زن + معلولیت = خشونت مضاعف

زن و خشونتکمپین جهانی برای آگاه سازی در مورد خشونت نسبت به زنان از ۲۵ نوامبر (روز از بین بردن خشونت علیه زنان) تا ۱۰ دسامبر (روز جهانی حقوق بشر)، ۱۶ روز را به صحبت در مورد این موضوع اختصاص داده است. فضای مجازی پر شده از مطالب و ماجراهایی که به نوعی، خشونت نسبت به زن را یادآور می‌شوند. هدف من از نوشتن این مطلب، جلب توجه به موضوع خشونت نسبت به زنان و دختران دارای معلولیت است که اغلب در مورد آن حرفی به میان نمی‌آید. 

مثل همیشه، آمار دقیقی وجود ندارد از میزان و انواع خشونت‌هایی که دختران و زنان معلول با آن مواجه می‌شوند، چه در داخل خانواده و چه در محیط‌های عمومی و اجتماعی، اما من می‌توانم ساعت‌ها برای شما از مواردی حرف بزنم که شنیده‌ام و از نزدیک دیده‌ام. می‌توانم به گوشه‌ای از خشونت‌هایی که برخی از دوستان دارای معلولیتم با آنها مواجه بوده‌اند اشاره کنم تا به عمق فاجعه پی ببرید. می‌توانم داستان زندگی س. را برایتان بگویم؛ دختری ۲۷-۲۸ ساله که نمی‌تواند راه برود و روزی نبوده که از برادرانش کتک نخورد. می‌توانم داستان زندگی م. حدودا چهل ساله را بگویم که هنوز هم از طرف نزدیکترین افراد زندگی‌اش، مورد خشونت کلامی قرار می‌گیرد: سربار، حیف نون، علیل، بدبخت، …. اینها کلماتی است که خیلی از افراد دارای معلولیت هر روزه آنها را می‌شنوند و باید تاب آورند… می‌توانم از تجربۀ مشترک بسیاری از دختران معلول بنویسم که در فقدان امکانات لازم برای آمد و رفت مستقل و بدون نیاز به دلسوزی دیگران، ظاهرا مورد “لطف” برخی آقایان قرار می‌گیرند و در حالی که به اجبار، توسط آنها “حمل” می‌شوند، تماس چندش‌آور و معنی‌دارِ دستان آنها را روی بدنشان احساس می‌کنند اما دم برنمی‌آورند… می‌توانم از داستان زندگی م. یک کتاب بنویسم که دایی خودش به حریم او تعدی می‌کرد. داستان‌ها دارد خشونتی که زنان دارای معلولیت از همسر خود می‌بینند، در حالی که شوهر آنها عموما “قهرمانی” تلقی می‌شود که با “فداکاری” حاضر شده با یک زن معلول ازدواج کند یا به زندگی با یک زن معلول ادامه بدهد… خشونتی که در بیشتر آسایشگاه‌ها و مراکز مراقبت، نسبت به افراد معلول و سالمند صورت می‌گیرد (منهای جنسیت آنها) خودش ماجرای غم‌انگیز دیگری است…

خشونت علیه دختران معلول، ظلمی مضاعف است که گاهی حتی به تعدی و تجاوز تبدیل می‌شود. زن بودن، به علاوۀ داشتنِ نوعی معلولیت جسمی و یا فکری که آدمی را آسیب پذیرتر می‌کند، ترکیب مناسبی برای تحمیل ظلم و رفتار خشن ایجاد می‌کند که در فقدان توانمندی روحی و عملی، استقلال مالی، آموزش، حمایت‌ قانونی و فاکتورهای دیگر، این رفتار دائما تکرار و تقویت می‌شود. در کشورهایی که ساز و کار تضمین شده و قانونی برای برخورد کیفری با این نوع جرائم دارند، اوضاع کمی بهتر است. فعالان حقوق افراد معلول سال‌هاست که در مورد خشونت پنهان نسبت به این افراد سخن می‌گویند و از افراد دارای معلولیت می‌خواهند که در مورد این خشونت‌ها حرف بزنند و به اصطلاح “پرده‌ها را کنار بزنند” اما متاسفانه در ایران هیچ ساز و کاری برای رسیدگی قانونی به این موارد وجود ندارد. کسانی که به سبب معلولیت و فقدان استقلال، مورد خشونت روزمره قرار می‌گیرند، این رفتار را به عنوان بخشی از سرنوشتِ محتوم خود می‌پذیرند و دم برنمی‌آورند؛ چرا که نه سرپناه قانونی برای آنها وجود دارد و نه تضمینی هست که در صورت رسیدگی به شکایت، زندگی آنها در خارج از خانواده و در آسایشگاه‌ها، کیفیتی بهتر داشته باشد.

این را هم اضافه کنم: خانواده‌های بسیاری هستند که با فرد معلول، با احترام و محبت رفتار می‌کنند. دوستان زیادی دارم که پدر و مادر و خواهر و برادر آنها در تمام زندگی، جز با زبان ادب و احترام با آنها سخن نگفته‌اند. طبیعتا روی سخن من در این مطلب آنها نیستند؛ بلکه شمار زیادی از دختران دارای معلولیتی هستند که رنج‌های مضاعف و چندگانه می‌برند…
پی نوشت: عکس را از ویدیویی برداشتهام که لینکش اینجاست.
#خشونت_علیه_زنان_معلول #خشونت #زنان_معلول

جایزۀ پارالمپیک آسیا برای خانم میرفتاح

میرفتاح

هرچند خودش نبود تا ببیند، اما جایزه که روی دست پسرش نشست، فکر کردم کسی که ظاهرا میان ما نیست، چقدر از همۀ ما حاضرتر است و هنوز چقدر مفیدتر!
 کمیتۀ پارالمپیک آسیا دیروز در مراسمی در بانگوک (تایلند)، جایزۀ یک عمر خدمت به ورزش افراد دارای معلولیت را به خانم دکتر فاطمه میرفتاح اهدا کرد؛ و آرش، پسر خانم میرفتاح، جایزه را به نام و یاد مادر بزرگوارش دریافت کرد. این جایزه به کسانی تعلق می‌گیرد که به پارالمپیک یا ورزش افراد معلول خدمت کرده‌اند؛ و چه کسی شایسته‌تر از او که همۀ زندگی حرفه‌ای خود را روی ارتقای ورزش افراد معلول و به خصوص دختران و زنان دارای معلولیت گذاشت. 
داستان زندگی خانم میرفتاح خواندنی است. ۱۸ تیر ۱۳۸۴۴ که هنوز ایران بودم، برای ایشان که در امریکا زندگی می‌کرد، فکسی فرستادم و خواستم که خلاصه‌ای از زندگینامه خود را برایم بفرستد تا در مقدمۀ کتاب “در آسمانی دیگر” (خاطرات من از پارالمپیک آتن ۲۰۰۴) از آن استفاده کنم. کمتر از یک ماه بعد، پاکتی پستی به دستم رسید. خانم میرفتاح در ۱۴ صفحه، خلاصه‌ای از زندگی پر فراز و نشیب خود را نوشته و برایم فرستاده بود. اصل مطلبی که نوشته بود، در وبسایتم قابل دسترسی است و نشانی آن را در کامنت می‌گذارم.
این جایزه مبارک آرش عزیز باشد، و مبارک همۀ دوستداران مادرش که برای همه مادری کرد.
لینک ویدیوی مراسم در فیسبوک

نمایشگاه عکس بهمن گلبارنژاد

بهمن گلبار

مث اسب غمگینی که بی‌سوار برگشته…
***
نمایشگاه بهمن و ۱۱۰ نفر
عکس‌های تیم پارالمپیک ایران در بازی‌های پارالمپیک ریو ۲۰۱۶
گرامیداشت یاد بهمن گلبارنژاد
بازدید تا ۱۷ آبان – از ۱۰ صبح تا ۱۸۸، گالری آیینه، موسسه فرهنگی هنری صبا
#بهمن_گلبارنژاد #نمایشگاه_عکس