قفس در شعر فارسی

یک تحقیق کوچک و نسبتا ساده کردم. صرفنظر از اینکه شعر را دوست دارم، این کار نه حوزه ی تخصصی ام بود و نه وظیفه ام؛ همه اش اتفاقی شد. همکار خوبم آقای درویشی، گزارش قشنگی درباره اسارت گرفتن حیوانات را نوشت؛ مانده بودیم که برای سایدبار (کادر مکمل گزارش) چه کنیم؟ مطلب مرتبط جالبی هم پیدا نکردیم. یکباره به ذهنم رسید “قفس در اشعار فارسی” را بررسی کنیم. ذوق و شوق شخصی، باعث شد خودم موضوع را دنبال کنم. البته به برکت جست و جوی کامپیوتری، چنین تحقیق هایی دیگر طاقت فرسایی گذشته را ندارد. کار ساده و شیرینی بود که فکر می کنم تا به حال انجام نشده است. به نظرم می تواند سوژه ی جالب و بکری برای پایان نامه های دانشجویی باشد. بخوانید:

 ***

استعاره «در قفس کردن مرغ» به عنوان یک کار مذموم، در شعر پارسی جایگاه ویژه ای دارد و شاعران بزرگ ایران، اغلب یا برای اشاره به زندانی بودن مرغ جان، از شباهت تن و قفس سخن گفته اند و یا برای توصیف احوال عاشقانه خود، از تشبیه عشق به قفس بهره برده اند.

جست و جوی رایانه ای در دیوان حافظ برای یافتن کلمه قفس، ۶ بیت از ۶ غزل را معرفی می کند که در آنها واژه قفس به کار رفته است:

 

  • چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است/ روم به روضه ی رضوان که مرغ آن چمنم

  • شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن/ به اسیران قفس مژده گلزار بیار

  • بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی/ طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست

  • واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس/ طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

  • حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس/ با این لسان عذب که خامش چو سوسنم

  • مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم/ به هوایی که مگر صید کند شهبازم 

جست و جو در دیوان اشعار مولانا نیز منجر به یافتن ۴ بیت از ۴ شعر می شود:

 

  • پر و بال از جلال حق رویید/ قفس و مرغ و بیضه پران شد

  • مرغان در قفس بین، در شست ماهیان بین/ دلهای نوحه گر بین، زان مکرساز دانا

  • مثل بلبل مستم، قفس خویش شکستم/ سوی بالا بپریدم، که من از چرخ بلندم

  • بگشا قفس را تا ره شودشان/ جنگی نماند چون در گشایی

در دیوان سعدی نیز ۹ نتیجه برای جست و جوی قفس پیدا می شود:

 

  • من مرغکی پربستهام، زان در قفس بنشستهام/ گر زان که بشکستی قفس، بنمودمی پرواز را

  • بوی بهار آمد بنال، ای بلبل شیرین نفس/ ور پایبندی همچو من، فریاد میخوان از قفس

  • بنال سعدی اگر عشق دوستان داری/ که هیچ بلبل از این ناله در قفس نکند

  • دلم دربند تنهایی بفرسود/ چو بلبل در قفس روز بهاران

  • من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمر/ کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید

  • مرغ سیر آمدهای از قفس صحبت و من/ دام زاری بنهم بو که به من بازآیی

  • مرغان قفس را المی باشد و شوقی/ کن مرغ نداند که گرفتار نباشد

  • بر عندلیب عاشق گر بشکنی قفس را/ از ذوق اندرونش پروای در نباشد

  • در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست/ من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست

و ۲ یافته هم حاصل جست و جو در شاهنامه فردوسی؛ یکی در داستان خاقان چین و دیگری در داستان رستم و اسفندیار:

 

  • یکی شیر دل بود فرغار نام/ قفس دیده و جسته چندی ز دام

  • مگوی آنچ هرگز نگفتست کس/ به مردی مکن باد را در قفس

در این میان، معروف ترین مورد استفاده از استعاره ی قفس، داستان طوطی و بازرگان مولوی است؛ حکایت طوطی در قفس که هوای آزادی در سر می پروراند و در نهایت نیز با فریب دادن بازرگان، به آرزوی خود می رسد.

قفس درهیچ ادبیاتی، معنای مثبت ندارد. حتی آنگاه که شاعران و ادیبان در شعرهای خود، تمنای ماندن در قفس را به معنای ماندن در هوای یار دارند، بازهم قفس بارمعنایی “آزاد نبودن” را دارد.

* * *

این مطلب در صفحه ۵ روزنامه اطلاعات (سه شنبه ۲۳ تیر ۸۸) چاپ شد؛ البته بدون نام.