به یاد دوست عزیزم، معصومه صفی

Masi-Safi

هر پاییز که یک سال دیگه به نبودنت اضافه می‌کنه، روزهای دوستی‌مون رو مرور می‌کنم، لبخند تلخی روی لبهام می‌شینه گاهی… یاد خنده‌هات، جوک‌گفتنات، صمیمیت و مهربونی‌ات… هر پاییز که میاد، سر این زخم رو دوباره باز می‌کنه که تو همون روزها بود که رفتی… هر پاییز، اونقدر میای تو ذهنم که دلم می‌خواد ازت حرف بزنم… هر پاییز بالاخره کسی رو پیدا می‌کنم که براش از تو بگم، که چقدر مهربون بودی، چقدر بزرگوار، چقدر دوست داشتنی، چقدر محترم، چقدر شاد و شادی بخش… 
 مصی جانم، سالی دیگه بدون تو گذشت. همیشه به یادتم؛ توی قلبم همیشه زنده ای…
***
معصومه صفی روز ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۱۱ در تهران به دنیا آمد. او بهمن ۱۳۷۲ در موسسه اطلاعات مشغول به کار شد و تا آخرین روزهای زندگی‌اش در بخش حروفچینی کار کرد. 
معصومه اوایل دهه ۱۳۸۰۰ ازدواج کرد و دختری به نام شقایق به دنیا آورد. متاسفانه در سال ۱۳۸۷ به بیماری سرطان مبتلا شد و با وجود بهبود نسبی پس از چند ماه درمان، از اواخر تابستان ۱۳۸۸ حالش رو به وخامت گذاشت. معصومه پس از ماه‌ها رنج و درد، سرانجام روز ۱۵ مهر ۱۳۸۸ به آسمان‌ها پر کشید…

مطلب صوتی من دربارۀ گزارش روزنامۀ شرق


گزارش جالبی که خانم شهرزاد همتی با همکاری آقای ناصر نجاریون تهیه کرده (با عنوان یک روز ویلچرنشینی در خیابان‌های تهران – را‌هی نیست) و در روزنامه شرق (شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵) منتشر شده باعث شد به این فکر کنم که مطلبی درباره این گزارش بنویسم که نمونه‌ای عملی و کاربردی از مدل اجتماعی معلولیت هست. به خاطر انبوه کارها و نداشتن وقت برای نوشتن این مطلب، تصمیم گرفتم صدامو ضبط کنم و در این باره (به جای نوشتن) صحبت کنم. این فایل رو یکبار و بدون تمرین ضبط کردم. می‌بخشید که توش مِن و مِن زیاد دارم؛ امکانات نرم افزاری و البته وقت کافی برای ادیت فایل صوتی نداشتم. پیشنهاد می‌کنم این فایل رو تا آخر گوش بدید؛ شاید براتون جالب باشه بخواهید بدونید که آیا معلولیت جسمی به خودی خود ناتوانی هست یا نه؟! شاید در انتهای این فایل، جوابی گرفتید، یا ممکنه سوالات بیشتری براتون ایجاد بشه که در حد توانم، در خدمت خواهم بود.
از دوستان ناشنوایی که امکان استفاده از این فایل رو ندارند، واقعا عذرخواهی می‌کنم؛ امیدوارم در فرصتی در آینده نزدیک، بتونم این فایل رو برای استفاده همه دوستان، به متن مکتوب تبدیل کنم. 

لینک پیام صوتی در فیسبوک: اینجا
لینک گزارش در روزنامه شرق در اینجا 
__________________________
دوست عزیز و توانمندم، آقای امین ترکمان، زحمت کشید و فایل صوتی من رو دربارۀ گزارش روزنامۀ شرق تایپ کرد. کمک بزرگ و باارزشی بود که امین جان حتی بدون اینکه من تقاضایی بکنم، داوطلبانه انجام داد. خیلی ممنونم امین عزیز.

این هم متن مکتوب مطلب صوتی که لینکش رو باز هم اینجا قرار میدم:
***
سلام خدمت همه شما 
امروز شنبه هست ۳ دسامبر سال ۲۰۱۶ ، سیزدهم آذر ۱۳۹۵۵ مصادف با روز جهانی افراد دارای معلولیت. من در مطلبی که دیشب نوشتم و به مناسبت این روز منتشر کردم، گوشه‌ای از نقطه نظراتم رو دربارۀ محور این روز جهانی نوشتم و در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشتم. اما مطلبی که باعث شد دوباره به این فکر بیفتم که این گزارش یا فایل صوتی رو تهیه بکنم، گزارش خیلی خوبی بود که دیدم در روزنامه شرق منتشر شده. خانم شهرزاد همتی با همکاری دوست خیلی خوبم آقای ناصر نجاریون این کار رو انجام دادند. خب این گزارش رو که خوندم فکر کردم که بهتره در موردش مطلبی در تکمیل این گزارش و در به نوعی تحلیل این گزارش بنویسم. اما واقعیت این هست که اصلا فرصتش رو ندارم برای نوشتن مطلبی که احتمالا خیلی طولانی میشه و به همین دلیل تصمیم گرفتم که به جای نوشتن، حرفام رو ضبط کنم و به صورت فایل صوتی منتشر بکنم. از دوستان ناشنوا و کم شنوا که ممکنه نتونن از این فایل استفاده بکنن بی‌نهایت عذرخواهی می‌کنم. امیدوارم در فرصتی که در هفته‌های پیش رو ممکنه برام پیش بیاد و بتونم این فایل رو مکتوب بکنم، این کار رو انجام بدم تا برای همه قابل استفاده باشه. 
 ابتدا یک خلاصه ای از این گزارش که در روزنامه شرق چاپ شده برای شما میگم و بعد نکاتی رو که فکر میکنم خوب هست در رابطه با این گزارش بدونیم و کلا در ارتباط با موضوع معلولیت، برای شما توضیح میدم. اسم گزارش یا عنوانش هست “یک روز ویلچر نشینی در خیابانهای تهران؛ راهی نیست”. خانم شهرزاد همتی با همراهی آقای ناصر نجاریون تصمیم می‌گیرند که یک روز رو روی ویلچر (یک روز که یعنی یکی دو ساعت) روی ویلچر بنشینند و گشتی داخل شهر بزنند و ببینند که نشستن روی ویلچر و تردد در شهر به عنوان یک فرد دارای معلولیت چه مشکلاتی داره.
 یادم هست سال‌های پیش که در ایران بودم و در روزنامۀ اطلاعات کار می‌کردم، یک بار نامه‌ای برای آقای قالیباف، شهردار تهران فرستادم و ازشون خواستم که به مناسبت روز جهانی افراد معلول بیاییم یک همچین کاری انجام بدیم؛ یعنی ایشون روی ویلچر بنشینند و یک ساعت در شهر به عنوان یک گزارش میدانی باهاشون همراه بشیم. اما خب هیچ وقت جوابی دریافت نشد و حالا خوشحالم که می‌بینم این طور کارهای میدانی انجام میشه که به جای صحبت کردن، تجربه‌های شخصی افراد، چه معلول چه غیر معلول، با جامعه به اشتراک گذاشته میشه.
 خانم شهرزاد از تجربۀ خودشون می‌نویسند که از میدان ولیعصر نشستن روی ویلچر رو شروع کردند و در همان ابتدا توی جوی آبی افتادن که خیلی هم بزرگ نبوده، کوچیک بوده. جویی که ما (افراد غیرمعلول) ممکن هست با یک قدم کمی بلندتر بتونیم به راحتی از روش عبور کنیم، باعث شده ایشون که روی ویلچر بودن توی جوی آب بیفتن. تازه ایشون معلولیتی ندارند؛ تصور بکنید اگر کسانی هستند که انواع دیگری از معلولیت‌های جسمی رو ممکنه داشته باشند و با یک زمین خوردن ساده ممکنه وضعیت جسمیشون چه بسا وخیم‌ بشه. بعد ایشون از بارندگی و لغزندگی راه میگن و این که دستکش‌شون گِلی میشه و اون دست‌هایی که باید اونقدر قوی باشه که چرخ ویلچر رو دائم به حرکت دربیاره واقعا خسته میشه. من دوستان زیادی داشتم (دارم)، دستهاشون تاول میزد؛ هنوزم همینطوره. به هر حال دست باید قوی باشه، اونا گاهی از دستکش استفاده می‌کنند. ایشون به خوبی همۀ نکات رو نوشتن و بعد به سنگفرش خیابان اشاره می‌کنند که برای ما خیلی عادی و خیلی هم زیباست وقتی سنگفرش خیابان رو می‌بینیم که موزائیک‌های زیبایی داره، واقعا به این فکر نمی‌کنیم که برجستگی این موزائیک‌ها و سنگفرش‌ها و حتی فاصلۀ بین اونها چه قدر ممکنه یک روز فرد معلول رو خراب کنه و باعث بشه که تصمیم بگیرند در اون مسیرها و حتی در شهر حضور نداشته باشند؛ چون اونقدر چرخ‌های ویلچر برجستگی‌های روی موزائیک رو به صورت چاله‌های کوچیک به فرد منتقل می‌کنند که واقعا حرکت کردن روی سنگفرش‌ها چه با کالسکه چه با ویلچر خیلی سخت میشه. بعد ایشون از ایستگاه بی‌آر‌تی صحبت می‌کنند که یک پل آهنی بوده برای رسیدن به ایستگاه و ویلچر نمی‌تونه از روی پل عبور کنه و یک پلۀ کوچک؛ بازهم ما پله می‌بینیم ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کنیم این پله یکی از دشمنان اصلی افراد داری معلولیت در ترددهای شهریشون هست؛ چه یه دونه چه ده تا واقعا مشکل هست و اونا جلوی پله‌ها متوقف می‌شن.
 سرانجام ایشون به ایستگاه اتوبوس می‌رسن با هزار و یک سختی که فکر می‌کنم خودتون بخونید بهتر باشه و جالب اینکه اتوبوس‌هایی که می‌ایستن، هیچکدوم وسیله‌ای که مثل یک سطح فلزی هست و بر روی زمین قرار می‌گیره و ویلچر روش میاد و بالا میره، بهش می‌گیم لیفتر، هیچ کدام لیفتر نداشتن که ویلچر رو داخل اتوبوس ببرند و اتوبوس ها هم شلوغ بودند و در نتیجه چند تا اتوبوس رو از دست میدن. در نهایت تصمیم می‌گیرن به پیاده روی یا همان مسیری که داشتند با ویلچر می‌رفتند ادامه بدن. زمین لیز بوده، احساس خطر می‌کردند و خلاصه به انواع و اقسام مشکلات برمی‌خورند.
 این خلاصه‌ای بود از این گزارش و مقدمه‌ای نسبتا طولانی. خب چیزی که برای من در ارتباط با این گزارش خیلی جالبه اینه که این گزارش نشون میده که “مدل اجتماعی معلولیت” چی میگه. براساس مدل اجتماعی معلولیت که یکی از الگوهای رایج و بسیار کاربردی هست، “معلولیت” به خودی خود معادل “ناتوانی” نیست، بلکه این امکانات شهری و ابزار و وسایلی که باید وجود داشته باشن و ندارن هست که یک شرایط بدنی خاص رو تبدیل می‌کنه به “ناتوانی”. برای شما مثالی می‌زنم: تصور بکنید که الان من به طور طبیعی نمی‌تونم به طبقات بالایی کابینت خونه‌مون دسترسی داشته باشم چون قدم اونقدر بلند نیست که دستم به بالاترین نقطه برسه. خب از یک چهارپایه استفاده می‌کنم و روی اون قرار می‌گیرم و می‌تونم به طبقات بالایی دسترسی پیدا بکنم. اگر این چهارپایه وجود نداشت، قد من تبدیل می‌شد به یک ناتوانی در خونه. به همین منوال، همۀ ما چه معلولیت‌های قابل دیدن داشته باشیم و چه معلولیتی به ظاهر نداشته باشیم، دچار محدودیت‌های خاص خودمون هستیم؛ محدودیت‌هایی که بودن انسانی ما داره؛ مثل اینکه نمی‌تونیم فواصل زیادی رو خیلی بلند بپریم یا نمی‌تونیم پرواز کنیم یا نمی‌تونیم زیر آب به مدت زیادی دوام بیاریم. برای غلبه بر محدودیت‌هایی که داریم و به اقتضای شرایطی که وجود داره از ابزار کمکی استفاده می‌کنیم. پس اون ابزار هستند که به ما کمک می‌کنن محدودیت‌های فیزیکی رو که داریم بهش غلبه بکنیم و بتونیم استفادۀ مضاعفی از شرایط اطرافمون بکنیم. به همین شکل، معلولیت در واقع معلولیت جسمی نوعی شرایط بدنی متفاوت هست که به خودی خود ناتوانی نیست، بلکه شرایط، ابزار و امکاناتی که باید وجود داشته که اون فرد با بدن خاص خودش بتونه از محیط اطرافش استفاده بکنه، اون شرایط و امکانات وجود نداره و فرد و شرایط بدنیش تبدیل میشه به “ناتوانی”. پس این نبود امکانات اجتماعی و شهری هست که از شرایط بدنی خاص، “ناتوانی” می‌سازه و نه صرفا به خودی خود خود بدن یا فیزیک فرد. درسته که متفاوت هست، درسته که مثلا پا نمی‌تونه کارکرد پای معلولی یا غیر معلول رو داشته باشه، درسته که دست نمی‌تونه کارکرد دست معمولی یا غیر معلول رو داشته باشه اما این نوعی تفاوت انسانی هست و به خودی خود ناتوانی نیست. تا وقتی جامعه نتونه کمک کنه و نتونه این ابزار و امکانات رو فراهم بکنه، اونوقت این تبدیل میشه به “ناتوانی”.
 در تک تک موانعی که در این گزارش می‌بینیم و در جمله به جمله‌اش می‌تونید بخونید و ببینید که چطور آماده نبودن امکانات شهری باعث شده یک فرد روی ویلچر در هر متری که داره طی میکنه، به یک بن بست جدید و یک مشکل جدید بخوره؛ درحالی که همۀ اینها میتونه با فراهم کردن امکانات لازم، اعم از مسیر صاف و هموار بدون پستی و بلندی، رمپ‌های قابل دسترسی، سطح شیبداری که اونقدر شیبش تند و ترسناک نباشه که فردی که روی ویلچر هست جرات نکنه روش بره، لیفترها یا بالابرنده‌ها درکنار پله‌ها، لیفترهایی که باید در اتوبوس‌ها تعبیه بشه، آسانسورها ورودی‌صهای معابرعمومی، موانعی که جلوی ورود موتورها میذارن و درواقع جلوی ورود افراد معلول و روی ویلچر رو می‌گیره، اون جعبه‌های خودپردازهای بانکی که باید ارتفاعش کوتاه باشه، تمام خدمات عمومی در داخل شهر باید مناسب سازی بشه. نگیم که افراد معلول درصد کمی هستند؛ مگه چند نفر از اینها استفاده می‌کنند؟! یک نفر، یک شهروند، حقش برابر هست با تمامی شهروندان برای برخورداری از امکانات شهری. پس اگر حتی جمعیت به مراتب کمتری ممکنه از این امکانات استفاده کنن اینها دلیل نمیشه که حق آنها ضایع بشه و درواقع امکانات لازم برای حضورشون، برای حضور امن و همیشگی اونها فراهم نشه. این وظیفۀ تک تک ماست؛ اصلا ربطی به نگاه خیریه، نگاه دلسوزانه، نگاه صدقه سری نداره. این حق و حقوق یک فرد و یک شهروند در جامعه هست که تک تک ما موظف هستیم این حق رو برآورده بکنیم و حقمون رو برآورده بخواهیم بشود از همدیگه و از ارگانهای ذیربط.
بنابراین اگر ما صحبت از حقوق معلولیت می‌کنیم، بخش دوم حرفم این هست، حرف از “خیریه” نیست، حرف از این نیست که من آدم خوبی هستم، دلم می‌سوزه، دوست دارم کار خیری در زندگیم بکنم پس به فکر حقوق افراد معلول هستم! نخیر! این وظیفۀ شهروندی هست و هیچ منتی هم بر سر کسی نیست.
بنابراین به پایان این مطلب که بخوام برسم و جمع بندی بکنم، “مدل اجتماعی معلولیت” بود با توجه به گزارشی که در روزنامه شرق چاپ شد و براتون خلاصه‌اش رو گفتم، خیلی خوب نشون میده که چطور نبود امکانات شهری یک وضعیت جسمی خاص رو به ناتوانی تبدیل می‌کنه و نکتۀ دوم برآوردن حقوق شهروندی برای تک تک افراد چه معلول و چه غیر معلول جزء وظایف همه‌ی ماست و نه صدقه و نه ترحم و نه دلسوزی!
 خیلی متشکرم. من نگین حسینی هستم روزنامه نگار (و پژوهشگر مطالعات معلولیت). امیدوارم از این مطلبی که براتون توضیح دادم استفاده کرده باشید. اگر هم سوالی داشتید به اندازۀ توان و وقتی که دارم، در فیسبوک یا سایر رسانه‌های اجتماعی در خدمتتون هستم.
شب و روزتون خوش
#روزجهانی_افراد_دارای_معلولیت #۳دسامبر #مدل_اجتماعی_معلولیت

در مورد موضوع روز جهانی افراد دارای معلولیت

روز جهانی

از سال ۱۹۹۲، این بیست و چهارمین سالی است که روز جهانی افراد معلول (دوازدهم آذر – سوم دسامبر) در کشورهای مختلف جهان گرامی داشته می‌شود. سازمان ملل بنا به سنت این دو دهه، امسال نیز موضوعی محوری را برای این روز برگزیده است. “هفده هدف برای آینده‌ای که خواستار آنیم” شعار امسال است که گریزی می‌زند به اهدافی که اخیرا برای توسعۀ پایدار جوامع انسانی به تصویب رسیده است.

موضوع امسال روز جهانی افراد دارای معلولیت، اشاره دارد به نقشی که اهدافِ توسعۀ پایدار می‌تواند در ساختن جهانی همه‌شمول و مساوی برای افراد دارای معلولیت ایفا کند. به نظرم از میان هفده هدف اعلام شده، چند هدف بطور مستقیم به زندگی افراد دارای معلولیت و رفع نیازهای فوری و حیاتی آنها در جوامع در حال توسعه و یا توسعه نیافته مربوط می‌شود: رفع فقر و گرسنگی، برابری امکانات آموزشی، برابری جنسیتی، اشتغال شرافتمندانه و رشد اقتصادی، کاهش نابرابری‌ها و برخورداری از آب آشامیدنی سالم. هرچند سایر اهداف اعلام شده برای رسیدن به توسعۀ پایدار نیز در جای خود اهمیت دارد، برآوردن نیازهای فوری و ضروری افراد دارای معلولیت از راه تصویب قوانین و ضمانت اجرایی آنها نیز به نوبۀ خود ضروری تلقی می‌شود.

اما شعار امسال روز جهانی افراد معلول، یعنی در نظر گرفتن اهداف توسعۀ پایدار برای ارتقای زندگی افراد دارای معلولیت از چند جنبه قابل تامل است: اول آنکه کیفیت زندگی افراد دارای معلولیت در جوامع پیشرفته به حدی ارتقا پیدا کرده که موضوعاتی که نیازهای ابتدایی آنها را نشانه می‌گیرند، کم کم از دامنۀ مباحث اصلی خارج می‌شوند چون نیازهای اولیه عموما برآورده شده‌اند و نیازی به تاکید ندارند. دوم اینکه مسائل مرتبط با معلولیت در حال گره خوردن با بحث‌های موسوم به “جریان اصلی” جوامع است؛ یعنی دیگر معلولیت موضوعی در حاشیه و یا جدا در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه درهم تنیده و مرتبط با مفاهیم توسعه است. از طرف دیگر، این نگاه پیشرفته و ارتقا یافته به معلولیت هرچند امیدوارکننده و نویدبخش است، برای جوامعی که هنوز در تامین نیازهای اولیه افراد معلول درمانده‌اند؛ برای کشورهایی که درآنها معلولیت هنوز مساوی است با فقر، نابرابری اجتماعی و تحصیلی و شغلی و اقتصادی، تبعیض، رانده شدن به حاشیه، برچسب و نگرش نادرست؛ برای این جوامع شاید کارکرد مستقیمی نداشته باشد.

واقعیت آن است که زندگی افراد معلول در کشورهای پیشرفته هرچند همچنان مشکلات خاص خودش را دارد، اما قابل مقایسه با زندگی افراد دارای معلولیت در جوامع غیرپیشرفته یا در حال توسعه و فقیر نیست. این نابرابری تاریخی و تفاوت جایگاه افراد معلول در متن قوانین اجتماعی در کشورهای مختلف سبب می‌شود که موضوعات محوری جهانی در بسیاری از جوامع، بیشتر بارِ شعارگونه داشته باشند تا عملی. توجه به توسعۀ پایدار و لازمه‌های آن از ضرورت‌های زندگی امروز است اما در جوامعی که افراد دارای معلولیت هنوز برای تامین پایه‌ای ترین نیازهای حیاتی و برای زنده ماندن و جان سالم به در بردن، در حال کشمکش دائمی و هر روزه با انواع مشکلات فردی و اجتماعی‌اند، و دشواری‌های مشترک میان آحاد جامعه، همچون فقر و اشتغال، برای آنها مضاعف وچندین برابر افراد غیرمعلول است، هر حرکتی باید دقیقا همین گروه اقلیت اجتماعی را نشانه بگیرد و فارغ از کلی گویی‌ها و هدف بندی‌های اساسی (هرچند لازم)، روی مشکلات این گروه خاص تمرکز کند. پس از آنکه افراد دارای معلولیت در کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته به سطح قابل قبولی از کیفیت زندگی برسند، آن وقت می‌توان امیدوار بود که مسائل مرتبط با آنها در متن و درآمیخته با موضوعات جریان اصلی جامعه مطرح شود؛ و چه هدفی بالاتر از آنکه معلولیت از مساله‌ای مرتبط با اقلیت جامعه درآید و به بحثی مربوط به همه تبدیل شود.

پی‌نوشت: هفده هدف توسعۀ پایدار که عموم جوامع و مردم را نشانه می‌گیرند عبارتند از: زندگی بدون فقر؛ بدون گرسنگی؛ برخورداری از سلامت و تندرستی؛ امکانات آموزشی برابر؛ برابری جنسیتی؛ برخورداری از آب آشامیدنی و سیستم دفع بهداشتی فاضلاب؛ انرژی پاک و بهینه؛ اشتغال شرافتمندانه و رشد اقتصادی؛ صنعت، نوآوری و زیربناها؛ کاهش نابرابری‌ها؛ شهرها و جوامع پایدار؛ مصرف و تولید مسئولانه؛ ملاحظات اقلیمی؛ زندگی جانداران آبزی؛ زندگی روی خشکی؛ صلح، عدالت و نهادهای قدرتمند؛ و همکاری برای تامین این اهداف.
* نگین حسینی، روزنامه نگار

#روزجهانی_افراد_معلول #۳دسامبر
@neginpaper
منبع عکس:
http://www.ibtimes.co.uk/what-theme-this-years-international-day-persons-disabilities-1594599#slideshow/۱۵۷۱۷۱۶

زن + معلولیت = خشونت مضاعف

زن و خشونتکمپین جهانی برای آگاه سازی در مورد خشونت نسبت به زنان از ۲۵ نوامبر (روز از بین بردن خشونت علیه زنان) تا ۱۰ دسامبر (روز جهانی حقوق بشر)، ۱۶ روز را به صحبت در مورد این موضوع اختصاص داده است. فضای مجازی پر شده از مطالب و ماجراهایی که به نوعی، خشونت نسبت به زن را یادآور می‌شوند. هدف من از نوشتن این مطلب، جلب توجه به موضوع خشونت نسبت به زنان و دختران دارای معلولیت است که اغلب در مورد آن حرفی به میان نمی‌آید. 

مثل همیشه، آمار دقیقی وجود ندارد از میزان و انواع خشونت‌هایی که دختران و زنان معلول با آن مواجه می‌شوند، چه در داخل خانواده و چه در محیط‌های عمومی و اجتماعی، اما من می‌توانم ساعت‌ها برای شما از مواردی حرف بزنم که شنیده‌ام و از نزدیک دیده‌ام. می‌توانم به گوشه‌ای از خشونت‌هایی که برخی از دوستان دارای معلولیتم با آنها مواجه بوده‌اند اشاره کنم تا به عمق فاجعه پی ببرید. می‌توانم داستان زندگی س. را برایتان بگویم؛ دختری ۲۷-۲۸ ساله که نمی‌تواند راه برود و روزی نبوده که از برادرانش کتک نخورد. می‌توانم داستان زندگی م. حدودا چهل ساله را بگویم که هنوز هم از طرف نزدیکترین افراد زندگی‌اش، مورد خشونت کلامی قرار می‌گیرد: سربار، حیف نون، علیل، بدبخت، …. اینها کلماتی است که خیلی از افراد دارای معلولیت هر روزه آنها را می‌شنوند و باید تاب آورند… می‌توانم از تجربۀ مشترک بسیاری از دختران معلول بنویسم که در فقدان امکانات لازم برای آمد و رفت مستقل و بدون نیاز به دلسوزی دیگران، ظاهرا مورد “لطف” برخی آقایان قرار می‌گیرند و در حالی که به اجبار، توسط آنها “حمل” می‌شوند، تماس چندش‌آور و معنی‌دارِ دستان آنها را روی بدنشان احساس می‌کنند اما دم برنمی‌آورند… می‌توانم از داستان زندگی م. یک کتاب بنویسم که دایی خودش به حریم او تعدی می‌کرد. داستان‌ها دارد خشونتی که زنان دارای معلولیت از همسر خود می‌بینند، در حالی که شوهر آنها عموما “قهرمانی” تلقی می‌شود که با “فداکاری” حاضر شده با یک زن معلول ازدواج کند یا به زندگی با یک زن معلول ادامه بدهد… خشونتی که در بیشتر آسایشگاه‌ها و مراکز مراقبت، نسبت به افراد معلول و سالمند صورت می‌گیرد (منهای جنسیت آنها) خودش ماجرای غم‌انگیز دیگری است…

خشونت علیه دختران معلول، ظلمی مضاعف است که گاهی حتی به تعدی و تجاوز تبدیل می‌شود. زن بودن، به علاوۀ داشتنِ نوعی معلولیت جسمی و یا فکری که آدمی را آسیب پذیرتر می‌کند، ترکیب مناسبی برای تحمیل ظلم و رفتار خشن ایجاد می‌کند که در فقدان توانمندی روحی و عملی، استقلال مالی، آموزش، حمایت‌ قانونی و فاکتورهای دیگر، این رفتار دائما تکرار و تقویت می‌شود. در کشورهایی که ساز و کار تضمین شده و قانونی برای برخورد کیفری با این نوع جرائم دارند، اوضاع کمی بهتر است. فعالان حقوق افراد معلول سال‌هاست که در مورد خشونت پنهان نسبت به این افراد سخن می‌گویند و از افراد دارای معلولیت می‌خواهند که در مورد این خشونت‌ها حرف بزنند و به اصطلاح “پرده‌ها را کنار بزنند” اما متاسفانه در ایران هیچ ساز و کاری برای رسیدگی قانونی به این موارد وجود ندارد. کسانی که به سبب معلولیت و فقدان استقلال، مورد خشونت روزمره قرار می‌گیرند، این رفتار را به عنوان بخشی از سرنوشتِ محتوم خود می‌پذیرند و دم برنمی‌آورند؛ چرا که نه سرپناه قانونی برای آنها وجود دارد و نه تضمینی هست که در صورت رسیدگی به شکایت، زندگی آنها در خارج از خانواده و در آسایشگاه‌ها، کیفیتی بهتر داشته باشد.

این را هم اضافه کنم: خانواده‌های بسیاری هستند که با فرد معلول، با احترام و محبت رفتار می‌کنند. دوستان زیادی دارم که پدر و مادر و خواهر و برادر آنها در تمام زندگی، جز با زبان ادب و احترام با آنها سخن نگفته‌اند. طبیعتا روی سخن من در این مطلب آنها نیستند؛ بلکه شمار زیادی از دختران دارای معلولیتی هستند که رنج‌های مضاعف و چندگانه می‌برند…
پی نوشت: عکس را از ویدیویی برداشتهام که لینکش اینجاست.
#خشونت_علیه_زنان_معلول #خشونت #زنان_معلول

جایزۀ پارالمپیک آسیا برای خانم میرفتاح

میرفتاح

هرچند خودش نبود تا ببیند، اما جایزه که روی دست پسرش نشست، فکر کردم کسی که ظاهرا میان ما نیست، چقدر از همۀ ما حاضرتر است و هنوز چقدر مفیدتر!
 کمیتۀ پارالمپیک آسیا دیروز در مراسمی در بانگوک (تایلند)، جایزۀ یک عمر خدمت به ورزش افراد دارای معلولیت را به خانم دکتر فاطمه میرفتاح اهدا کرد؛ و آرش، پسر خانم میرفتاح، جایزه را به نام و یاد مادر بزرگوارش دریافت کرد. این جایزه به کسانی تعلق می‌گیرد که به پارالمپیک یا ورزش افراد معلول خدمت کرده‌اند؛ و چه کسی شایسته‌تر از او که همۀ زندگی حرفه‌ای خود را روی ارتقای ورزش افراد معلول و به خصوص دختران و زنان دارای معلولیت گذاشت. 
داستان زندگی خانم میرفتاح خواندنی است. ۱۸ تیر ۱۳۸۴۴ که هنوز ایران بودم، برای ایشان که در امریکا زندگی می‌کرد، فکسی فرستادم و خواستم که خلاصه‌ای از زندگینامه خود را برایم بفرستد تا در مقدمۀ کتاب “در آسمانی دیگر” (خاطرات من از پارالمپیک آتن ۲۰۰۴) از آن استفاده کنم. کمتر از یک ماه بعد، پاکتی پستی به دستم رسید. خانم میرفتاح در ۱۴ صفحه، خلاصه‌ای از زندگی پر فراز و نشیب خود را نوشته و برایم فرستاده بود. اصل مطلبی که نوشته بود، در وبسایتم قابل دسترسی است و نشانی آن را در کامنت می‌گذارم.
این جایزه مبارک آرش عزیز باشد، و مبارک همۀ دوستداران مادرش که برای همه مادری کرد.
لینک ویدیوی مراسم در فیسبوک