این کتاب نخستین مرجع مطالعات معلولیت به زبان فارسی به حساب می‌آید که چهار مقالۀ اصلی با رویکرد جامعه‌شناسی را در اختیار پژوهشگران این حوزه قرار داده است.

«مطالعات معلولیت» به عنوان یک رشتۀ علمی و دانشگاهی، سال‌های زیادی است که در دانشگاه‌های آمریکا، کانادا، استرالیا و انگلستان، در سطح فوق لیسانس و دکترا ارائه می‌شود و رویکرد چند رشته‌ای یا بین رشته‌ای دارد.

در این کتاب، «مطالعات جهانی معلولیت» و «مطالعات جامعه‌‌شناختی معلولیت» نوشتۀ دنیل گودلی؛ «جامعه‌‌شناسی معلولیت» نوشتۀ نانسی جی کاتنر و «نظریه‌‌پردازی معلولیت» نوشتۀ گرت ویلیامز در کنار دو پیشگفتار از پروفسور دنیل گودلی و دکتر محمد کمالی ارائه شده است.

همچنین مخاطب در بخش پایانی این کتاب نیز با رشته دانشگاهی مطالعات معلولیت آشنا می‌شود.

نگین حسینی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ارتباطات و مطالعات معلولیت، نزدیک به دو دهه از زندگی حرفه‌ای و علمی خود را به حوزۀ معلولیت اختصاص داده است. او که مقالات متعددی در حوزۀ مطالعات معلولیت به زبان‌های فارسی و انگلیسی نوشته یا ترجمه کرده، هم‌اکنون عضو بورد تخصصی ژورنال بین‌المللی مطالعات معلولیت در دانشگاه هاوایی آمریکاست.

کتاب درآمدی بر مطالعات معلولیت با رویکرد جامعه‌شناسی در ۱۵۸ صفحه و با قیمت ۱۷۵.۰۰۰ ریال در اختیار عموم قرار گرفته است.

علاقمندان به این کتاب می‌توانند با مراجعه به سایت prshop.ir یا تماس تلفنی با شماره ۸۸۹۱۳۳۶۴ نسبت به تهیه آن اقدام نمایند.

بچه ها، بیایید به ویلچرم دست بزنید!

 

17

روزی از روزهای چهارده سالگی، روزی از روزهای خوب اردو و بازی با بچه ها، روزی از روزهای خوب سرخوشی‌های کودکانه، یکی از همان روزها که می توانست یکی از رنگین ترین‌ها باشد، برای مانی تبدیل شد به روزی سرنوشت ساز. او حین بازی روی تپه های منظریه، از بلندای تپه‌ای سقوط کرد و دچار ضایعه نخاعی شد.

مانی رضوی زاده تمام روزهای هجده سال آینده را، تا امروز که ۳۲ ساله است، روی ویلچر نشسته است. این پسر جوان، خوش تیپ و خوش برخورد، پر از ایده‌های نو و خلاقانه است؛ و البته اگر سرحال باشد، پر از انرژی هم است.

مانی از اولین روز شکل گیری انجمن باور در اوایل دهه ۱۳۸۰ تا امروز همراه این انجمن بوده. او مدتی است برنامه حضور در مدارس و مهدکودک‌ها را اجرا می‌کند؛ یعنی با ویلچر به میان کودکان در سنین مختلف می‌رود، با آنها در مورد پاها و دست‌هایش که توانایی گذشته را ندارند، و در مورد معلولیتش حرف می‌زند؛ با آنها بازی می‌کند، و به سوال‌های گاه خنده‌دار و گاه ناراحت کننده آنها، با خوشرویی جواب می‌دهد.

خانم سحر سلطانی که مانی را در یکی از این برنامه‌ها همراهی کرده، در گزارشی می‌نویسد:

“مانی رضوی زاده همراه با عروسک ها و ابزارهای کمک آموزشی به موسسه ما آمد تا مفهوم همیاری و فهم همیارانه تفاوت های انسانی را برای بچه های ۴ تا ۶ سال درس دهد. همراه خود یک ویلچر کمکی و عروسک هایی که عینک و سمعک و عصا و واکر و ویلچر و… داشتند آورد. از هفته پیش به بچه های کارگاه فلسفه گفته بودم که این هفته مهمان داریم. مانی با تاخیر آمد، نیکا مدام می پرسید پس چرا نمیاد، چرا دیر کرده؟ وقتی مانی با صندلی چرخ دار وارد کلاس فلسفه شد، قبل از اینکه بپرسد چرا دیر کردی گفت: چرا کفشاتو در نیاوردی؟

نیکا: چرا پات تکون نمیخوره؟

مانی: یک اتفاقی افتاد و پاهام ضربه خورد و دیگه تکون نمیخوره.

نیکا: منم پاهام زخم شده. (پاچه شلوارشو میکشه بالا و جای زخم روی زانوشو نشون مانی میده)

مانی: برو جای کسری. (نیکا میره جای کسری) اما من نمی تونم برم، حالا چکار کنیم؟ اگر دستامون تکون نمیخورد چکار میکردیم؟ چجوری با هم ماشین بازی میکردیم؟

بچه ها سعی میکنند ماشین های کوچک را بدون کمک دست ها برای مانی ببرند. با پا امتحان کردند و نشد و نیکا با دندان آینه ماشین اسباب بازی را می گیرد و می برد روی پای مانی. دقایق اول به صندلی او نزدیک نمی شوند اما کم کم با صحبت ها و بازی هایی که مانی ترتیب می دهد او را به عنوان دوست می پذیرند.”

علاوه بر رفاقت و صمیمیتی که در همه برنامه‌ها شکل گرفته است، آگاه کردن کودکان از موضوع معلولیت، مُزد شیرینی است که مانی با هر بار حضورش در یکی از این برنامه‌ها، به تمامی آن را می‌چشد.

بعضی انسان‌ها هستند که می‌توانند در هر شرایطی، تغییری هرچند اندک در اطراف و اطرافیان خود ایجاد کنند؛ و مانی بدون تردید یکی از این انسان‌های نادر است.

*عکس ها: خانم سارا رحیم زاده

22 20 19 18 12 11 10 4 3 2 1