بایگانی ماهیانه: خرداد ۱۳۹۲
این حرفها را نزن!
۸ چیزی که نباید به همسرِ یک فرد دارای معلولیت بگویید!
نوشته: جف دی. گورمن
ترجمه: نگین حسینی
افراد غریبه اغلب به سمت من میآیند و می گویند: “خدا خیرت بده” (معنی دیگر این جمله در فارسی، “عافیت باشه” است) در حالیکه من حتی عطسه هم نکرده بودم. می دانم که منظورشان این بود: خدا خیرت بده که با زنی ازدواج کرده ای که از ویلچر استفاده می کند.
من و همسرم هر جا که می رویم، مردم به ما زُل می زنند. من سعی می کنم به همسرم بگویم دلیل نگاهِ مردم این است که ما خوش تیپ هستیم. بعضی افراد نمی توانند این طرز فکر را بفهمند که تو می توانی راه بروی اما با کسی ازدواج کرده ای که نمی تواند راه برود. من یک قهرمان، قدیسه یا شهید نیستم وقتی می گویم که توانایی همسرم برای راه رفتن، برای من اهمیتی ندارد. در واقع، هیچ وقت برایم مهم نبوده است. وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم، من به سرعت جذب او شدم. نه اینکه نفهمیدم که او روی ویلچر نشسته است، بلکه می دانستم حماقت خواهد بود اگر به دلیل ویلچرش، با او قرار ملاقات نگذارم.
من نظراتِ مسخرۀ زیادی دریافت می کنم. البته نه به اندازۀ سوالاتِ غیرمنصفانه ای که از همسرم پرسیده می شود، اما مردم اغلب چنین چیزهایی می گویند:
۱. آیا کمک نیاز داری؟
ما در واقع همه کارهای مربوط به داخل و خارج شدن از ماشین را خودمان انجام می دهیم. من اگر کمک بخواهم، حتما درخواست می کنم. ما ترجیح می دهیم که “زوجِ باحال” تصور شویم تا “زوجِ ویلچر”.
۲. تو چه آدم خوبی هستی!
متشکرم، اما تو واقعا مرا نمی شناسی. فکر کنم این بهتر از شنیدن این جمله است “تو چه آدم بدی هستی” اما از کجا میدانی که همسر من ده سال بعد از ازدواج ما، تصادف نکرده؟ آیا من خوبم چون با او مانده ام؟ آیا افراد دارای معلولیت شایستۀ دوست داشته شدن و عشق ورزیدن نیستند؟
۳. چه اتفاقی برای همسرت افتاد؟
چرا از خودش نمی پرسی؟ هرچند بهتر است که اصلا نپرسی. من تا یک سال از او چیزی نپرسیدم. تازه وقتی دلیل معلولیتش را فهمیدم که در کنارش نشسته بودم و دوستم این سوال را پرسید. اگر همسرم بخواهد که شما دلیل معلولیتش را بدانید، خودش به شما خواهد گفت.
۴. بیا او را از پله ها پایین بیندازیم!
میدانم که دوست داری بانمک باشی، اما این درست نیست. اول اینکه، درباره آسیب زدن به همسرم شوخی نکن. دوم، تو با او مثل یک فرد رفتار نمی کنی، بلکه او را شبیه یک وسیله می بینی، فقط به این دلیل که او روی چیزی نشسته که چرخ دارد.
۵. شما دو نفر الهام بخش هستید!
متشکرم، اما ما در حال حاضر کار خاصی که نمی کنیم. نه بچه گربه ای را از خطر خفه شدن نجات داده ایم و نه یتیمخانه ای ایجاد کرده ایم. فقط به سینما آمده ایم که یک فیلم تماشا کنیم.
۶. همسرت دوست دارد چه بخورد؟
از خودش بپرس. در واقع حتی از او بپرس که من چه باید بخورم. مطمئنم انتخاب او سالم تر از چیزی است که من در ذهنم دارم.
۷. تو چه قدیسه ای هستی!
وای! یک قدیسه همین شکلی به نظر می رسد!… بله! من این چیزها را هم شنیده ام. اما من چند معجزه کمتر از یک قدیسه دارم. چیزی که فراموش کرده ای این است که همسر تو هم می تواند در چشم بر هم زدنی، روی ویلچر قرار گیرد. فقط یک تصادف رانندگی کافی است. این اتفاق حتی ممکن است برای تو هم بیفتد. اگر شرایط ما برعکس بود، همسرم حتما به من کمک می کرد. این یک معجزه نیست: فقط بخشی از قسمِ ازدواج است که باید در “بهترین و بدترین” شرایط همراه یکدیگر بمانیم.
۸. چقدر خوب از او مراقبت می کنی!
مادربزرگم همیشه به من می گفت که از همسرم خوب مراقبت کنم و من همیشه جواب می دادم که “او از من خوب مراقبت می کند”. همسرم کاری پیدا کرد، خانه ای خرید و به دانشجویان خارجی کمک کرد، بدون اینکه از من کمکی بگیرد. در واقع این کارها را خیلی وقت پیش از ملاقات با من انجام داد. من استعدادی در نویسندگی و گویندگی ورزشی دارم، اما اصلا نمی دانم چطور شغل بهتری پیدا کنم یا خودم کاری راه بیندازم. همسرم همه این کارها را برای من انجام می دهد. به لینک زیر نگاه کنید که نشان می دهد او چگونه فیلمی را تهیه و ویرایش کرد تا به من کمک کند که به عنوان گوینده ورزش کُشتی، شغلی در تلویزیون ملی پیدا کنم.
اگر همسرم نبود، من هنوز داشتم ساندویچ کالباس می خوردم؛ همینطوری سر می کردم و امیدوار بودم که آرزوهایم تحقق پیدا کند، بدون آنکه بدانم چطور باید آنها را محقق کنم.
لینک فیلمی که در متن به آن اشاره شده:
نشانی منبع یا اصل مقاله به زبان انگلیسی:
http://www.huffingtonpost.com/2013/06/04/wheelchair-users-marriage_n_3385255.html
خوش آمدی به گنداب دنیا…
برای کودک چینی که مادرش او را در چاه توالت انداخت اما بچه به کمک همسایه ها، جان سالم به در بُرد
***
تویی یه پاکی تو چاه فاضلاب
که چشم باز کردی به روی گندابِ دنیا
داخل کشیدی گُهِ زندگی رو با شُشای تازه و نازکت
طاقت آوردی این فلاکت رو چقدر بعد از طلوعت؟
چقدر دو دو زدن چشات پی دیدن اولین لبخند؟
چقدر تشنۀ مکیدن بودن لبات از سینه ای که سنگ بود؟
چقدر منتظر بودن گوشات واسه شنیدن اسمت؟
ببخش که ندیدی چیزی جز دیو سیاهِ چاه
ببخش که مکیدی شیرۀ تلخِ دور انداخته شدن
ببخش که نشنیدی جز جریان گنداب
آیا می بخشه خودشو دنیا واسه چشات
که از امید و زندگی پُر بود
حتی توی فاضلاب
تویی یه پاکی تو گنداب
منم یه مونده تا ابد
تو چاهِ شرم و درد
از اینکه آدمم…
نگین حسینی / ۲۹ مه ۲۰۱۳
خبر کامل در اینجا
مطالبات افراد دارای معلولیت از رئیسجمهور آینده
مطلبی از آقای سعید ضروری با عنوان: “مطالبات معلولین از رئیس جمهور آینده چه خواهد بود؟” در روزنامه مردم سالاری (شماره ۳۲۰۳ – ۵ خرداد ۱۳۹۲):
این روزها موضوع انتخاب بالاترین مقام اجرایی کشور از جمله موضوعات داغ فضاهای سیاسی و رسانه ای است. رئیسجمهور به عنوان رئیس قوه مجریه میتواند در چارچوب قانون با طرحها و برنامهها و تصمیمگیریهای خود تأثیر بسیاری بر اقشار مختلف جامعه داشته باشد. به گزارش پایگاه خبری فریادگر، در این میان معلولین به عنوان بزرگترین اقلیت کشور مانند دیگر افراد جامعه که دارای حقوقی قانونی هستند، چشم به انتخابات پیشرو دوختهاند تا ببینند چه جایگاهی در طرحهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کاندیداهای ریاستجمهوری آینده خواهند داشت.
خانم دکتر نگین حسینی به عنوان فعال حقوق معلولین، نویسنده و روزنامهنگار معتقد است: «به نظرم، مهمترین مطالبات افراد دارای معلولیت، همانی است که به تفصیل در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان (مصوب ۱۳۸۳) آمده است، از جمله: حق آموزش رایگان، استخدام و داشتن شغل، برخورداری از تسهیلات مسکن، استفاده از امکانات ورزشی و تفریحی، و سایر موارد. هر کسی که قرار است رئیسجمهور آینده شود، باید مهمترین اولویت خود را در زمینه امور افراد دارای معلولیت به اجرای تمام و کمال قانون جامع حمایت از حقوق معلولان اختصاص دهد و یک دهه پس از تصویب این قانون، و البته پس از انجام اصلاحاتی که فعلا در دست اقدام است، غبار فراموشی و اجرایی نبودن از روی قانون بر دارد و ضمانتهای اجرایی لازم را برای آن لحاظ کند. یکی دیگر از موضوعات مهم حوزه معلولیت که رئیسجمهور آینده باید به آن بپردازد، رسیدگی جدی به وضعیت سازمان بهزیستی و طرحهای حمایتی آن است. بازنگری در میزان پرداختهای ماهانه (که به هیچ وجه در شأن و پاسخگوی نیازهای افراد دارای معلولیت نیست) و سر و سامان دادن به مستندات آماری و کمیافراد معلول (با توجه به این که هیچ آمار دقیقی از تعداد افراد معلول در ایران در دست نیست) باید مورد توجه رئیسجمهور آینده قرار گیرد.»
همانطور که اشاره شد از مهم ترین اتفاقهایی که امید است در دوره بعدی ریاستجمهوری در احقاق حقوق افراد دارای معلولیت به سرانجام برسد موضوع بازنگری قانون جامع حمایت از معلولان است، در همین رابطه آقای سهیل معینی مشاور سابق وزیر رفاه و تأمین اجتماعی در امور معلولان و عضو کمیته تدوین پیشنویس لایحه بازنگری قانون جامع حقوق افراد دارای معلولیت، معتقد است:« هر چند بخش عمده ای از مشکلات شهروندان معلول کشور به عدم اجرای کامل قانون جامع باز میگردد که البته متأسفانه مشکل عمده نظام قانونگذاری کشور ماست یعنی بسیاری از قوانین با وجود استحکام حقوقی پس از تصویب اجرا نمیشوند، اما بخش دیگری از مشکلات شهروندان دارای معلولیت کشور به نقایص موجود در قانون جامع بر میگردد که عملاً ضمن نقض صفت جامعیت قانون در برگیرنده طیفی از غفلتها، عدم شفافیتها و عدم تطبیق با واقعیتهای اجرایی کشور است که کوشش شد در پیشنویس لایحه بازنگری قانون جامع که با عنوان «لایحه حقوق شهروندی افراد دارای معلولیت» به دولت ارائه شد مرتفع شوند.
نقایصی همچون فقدان توجه کافی به حق تأمین اجتماعی افراد دارای معلولیت یا عدم توجه کافی قانون جامع به ظرفیتسازی برای اشتغال افراد دارای معلولیت توسط بخش خصوصی. توجه به مشوقهای مالیاتی جهت هدایت سرمایههای بخش خصوصی و خیریه به طرف تأمین اجتماعی و توانبخشی افراد دارای معلولیت و نیز تأکید بر ضرورت حمایت از خانوادههای افراد دارای معلولیت از جنبههای دیگر مثبت پیشنویس بازنگری قانون جامع است. اما یکی از بزرگترین شاخصهای این پیشنویس پیشنهاد ایجاد شورایعالی امور شهروندان دارای معلولیت کشور است که در صورت تأسیس دو گشایش عمده را در بهبود سطح زندگی شهروندان دارای معلولیت ایجاد میکند: نخست شکل گیری نهاد عالی نظارتی جهت اجرای قوانین مربوط به شهروندان دارای معلولیت با جایگاه و قدرت حقوقی مناسب و دیگری حضور نمایندگان شبکههای ملی تشکلهای شهروندان دارای معلولیت که این شورا موجب میشود افراد معلول در عالیترین سطح در تصمیمگیریهای کلان مربوط به خود و اجرای حقوق شهروندان دارای معلولیت مندرج در قوانین حضور و نظارت داشته باشند.» از آنچه گفته شد میتوان انتظار داشت رئیسجمهور آینده بیشازپیش در اجرای و حمایت از قوانین حمایتی تلاش کند و در شرایط حال حاضر بطور ویژه پیگیر حقوق افراد دارای معلولیت باشد، افرادی که در نتیجه تورم موجود با مشکلاتی دوچندان در تهیه تجهیزات و مخارج زندگی روبرو هستند و در صورت کم توجهی مسوولین هر روز آسیبپذیرتر از قبل خواهند شد.
ماجرای من و پوشک و معلولیت…
بیان بی پرده و بی تعارف تجربه های معلولیت، جنبه ای است که در فرهنگ ایرانی معلولیت کمتر جایی دارد. فرهنگ معلولیت، متاثر از کلیت فرهنگ ایرانی، همیشه متمایل بوده است که شخصی ترین تجربه های خاص خودش را در پستو نگه دارد و تا حد ممکن، دیگرانِ به خصوص غریبه را از اسرار زندگی همراه با معلولیت خود مطلع نکند.
اما در سال های اخیر، با پیشرفت دامنۀ اطلاع رسانی و فعالیت های اجتماعی در حوزۀ حقوق معلولیت، جرقه های کوچکی از بیان بی پردۀ تجربیات شخصی معلولیت، در گوشه و کنار خوانده یا شنیده شده است؛ از جمله همین مطلب زیر که یکی از دوستان بسیار بسیار عزیزم برایم فرستاده و خواسته که به اسم “نادر بهشتی” شناسایی شود.
این مطلب به قدری جالب است و حتی برای افراد غیرمعلول هم کارایی دارد که ترجیج میدهم بیش از این چیزی نگویم و فقط شما را به خواندنش دعوت می کنم. توضیح اینکه عکس استفاده شده، ارتباط چندانی با این مطلب ندارد و فقط نوعی ویلچر مخصوص برای استخر را نشان می دهد.
***
ماجرای من و پوشک و معلولیت…
نوشته: نادر بهشتی
من در روابط اجتماعی، کاری و شخصی هیچوقت خودم را محدود به جمع افراد دارای معلولیت نکردم. درواقع این خطکشی معلول و غیرمعلول در ذهنم نیست. لااقل جز در مسائلی ناگزیر و واقعی و کمتوانیهای جسمی، مدام مشغول تعیین حدّ و مرز در این مورد نیستم. برای مثال، هم در فعالیتهای اجتماعی مرتبط با معلولیت بودهام و هم علاقمندیهای عمومی دیگرم را در جمعهایی دیگر دنبال کردهام که جز انسانیت و دوستی ربط موضوعی خاصی با معلولان ندارند. من، که پسری هستم با معلولیت نسبتاً شدید، هم با افراد معلول ارتباط عاطفی داشتهام و هم در مقاطعی دیگر با یارانی غیرمعلول بودهام. نه اینکه خیال کنید این را دارم به عنوان یک ویژگی خاص یا متفاوت مطرح میکنم اما جداً برایم تعجببرانگیز است وقتی دوستانی را میبینم که خودشان را ملزم به ارتباط با – فقط – معلولان میکنند و معتقدند که دیگران – غیرمعلولها – آنها را درک نمیکنند و به این بهانه خودشان را از ارتباطات گستردهٔ انسانی و اجتماعی محروم میکنند. هرچند گاهی شرایطی ناخوشایند یا پیشبینینشده رخ میدهد و فرد دارای معلولیت تحت فشار روحی یا اخلاقی قرار میگیرد.
مقدمهام طولانی شد. اینها را گفتم که به اینجا برسم که با جمعی دوست هستم و ارتباط دارم که علاقمندیای مشترک گاهگاهی گردهم میآوردمان و گپی و گفتی و خندهای.
در آخرین دیدار مشترکمان، موقع خداحافظی، از پسرانِ جمع خواستم که برای سوار ماشین شدن کمکم کنند. وقتی رفقایم از روی ویلچر بلندم کردند پیرهنم از توی شلوارم در آمد و رفت بالا. روی صندلی اتومبیل که نشستم خواستم با دست لباسم را درست کنم اما متوجه شدم اوضاع خرابتر است و بخشی از شورت و کمر مبارک و لبهٔ نایلونی پوشک هم بیرون آمده!
من به خاطر کمتوانیام در کنترل ادرار، در بیرون منزل، از پوشکِ کاملِ بزرگسال استفاده میکنم. و خب به لحاظ شخصی، مرتب و آراسته بودن برایم خیلی خیلی مهم است. همهٔ دوستانم جوری دور ماشین ایستادهبودند که قطعاً صحنه را دیدند! و زور دستم هم نرسید که پیرهنم را پایین بکشم.
شروع کردم به توضیح دادنِ چگونگی جمع کردن ویلچر و «خوش گذشت و بازم همدیگه رو ببینیم» و خنده و… و خداحافظی کردیم.
اتفاق، افتاده بود. یک موضوعی که میتواند به آبروی اجتماعی آدم مربوط باشد، یک شرم و نگرانی از عیانشدن خصوصیترین کمتوانیهای جسمیات در میان جمعی که جز سرزندگی و فعالیت از تو چیزی ندیدهاند، و یک حسی که قابل توصیف و بیان نیست واقع شده بود.
حالا من دو راه داشتم؛ یک راه اینکه ناراحت بشوم و شروع کنم به فکر کردن به اینکه چرا من معلولم؟ و چرا باید پوشک بپوشم؟ و چرا باید لباسم در بیاد؟ و چرا اونها دیدندش؟ و چرا و چرا… چراهایی که هر کدام آنقدر بزرگ هستند که چندین روز آدم را از کار بیاندازند.
و راه دوم اینکه موقعیت واقعی را بپذیرم. حتی میشود همهچیز را به طنز بگیرم و یا به این فکرکنم که دوستانی کمترصمیمی حالا پوشک من را هم دیده باشند، آسمان به زمین نیامده و کم ِ کم حداقل به این سؤالشان پاسخ داده میشود که چرا در هیچکدام از دیدارهایمان من به توالت نرفتم! و اینکه در آن شرایط من واقعاً کاری نمیتوانستم بکنم، هرچند مطمئناً برای پیشگیری از تکرارش باید چارهای بیندیشم.
من راهِ دوم را انتخاب کردم و الآن حالم خوب است.