این پارالمپیک هم تمام شد و تیم ایران با ۲۴ مدال (۸ طلا، ۹ نقره و ۷ برنز) در رتبهی پانزدهم جدول توزیع مدالهای پارالمپیک ریو ۲۰۱۶ قرار گرفت. از روز اول تا آخرین روز بازیها، به فراخور احوال شخصی و با اتکا به مصاحبههایم با پارالمپینهای ایرانی، گزارشهای روزانهای نوشتم و در فیسبوک، سایت شخصیام، گوگل پلاس و تلگرام منتشر کردم. چند همکار رسانهای و دوستان فعال در حوزهی معلولین بطور مرتب مطالبم را بازنشر میدادند که از همگیشان متشکرم. اما بسیاری از همکاران دیگر گاه گداری به پارالمپیک پرداختند که البته در همان محدوده هم جای امیدواری هست که پارالمپیک خیلی بیشتر از گذشته مورد توجه رسانههای شخصی و عمومی قرار گرفته است. اما اتفاق تلخی که آخرین روزها برای تیم ایران افتاد، نکتهی واضحی را بار دیگر نشان داد: توجه ما به مرگ بیشتر از زندگی است. من نُه روز برای پارالمپیک نوشتم؛ در مورد زندگی و مبارزه؛ تلاش پارالمپینها برای گذر از محدودیتهایی که نه تنها جسم، بلکه شرایط اجتماعی سر راهشان قرار داده. آن مطالب پر از شور و امید و زندگی بود. آن مطالب اما به اندازه مطلب روز دهم بازنشر نشد که در مورد مرگ و زندگی بهمن گلبارنژاد نوشتم. گزارش روز دهم در فیسبوک ۳۶ مرتبه بازنشر شد و بیشتر از سایر گزارشها خواننده به خود جلب کرد. مرگ بهمن تلخ بود و تکان دهنده. بله، نمیشد به راحتی از کنارش گذشت. تشکر میکنم از همه کسانی که به این رویداد تلخ توجه نشان دادند. اما بهمن باید میمرد تا سوژه شود. تا مورد توجه قرار بگیرد. غیراز این اگر بود، خیلیها از کنار اسمش هم عبور نمیکردند. خودِ رویداد پارالمپیک از سوی رسانههای بزرگ، به خصوص رسانههای خارج از کشور، هرگز به اندازهی مرگ بهمن گلبارنژاد توجه دریافت نکرد. بعد از فوت بهمن بود که تازه اسم پارالمپیک را در بسیاری از صفحههای شخصی همکاران دیدم. تا قبل از آن، پارالمپیک فقط یک رویداد عادی بود که ظاهرا هیچ چالش سیاسی هم برای مطرح کردن نداشت. بهمن که مُرد، تازه همه یاد پارالمپیک افتادند و درشت درشت نوشتند که دوچرخه سوار ایرانی در حین مسابقه …. این مرام ما شده. مرگ ما را بیشتر به خود جلب میکند تا زندگی. اینکه پارالمپینی با اینهمه تلاش و سختی میتواند به پارالمپیک برسد و حتی مدال هم بگیرد عادی است؛ فقط باید بمیرد تا از رویدادی عادی به خبرِ شایسته ی توجه برای خیلی ها تبدیل شود. از همهی کسانی که این مدت همراهی کردند، صمیمانه ممنونم. برای همهی دوستان دارای معلولیتم، ورزشکاران پارالمپیک در ایران و سراسر جهان، همهی کسانی که زحمت کشیدند، روزهایی پربارتر آرزو دارم. از تک تک شما که مطالبم را خواندید نیز صمیمانه تشکر میکنم.
مدال طلای والیبال نشسته را بردیم؛ رقیب دیرینه، بوسنی هرزگوین را با برتری تمام شکست دادیم و با این مدال خوشرنگ، جایگاهمان از ردهی ۲۰ جدول توزیع مدالها به ۱۵ صعود کرد. پیروزی همیشه شیرین است، مبارکِ همه باشد به خصوص برای بازیکنان تیم ملی والیبال نشسته که سالهاست برای این لحظه زحمت کشیدهاند. برای من به شخصه، این پیروزیِ آخر شیرین و تلخ بود. هنوز اتفاقی را که برای دوچرخه سوارمان افتاد، هضم نکردهام. فکرم و روحم سر آن پیچ لعنتی، روی آن شیب تند، جا مانده است. هنوز بهمن را میبینم روی دوچرخهای که به زونِ مرگ میرسد و راهش از همهی رقیبانش جدا میشود برای همیشه. از دیروز بارها پیش خودم تصور کردهام چطور ممکن است این اتفاق افتاده باشد؛ سرعت زیاد؟ کسی پیچید جلویش؟ چطور زمین خورد؟ مگر میشود به این سادگی؟ مرز بین زندگی و مرگ چقدر باریک است؛ این را میدانم اما هر بار که اتفاقی مرگبار میافتد، میفهمم که واقعیت را میدانم اما شاید هنوز ناباورم. ببخشید که کامتان را تلخ کردم در این لحظات شیرین. ببخشید که نتوانستم از شادی و غرور تیم ملی والیبال نشستهمان بنویسم بیآنکه قلم سوگوارم نشتر بزند به شیرینی این لحظه. ببخشید که مجموعهی نوشتههای هر روزهام از پارالمپیک اینقدر تلخ تمام شد؛ هرچند مطمئن نیستم که این آخرین نوشتهام باشد. مطالب دیگری دارم که باید در جمع بندی نهایی بنویسم؛ ضمنا مراسم پایانی مانده، با پرچم نیمهبرافراشته، با یک دقیقه سکوت… چرا اینقدر تلخ شد چنین پارالمپیکی که میتوانست به شادی و شادمانی تمام شود… و دهها سوال دیگر که شاید هیچ وقت جوابی برایشان پیدا نکنم. روحت شاد قهرمان. بوسه به دستهای پرتوانتان، قهرمانان.
روز دهم هنوز تمام نشده اما یادداشت روز دهم را برای بهمن گلبارنژاد مینویسم؛ برای قهرمانی که دو بار جانش را فدای فدا کرد. برای قهرمانی که پایش را در جنگ از دست داد. برای دوچرخه سوار تنهای ریو که در سراشیبی مرگ رکاب زد.
یاد آن روز میافتم؛ حیاط دفتر ایران، دهکده پارالمپیک، لندن ۲۰۱۲. از بهمن در مورد پایش پرسیدم. گفت: “یاد همسنگرم افتادم؛ مهران. من و مهران در پایگاه پنجم شکاری در امیدیه با هم آشنا شدیم. من بیست ساله بودم و از استان فارس به جبهه اعزام شده بودم؛ مهران اهل تهران و تقریبا همسن و سال خودم بود. هرچند نشد بیشتر از سه ماه دوست باشیم، در همان مدت کوتاه خیلی رفیق شدیم و همه جا کنار هم بودیم. تا اینکه روزی انفجاری در سنگر مهران، ما را از هم جدا کرد… نالۀ مهران را از داخل سنگر میشنیدم . سنگر بعد از اصابت مینیکاتیوشای عراقیها گود شده بود. به سمت سنگر رفتم و دستش را از لابلای خاک و سنگ بیرون کشیدم. در همان حال احساس کردم مهران خیلی سبک شده است؛ به طوری که به آسانی او را از زیر آوار خارج کردم اما ناگهان جلو چشمانم فقط نیمتنهاش ظاهر شد. بدن مهران از وسط دو نیم شده بود و خبری از پاهایش نبود… او همان روز به آسمان پر کشید و من فردایش در انفجاری دیگر پای چپم را تا زیر زانو از دست دادم.” بعدها همین را در کتاب خاطراتم از پارالمپیک لندن نوشتم. بهمن برایم گفت که پیش از مجروح شدنش، در کشتی و وزنهبرداری فعالیت میکرد اما بعد از این اتفاق، عضو تیم ملی وزنه برداری جانبازان و معلولان شد و توانست ۱۲ مدال طلا و یک نقره از مسابقات جهانی بگیرد. بهمن به دلیل آسیب کتف، وزنهبرداری را کنار گذاشت و وارد مسابقات دوچرخه سواری شد. او در مسابقات آسیایی فسپیک ۲۰۰۶ مدال نقره، در بازیهای آسیایی گوانگجو ۲۰۱۰ مدال برنز و در مسابقات پاراسیایی مالزی ۲۰۱۲ مدال طلا گرفت.
آن روز بهمن گفت که در طول ده سال دوچرخهسواری -از سال ۱۳۸۱ تا پارالمپیک ۲۰۱۲- فقط در مسابقات آسیایی حضور داشته و پارالمپیک لندن اولین تجربه میدان جهانیاش بود که به دلیل تجربه کمتر و بدبیاری نتوانست آنطور که انتظار داشت، ظاهر شود. بهمن آن روز از همسرش زهرا و فرزندانش علی و محمد (که حالا باید ۲۹ و ۲۵ ساله باشند)، تشکر کرد. اما گویی هر دوره پارالمپیک و هر دوره مسابقه برای بهمن، باردارِ حادثهای بود. بهمن در پارالمپیک لندن با بیماری همسرش دست و پنجه نرم میکرد. چندی بعد همسرش زهرا در پی ابتلا به سرطان از دنیا رفت. این پارالمپیک نیز به یکشنبه، به روز پایانی نرسید برای بهمن. روز دهم، روز آخرش بود. یادداشت روز دهم برای مردی شد که شاید اگر زنده مانده بود، سهمش از نوشتههای امشب من و دیگران، فقط یک جمله میشد: بهمن گلبارنژاد مدال نگرفت…
بهمن زندگیاش را در راه عشقش گذاشت، در راه اعتلای نام کشورش. پرچم ایران و پرچم کمیته بینالمللی پارالمپیک در ریو برای احترام به بهمن گلباری به حالت نیمه افراشته درآمده و فردا، در مراسم پایانی بازیها، خانوادهی پارالمپیک از سراسر جهان یک دقیقه به یاد بهمن گلبارنژاد سکوت خواهند کرد. نام بهمن در تاریخ پارالمپیک ایران و جهان ماندگار شد؛ هرچند که بهای تلخ و سنگینی برای این ماندگاری ادا کرد اما هرچه بود، این عشقش بود به راهی که داشت؛ و خوشا به حال کسی که در راه عشق جان فدا کند.
*نگین حسینی؛ روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
بیانیه کمیته بینالمللی پارالمپیک در مورد درگذشت دوچرخه سوار ایرانی
کمیته بینالمللی پارالمپیک در بیانیهای، با تسلیت درگذشت بهمن گلبارنژاد اعلام کرد: “در پی درگذشت بهمن گلبارنژاد، پرچم ایران در دهکدهی بازیها به حالت نیمه افراشته درآمد. پرچم پارالمپیک نیز در دهکدهی بازیها، و نیز در محل برگزاری مسابقه فینال والیبال بین ایران و بوسنی هرزگوین، فردا (یکشنبه ۱۸ سپتامبر) به حالت نیمه افراشته درخواهد آمد. در مراسم پایانی بازیهای پارالمپیک ریو (یکشنبه ۱۸ سپتامبر) نیز به یاد بهمن یک دقیقه سکوت اعلام خواهد شد”.
متن کامل بیانیه کمیته بینالمللی پارالمپیک به شرح زیر است:
“با کمال تاسف و اندوه، کمیته بینالمللی پارالمپیک فوت دوچرخهسوار ایرانی پارالمپیک را تایید میکند که در پی حادثهای در صبح روز شنبه، ۱۷ سپتامبر، در مسابقه جادهای در رقابتهای پارالمپیک ۲۰۱۶ ریو اتفاق افتاد.
بهمن گلبارنژاد، ۴۸ ساله، حوالی ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه صبح، در بخش اول مسیر “گرومری” که بخش کوهستانی مسیر مسابقه است، دچار سانحه شد. این ورزشکار در محل مسابقه مورد مراقبت پزشکی قرار گرفت و در جریان انتقال به بیمارستان ورزشکاران، دچار حمله قلبی شد. آمبولانس در همان لحظه به سمت بیمارستان “یونایتد ریو” در “بارا” تغییر مسیر داد اما او لحظاتی پس از انتقال به بیمارستان درگذشت.
خانوادهی این ورزشکار که در ایران بسر میبرند، عصر امروز خبر را دریافت کردند و تیم ایران نیز بعدازظهر امروز در دهکده ورزشکاران گرد هم آمدند و خبر به آنها داده شد.
فیلیپ کریون، رئیس کمیته بینالمللی پارالمپیک در این باره گفت: “این خبر واقعا ناراحت کننده است. جنبش پارالمپیک با خانوادهی بهمن، همتیمیها و نیز با کمیته ملی پارالمپیک ایران ابراز همدردی میکند. خانوادهی پارالمپیک همگی اندوهگین هستند برای این تراژدی هولناکی که روی بازیهای پارالمپیک بزرگ در ریو سایه انداخته است”.
کارلوس نازمن، مسئول بازیهای ریو ۲۰۱۶ نیز گفت: “این خبر بدی برای ورزش و برای جنبش پارالمپیک است. قلب و دعای ما همراه خانوادهی بهمن، همتیمیها و همهی مردم ایران است”.
برایان کوکسن ، رئیس انجمن بینالمللی دوچرخه سواری نیز گفت: “از فوت دوچرخه سوار ایرانی، بهمن گلبارنژاد بسیار ناراحتم. به یاد خانوادهی او و دوستانش هستیم و به کمیته ملی پارالمپیک ایران تسلیت میگوییم”.
در پی درگذشت بهمن گلبارنژاد، پرچم ایران در دهکدهی بازیها به حالت نیمه افراشته درآمد. پرچم پارالمپیک نیز در دهکدهی بازیها، و نیز در محل برگزاری مسابقه فینال والیبال بین ایران و بوسنی هرزگوین در روز ۱۸ سپتامبر به حالت نیمه افراشته درخواهد آمد. در مراسم پایانی بازیهای پارالمپیک ریو (یکشنبه ۱۸ سپتامبر) به یاد بهمن گلبارنژاد یک دقیقه سکوت اعلام خواهد شد. همچنین سانحه پیش آمده مورد بررسی دقیق قرار خواهد گرفت.
این دومین بازی گلبارنژاد در پارالمپیک ریو بود. او بار اول در مسابقه سی-چهار شرکت کرد و چهاردهم شد. او همچنین در بازیهای پارالمپیک لندن ۲۰۱۲ شرکت کرده بود.”
نکتهی اول: روزهای دهکده به پایان خود نزدیک میشود. تعداد زیادی از پارالمپینهای ایران برگشتهاند و تعدادی دیگر هنوز در ریو بسر میبرند تا بازیشان تمام شود. در دو روز باقی مانده از بازیها، دو فینال مهم در پیش داریم: تیم فوتبال پنج نفره (بازیکنان نابینا و کم بینا) که امروز (شنبه) مقابل تیم میزبان بازی میکند؛ و تیم ملی والیبال نشسته که پس فردا با رقیب دیرینهاش بوسنی و هرزگوین دیدار خواهد کرد. دو مدال طلا میتواند رتبهی ایران را سه-چهار پله بالاتر ببرد، به شرط آنکه در تعداد مدال آوری کشورهای نزدیک به رتبهی ایران تغییر زیادی اتفاق نیفتد.
نکتهی دوم: المپیک و پارالمپیک دو بعد از ویژگیِ جسمیِ انسانی را جلوی روی ما به تماشا میگذارند که تضاد عجیبی با هم دارند: بیشتر المپینها، الگوی بدنیِ “ظاهرِ سالم” و “بینقص” یا “کمنقص” را ارائه میکنند؛ الگویی عموماً حسرت برانگیز که با سطح متوسط بدنهای عموم افراد، فاصلهی زیادی دارد. بدن سالم، بینقص و پرتوان با تخصصی ویژه در رشتهای ورزشی، رقابتهای کمتر از میلیمتری، و نتیجههایی که صدم و هزارم ثانیه رنگ مدال را برای آنها تغییر میدهند؛ همگی اجزای بستهای از بدن “ظاهرا سالم”اند که از سطح متوسط بدنی که بیشتر آدمها دارند، بسیار دور و حتی دست نیافتنی است. برعکس در این سوی میدان، بازیهای پارالمپیک، بدنهای متفاوتی را نشان میدهد که برخلاف تصور و توقع افرادِ غیرمعلول، تواناییهای ویژهای دارند. این بدنها هرچند ظاهرا متفاوت و در تضاد با آن “ظاهر سالم” هستند، اما به شکل دیگری توانمندند. بدنِ انسان متوسط شاید هرگز شبیه یک المپین نشود اما هر آن این احتمال میرود که بدنِ ظاهرا سالم، به دلیلی، از بیماری و تصادف گرفته تا روند سالمندی، دچارِ معلولیتی شود. پارالمپیک این دو پیام را میدهد که اول: معلولیت اتفاق عجیبی نیست که فقط برای غریبه و همسایه رخ بدهد؛ و دوم: اگر عضوی خاص از بدن غایب است، حتما عضو یا اعضایی دیگر هستند که تواناییهای دیگری داشته باشند.
به نظر من، پارالمپیک به واقعیتهای ملموس زندگی آدمی نزدیکتر است تا المپیک که مجموعهای است از افرادی بسیار استثنایی که از حد متوسط فیزیک آدمی فراتر رفتهاند. منظورم این نبود که ادعا کنم المپیک را دوست ندارم. اتفاقاً طرفدار ورزشم و بعضی رشتههای المپیک را با علاقه دنبال میکنم؛ اما در نهایت، مدال طلای قهرمانی را به پارالمپیک میدهم. زنده باد همه ورزشکاران، و به خصوص پارالمپینها!
** نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
خلاصهی نتایج روز نهم:
تیم ملی فوتبال هفت نفره ایران در دیدار فینال با نتیجه ۲-۱ از اوکراین شکست خورد و مدال نقره پارالمپیک را به دست آورد.
تیم ملی والیبال نشسته مردان در یک بازی سرنوشت ساز با تیم میزبان، توانست با نتیجه ۳-۰ از سد برزیل بگذرد و راهی فینال پارالمپیک ۲۰۱۶ شود.
حامد امیری در پرتاب وزنه مدال نقرهی دیگری برای ایران به ارمغان آورد.
جلیل باقری در رقابتهای پرتاب وزنه نتوانست به مدالی دست پیدا کند.
بتول جهانگیری در پرتاب وزنه کلاس F33 تیر و کمان ششم شد.
سمیه عباسپور در اولین حضور خود در مسابقات تیر و کمان پارالمپیک، در رقابتی نزدیک با حریف کرهای، با اختلاف ۲ امتیاز از دستیابی به مدال برنز باز ماند. مجید کاکوش نیز که اولین حضور پارالمپیکیاش را تجربه میکرد، نتوانست به مرحلهی نیمه نهایی صعود کند.
در پایان روز نهم، ایران با ۲۱ مدال: ۷ طلا، ۸ نقره و ۶ برنز در ردهی ۱۵ جدول توزیع مدالها قرار گرفت.
باور کن ما دیگر نمایشی نیستیم. شاید به یاد نداشته باشی، شاید آن موقعها هنوز به دنیا نیامده بودی، که حضور ما دخترها در مسابقات جهانی فقط جنبه ی نمایش داشت؛ برای اینکه نشان بدهند زنان هم حضور دارند. کسی از ما توقع پیروزی و مدال نداشت. همیشه تازه وارد بودیم و بی تجربه در میدان های جهانی. همیشه می گفتیم “برای تجربه اندوزی”. من آن روزها والیبال بازی میکردم و خبرنگار مجله دنیای ورزش نیز بودم. هر بار که تعدادی انگشت شمار از دختران راهی مسابقات خارج از مرزها می شدند و باید در موردشان می نوشتم، نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحالی ام از آن بود که بالاخره ما هم یک جورایی به رسمیت شناخته می شدیم و ناراحت از اینکه چرا فقط دکور بودیم؛ چرا کسی روی ما سرمایه گذاری اساسی نمی کرد برای اینکه واقعا مسابقه بدهیم و امید قهرمانی باشیم. همان روزها اما نوری ته دلم بود که بالاخره ما هم روزی جدی گرفته می شویم. این را در اراده ی مصمم همبازی هایم می دیدم؛ دخترانی که در والیبال و تیراندازی و بسکتبال و فوتبال و شطرنج کار می کردند در نهایت بی امکاناتی. می دیدم که ورزش بانوان با چه دشواری یی پیش میرود تا معدود سرنشینانش را به مقصدی برساند. اشک و ناکامی دوستانم را می دیدم؛ بی امکاناتی ورزش شهرستان ها و دخترانی که با هزار شوق و امید، بدترین و محدودترین ساعات تمرین را در ورزشگاه ها داشتند؛ توپ های سنگی و راکت های شکسته. مسابقه بدون پاداش. تیم بدون اسپانسر. بازیکن بدون قرارداد.
نسل امروز ورزش بانوان مدیون همان دخترانی است که یک ساعت خوب برای تمرین، یک جفت کفش مناسب، یک توپ استاندارد، یک راکتِ سالم نهایت آرزویشان بود. نسل امروز دختران ورزشکار هنوز خیلی خیلی عقب تر از بازیکنان مرد است. هنوز خیلی راه مانده؛ اما همین که امروز زهرا نعمتی و ساره جوانمردی و کیمیا علیزاده طلا و نقره و برنز می گیرند، یعنی یک چیزی در این مسیر عوض شده، یعنی ما دیگر نمایشی نیستیم؛ یعنی آنقدر رنج بردیم و خودمان را ثابت کردیم تا دیگرانی ناباور، مجبور شوند جدی مان بگیرند.
مدال طلای ساره جوانمردی، مدال طلای زهرا نعمتی، مقام پنجمی تیم والیبال نشسته دختران ایران، همه اینها خستگی یک عمر ورزشکار زن بودن را از تن همه زنان ورزشکار به در می کند. مبارک همه باشد! نگین حسینی، روزنامه نگار
پارالمپیک ۲۰۱۶ – روز هشتم- بخش دوم:
روز هشتم پر از حادثه بود؛ آنقدر اثرگذار که در این بامداد روز جمعه، با اینکه برای روز هشتم نوشته ام، با اینکه از خستگی مفرط یک روز کاری به زحمت درحال تایپ کردنم، هنوز احساس می کنم کارم ناتمام مانده است؛ باید بنویسم از لحظه هایی که در ریو آفریده شد و در غوغای نتیجه ها و عددها گم شد.
پنج شنبه ۲۵ شهریور روزی فراموش نشدنی برای پارالمپیک ایران بود. زهرا نعمتی مدال طلایی گرفت که ارزش آن به مراتب بیشتر از مدال طلایش در پارالمپیک لندن است. صبح روز مسابقه که خورشید زهرا در لندن ۲۰۱۲ طلوع کرد، او اسمی ناشناخته بود؛ یکی از صدها پارالمپینِ دهکده که قرار بود مسابقه بدهد. غیر از هیجان بازیها که طبیعی هم بود، نه فشاری از اطراف روی زهرا بود و نه توقعی و نه وزنه ی سنگین اسمی بزرگ. زهرا نعمتی در آغاز راه بود. در فاصله ی چهار ساله میان لندن و ریو، نام زهرا از چله ی کمانش رها شد و به دوردست ها رفت. زهرا تبدیل شد به اسطوره. از پارالمپیک به المپیک و پرچمداری تیم ایران رسید. زهرا نعمتی یک نام بزرگ شد در جهان. طرفداران خارجی اش نام او را روی کودکانشان گذاشتند و برای دیدارش در ریو لحظه شماری کردند. میدان ریو هرگز به آسانی لندن نبود. همه منتظر بودند تا روز مسابقه ی او فرا رسد. میلیون ها نفر در سراسر جهان برای بازی اش لحظه شماری می کردند. امسال برای زهرا نعمتی سال رها کردن چله ی کمان و گذر دادن صحیح و سلامتِ تیرهایش، از لابلای دوربین ها و خبرنگاران و هواداران و مردمِ چشم انتظار بود. با اینهمه حاشیه که در کنار متن زندگی حرفه ای شکل گرفته بود، مدال طلای زهرا ارزشی فراتر از یک مدال پارالمپیک داشت.
دختران والیبال نشسته در میدانی دیگر چشم ها را به خود خیره کردند تا در اولین حضورشان در پارالمپیک پنجم شوند؛ رتبه ای که نسبت به پیشینه ی نداشته ی آنها در میدان های جهانی، دستاوردی بزرگ به حساب می آید. من بازی تیم را مقابل هلند ندیدم؛ اما شاهدان گفتند والیبالی که دختران ما بازی کردند، نمایشی از کلاس جهانی والیبال، بی نهایت زیبا و هیجان انگیز بود. شیرینی این پیروزی کمتر از مدال آوری نبود و ثابت کرد که اگر دختران والیبال نشسته ی ما حمایت شوند، درست مثل تیم والیبال نشسته مردان می توانند از امیدهای آینده پارالمپیک باشند.
پسران ما در تیم فوتبال پنج نفره چه کردند… فوتبال نابینایان و کم بینایان جاذبه های خاص خودش را دارد. چشمان بازیکنان باید با چشم بند بسته شود تا حتی کم بیناترین بازیکن نیز نتواند جلوی پای خود را ببیند. فقط دروازه بان می تواند بینا باشد و نیز راهنمایانی که پشت دروازه های حریف می ایستند و به بازیکنان خود برای جهت یابی کمک می کنند. بچه های فوتبال پنج نفره در وقت اضافه و با ضربه های پنالتی با نتیجه ۲ بر یک آرژانتین را شکست دادند. پنالتی زدن با چشم بسته به دروازه بانی که می بیند، کار هر کسی نیست. فوتبال پنج نفره وقتی به ضربات پنالتی می کشد، جدال نابینایی با بینایی می شود؛ و چقدر معنی دار است وقتی این رویارویی به نفع نابینایان تمام می شود! بچه های ما به فینال پارالمپیک رسیدند؛ و بعد از بازی، حتی پیش از آنکه چشم های بسته شان را باز کنند، پرچم ایران را در آغوش گرفتند. آن لحظه ها، آن اشک ها و شادی ها فراموش نشدنی است.
*نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
***
خلاصه نتایج روز هشتم:
زهرا نعمتی در رقابتهای انفرادی تیر و کمان به مدال طلا دست یافت. او پیشتر در مسابقات تیمی همراه با ابراهیم رنجبر به مدال نقره رسیده بود.
محسن کائیدی در رقابت های پرتاب نیزه سوم شد و مدال برنز گرفت.
جواد حردانی نیز در رقابت های پرتاب نیزه مدال برنز گرفت.
تیم ملی والیبال نشسته بانوان ایران در یک بازی دیدنی و کم نظیر با نتیجه ۳ بر ۲ بر تیم هلند غلبه کرد و پنجم شد.
محدثه کهنسال، جوانترین عضو تیم پارالمپیک ایران، نتوانست به مرحله یک چهارم نهایی مسابقات تیر و کمان راه یابد.
تیم ملی بسکتبال با ویلچر ایران در جایگاه دهم پارالمپیک ۲۰۱۶ قرار گرفت.
تیم ملی فوتبال نابینایان و کم بینایان ایران در دیداری نزدیک و حساس، در ضربات پنالتی با نتیجه ۲ بر یک از سد تیم آرژانتین گذشت و به فینال پارالمپیک راه یافت.
تیم پارالمپیک ایران در پایان هشتمین روز با ۷ مدال طلا، ۶ نقره و ۶ برنز در جایگاه ۱۴ جدول توزیع مدالها قرار دارد.