دربارۀ ازدواج حجت و عاطفه

من هم خوشحال میشوم از پیوند و شادی دو نفر اما تماشای این خبر، بند بند وجودم را به درد می آورد؛ از تحقیر نامحسوس و محسوسی که در هر صحنۀ این ویدیو هست… از بغل زدنِ دختر معلول تا حرفهای مادر داماد خطاب به پسرش: “این دختر را مادرش تر و خشک میکنه… میتونی همه کارها رو انجام بدی؟”، تا از راه رسیدن اسب سپید خوشبختی و شازده ای که دل دادگی اش به دختری معلول، معادل “ایثار” و “از خودگذشتگی” تلقی میشود و مورد ستایش قرار می گیرد. و بدتر آنکه، حتی دختر معلول نیز خود جزیی از سیستمِ تحقیر علیه خودش شده که در اطرافش حاکم است؛ و به دوربین اجازه میدهد تصویری از شخصی  ترین لحظۀ ممکن میان او و همسرش را همگانی کند: آقای داماد، چنان با افتخار عروس خانم را جلوی دوربین روی دست بلند و جابجا میکند که گویی عَلَم انسانیت و جوانمردیش را به همه نشان میدهد. 
 در فهم هایی از روابط انسانی که متکی بر جسم و البته جسم کامل و “بدون نقص” است، رویکرد عاشقانۀ افراد غیرمعلول به افراد دارای معلولیت چنان بعید به نظر میرسد که اگر کسی وارد رابطه ای عاشقانه با فردی معلول بشود، با ناباوری و تحیر، به شدت مورد ستایش قرار می گیرد و از طرف خداوندگارانِ روی زمین، جایگاهی خاص در بهشت موعود برایش ذخیره می شود. جالب اینکه حتی در همین فرهنگ رایج و از همین زاویه دید، ازدواج زنان غیرمعلول با مردان دارای معلولیت آنقدر ارزشمند تلقی نمی شود که اگر مردی “ایثار” به خرج دهد و با زنی معلول ازدواج کند.
 نه فقط معلولیت، بلکه هر شرایطی که هر انسانی را در جزیی ترین امورش به دیگری وابسته کند، به مرور زمان، زمینه های تسلط و برترپنداری حامیان، و کوچک شماریِ حمایت شدگان را فراهم می آورد. افراد دارای معلولیت نیازمند امکاناتی هستند که آنها را تا حد ممکن مستقل کند و شان و شخصیت و حرمت آنها را مثل هر فرد دیگری در جامعه، محترم و محفوظ نگاه دارد. 
 این ویدیو و بازنمایی رسانه ای معلولیت و زندگی همراه با معلولیت، سرشار است از واقعیت های تلخی که در زندگی خیلی از افراد معلول جریان دارد: “معلولیت” به خودی خود “ضد ارزش” و “امتیاز منفی” تلقی می شود و در نبودن امکانات لازم، توانمندی ها و فعالیت های ضروری برای استقلال نسبی فرد، آوار همۀ برچسب ها و باورها و احساس های غلط را روی فرد معلول می ریزد…
 برای این عروس و داماد زندگی شیرین و خوشبختی ماندگار آرزو دارم. به تصمیم این آقا احترام میگذارم و بنای زیرسوال بردن علاقه و عشق ایشان را ندارم، بلکه منظور، نقد افکار اشتباه نسبت به افراد دارای معلولیت و ازدواج آنها با افراد غیرمعلول، به خصوص نوع برخورد اطرافیان و همینطور رسانه ها با این نوع رویدادهاست.

 *نگین حسینی، روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت

لینک ویدیو

روزی برای قدردانی از خواهر و برادر

Image may contain: one or more people, people standing, outdoor and nature

دهم آوریل در برخی کشورها، روز خواهر و برادر است، یا فرصتی در شلوغی زندگی روزمره تا یادمان بیاید که داشتن خواهر و برادری فهیم و خوب، چه نعمت بزرگی در زندگی است.
 به این بهانه دوست دارم از دختران و پسرانی بنویسم که کمتر از آنها یاد شده و گاه حتی فراموش شده‌اند: از خواهران و برادرانِ افراد دارای معلولیت. بچه‌هایی که خواهر یا برادرشان معلولیت دارد، گاهی در خانواده‌ها فراموش می‌شوند. گاهی شرایطی که عضو معلول خانواده دارد، اقتضا می‌کند که والدین بخش بزرگی از وقت و انرژی و حتی سرمایه خانواده را برای فرزند دارای معلولیت هزینه کنند. در اغلب اوقات، کودکانی که معلولیت ندارند، در سایۀ خواهر و برادر معلول خود قرار می‌گیرند. هرچند بیشتر این افراد از سنین کودکی یاد می‌گیرند که متوجه نیازهای خواهر یا برادر معلول خود باشند و شرایط را درک کنند، اما خب، آنها هم به هر حال انسانند و نیازهایی دارند که اغلب نادیده انگاشته یا حتی فراموش می‌شود. بیشتر کودکانی که با خواهر یا برادر دارای معلولیت بزرگ می‌شوند، به نوعی، کودکی نمی‌کنند؛ از بچگی فهیم و بردبارند و با عشق و رضایت، اولویت را به عزیزی می‌دهند که نیازهای خاص‌تری دارد.
 ای کاش همه خواهران و برادران افراد دارای معلولیت بدانند که فراموش نشده‌اند و عده‌ای قدردان رنج‌های آنها، صبوری‌شان، گذشتن از خواسته‌های به حق‌شان، و مسئولیت پذیری و همراهی‌شان، بوده و هستند.
 دیروز، روز جهانی خواهر و برادر بود. با کمی تاخیر، این روز بر همه شما که خواهر و برادر فردی دارای معلولیت هستید، مبارک!
#روز_جهانی_خواهر_و_برادر #معلولیت

آنچه در آینده می بینیم

Image may contain: 2 people

دختر پانزده ساله اهل ایالت کنتیکت امریکا برندۀ جایزۀ سی هزار دلاری گوگل در طراحی مسابقۀ سالانه طراحی گوگل موسوم به “دودِل” شد. موضوع مسابقۀ امسال گوگل “آنچه در آینده می¬بینیم” بود و سارا هریسون، دانش آموز کلاس دهم دبیرستان بانِل طرحی را کشید که در آن صلح و تنوع در میان مردم مختلف (انواع نژاد، دین، گرایش جنسی، معلولیت، و…) دیده می شود و روی تی شرت آنها عبارت گوگل نوشته شده است. 
 سارا که طرحش را با کمک کوچکی از گوگل تمام کرده و کمک تحصیلی سی هزار دلاری و بلیت بازدید از گوگل پلکس (مقر اصلی گوگل در مَونتِن ویو، کالیفرنیا) را بُرده، گفت: “می خواستم چیزی بکشم که امیدوار بودم نشان دهد ما می توانیم با هم کنار بیاییم، و اینکه ممکن است که درکنار یکدیگر خوشحال باشیم”. دبیرستان بانِل نیز ۵۰ هزار دلار کمک مالی برای پیشبرد تکنولوژی و ارتقای طرح های موسوم به STEM (آموزش دانش آموزان در چهار زمینۀ خاص: علوم، تکنولوژی، مهندسی، و ریاضیات) دریافت خواهد کرد. چهار فینالیست این مسابقه در گروه های مختلف سنی جایزۀ ۵هزار دلاری و بلیت بازدید از گوگل دریافت خواهند کرد.
 در این تصویر، از نماد ویلچر، عصای سفید و زبان اشاره برای نشان دادن معلولیت ها استفاده شده است. ساعاتی پس از انتشار این تصویر، انبوه نظرات انتقادی کاربران معترض در حال ارسال است که در این تنوع و گوناگونی خودشان را پیدا نکرده اند، از جمله دختران سیاه پوست، مسلمانان، سفیدپوستان و احتمالا خیلی دیگر از کسانی که خود را متعلق به گروه یا طبقه ای خاص می دانند. 
*این مطلب را از گوگل ترجمه کردم اما پاراگراف آخر را برمبنای کامنت هایی که دیدم، اضافه کردم.
*نگین حسینی، روزنامه نگار
#گوگل #Google #

می خواهید سهمی در این روز داشته باشید؟

Autism3
 انجمن های اوتیسم امریکا و برخی کشورهای جهان امسال برای نهمین بار، برنامه های مختلفی برای روز دوم اوریل (۱۳ فروردین) را که روز جهانی آگاهی از اوتیسم و اطلاع رسانی در این مورد است، اجرا می کنند. من رسانۀ بزرگی در اختیار ندارم وفقط در فیسبوک و تلگرام و گوگل پلاس اطلاع رسانی می کنم. فکر کردم به مناسبت روز جهانی اوتیسم، پیشنهادی را با همین گروه محدود دوستان و آشنایان و افراد دیگر مطرح کنم تا هر کسی به سهم خودش، نقشی در کسب آگاهی بیشتر در زمینۀ اوتیسم و ترویج آن ایفا کند. اگر تمایل دارید می توانید به مناسبت روز جهانی اوتیسم (۲ اوریل – ۱۳ فروردین) به پیشنهاد زیر عمل کنید:
 با پدر یا مادری که فرزند اوتیستیک دارد، تماس بگیرید و بگویید که به مناسبت روز جهانی اوتیسم تمایل دارید آنها را به کافی شاپ، رستوران (یا اگر با هم آشنا هستید) به منزل خودتان دعوت کنید تا کمی در مورد اوتیسم صحبت کنید. هنگام دیدار، برای آنها یک شاخه گل ببرید. از آنها بخواهید که کمی در مورد اوتیسم و توقعات والدین دارای فرزند اوتیستیک از جامعه و دوستان و آشنایان صحبت کنند و بگویند که از چه رفتارهایی رنج می کشند یا دوست ندارند شاهدش باشند. به آنها بگویید که تمایل دارید یاد بگیرید چطور با افراد اوتیستیک و خانواده های آنها ارتباط برقرار کنید و نگرش درستی در مورد موضوع اوتیسم پیدا کنید. ممکن است والدین از شرایط دشوار زندگی خودشان یا کودک اوتیستیک شان صحبت کنند یا حرفهایی بزنند که واقعا تحت تاثیر قرار بگیرید. توجه داشته باشید که در همه حال، از هرگونه قضاوت، توصیه، پند و اندرز پرهیز کنید و فقط شنونده باشید. در پایان دیدار به آنها اطمینان بدهید که نکاتی را که یاد گرفته اید، حداقل با یک دوست در میان می گذارید تا سهمی در زمینۀ اطلاع رسانی در مورد اوتیسم داشته باشید.
 از آنجا که رنگ آبی نماد روز جهانی آگاهی از اوتیسم است، می توانید لباس آبی بپوشید. برای گرفتن عکس و انتشار آن، از مهمان تان اجازه بگیرید. برای استفاده از اسم اصلی مهمان، از او اجازه بگیرید. در مورد این دیدار و نکاتی که یاد گرفتید، بنویسید و آن را را با هشتگ #بااوتیسم در شبکه های اجتماعی به اشتراک  بگذارید. می توانید تجربه خودتان را برای من نیز ایمیل کنید یا به فیسبوکم بفرستید تا همه را به صورت فایلی هماهنگ (و با اسم خودتان) منتشر کنم. مجموعۀ تجربه ها و نظرات شما می تواند منبع جامع و موثری برای اطلاع رسانی در مورد اوتیسم و به خصوص رفتار مناسب در این زمینه باشد. من هم خودم هم حتما این کار را خواهم کرد و برایتان خواهم نوشت. اگر تمایل دارید این پیشنهاد را اجرا کنید اما اگر خانواده ای با این شرایط نمی شناسید، برایم پیام بگذارید شاید بتوانم به واسطۀ دوستانم، کسانی را به شما معرفی کنم. ممکن است مهمان شما، خواهر یا برادر یک فرد دارای اوتیسم باشد که هیچ اشکالی ندارد. ضمنا چون ۱۳ فروردین روز سیزده بدر است، می توانید یکی دو روز بعدش این کار را بکنید. در هر حال، اوریل (۱۲ فروردین تا ۱۰ اردیبهشت) ماه آگاهی از اوتیسم است و وقت زیادی دارید تا قدم کوچک اما ارزشمندی در این زمینه بردارید.
اگر تمایل دارید، این متن را به اشتراک بگذارید. منتظر تجربه های شنیدنی شما با هشتگ #بااوتیسم هستم.
نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
@neginpaper
Email: neginh@gmail.com
#بااوتیسم #۲اوریل

راهِ پُرچالۀ وصال

MohammadReza Shahi

محمدرضا برایم می نویسد: “این خانم، زندگی منه” 
از خوشحالی در پوستم نمی گنجم و جواب می دهم: 
“چقدر خانم و زیبا… و چقدر به هم می آیید.. پس ولنتاین تنها نبودی!” 
“اتفاقا تنها بودم… زیاد نمی تونم ببینمش. چون نیاز به کمک دارم”
راه وصال چقدر چاله دارد مقابل چرخهای ویلچر محمدرضا…
محمدرضا شاهی سوم آبان ۱۳۵۶ به دنیا آمد. او و برادر کوچکش محسن از بدو تولدSMAA یا شاخ قدامی نخاع داشتند. زندگی پدر و مادر محمدرضا وقف فرزندانشان شده بود؛ از بغل زدن آنها برای رساندن به سرویس مدرسه، تا سر و کله زدن با مردم جامعه¬ای که با تعجب و گاه حتی با توهین از آنها می پرسیدند اصلا این بچهای معلول چه نیازی دارند به مدرسه رفتن و باسواد شدن؟ ساختمان مدرسه ها با آنهمه پله و گاه همکاری نداشتن مدیران و معلمان برای اختصاص کلاسهای طبقۀ اول به دانش آموزانی مثل محمدرضا و برادرش، سختی های زندگی آنها را دوچندان می کرد. برای پدر محمدرضا که رانندۀ تاکسی بود، امرار معاش در کنار کمک به فرزندان برای تحصیل علم و پیشرفت کار ساده¬ای نبود. مادرشان نیز در نبودن امکاناتی که حق هر کودک و فرد دارای معلولیت است، هر روز زندگی اش را وقف فرزندانش کرد اما متاسفانه سرطان گرفت و پس از دو سال تحمل بیماری، در سال ۱۳۹۳ از دنیا رفت. 
 محمدرضا و محسن که به دلیل مشکلات مربوط به آمد و رفت نتوانستند در کلاسهای آمادگی کنکور شرکت کنند، با رتبۀ خوب در دانشگاه قبول شدند. محمدرضا مدرک کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی دارد که البته فقط مدرک نیست؛ او تا به حال یازده عنوان کتاب ترجمه کرده و البته ترجمه های دانشجویی و علمی نیز انجام میدهد که در تمامی اینها، برادرش محسن نیز در تایپ و معادل یابی و ویراستاری با او همکاری دارد. محمدرضا در مراسم امسال روز جهانی افراد دارای معلولیت به عنوان نخبۀ علمی برگزیده شد. محمدرضا و محسن شاهی در دومین جشنواره انتخاب بهترین کتاب معلولین برنده لوح تقدیر و تندیس جشنواره ۱۳۹۵ شدند. همچنین کتاب ترجمه شدۀ آنها با عنوان “رشد در گستره زندگی” در سیزدهمین جشنواره کتاب¬های آموزشی و تربیتی رشد به عنوان کتاب سال ۱۳۹۵ برگزیده شد. 
 محمدرضا تا جایی که از دستش برآمده، برای درآمد مالی و استقلال تلاش کرده اما چه کسی است که نداند نرخ زندگی چقدر بالاست! محمدرضا به پرستار نیاز دارد تا در امور روزمره کمکش کند. از طرف دیگر، وقتی سازمانهایی که باید با استخدام او، از توانایی و ظرفیتش در ترجمه بهره ببرند و به او امنیت شغلی بدهند، او را فقط به دلیل بدنی متفاوت رد می کنند، چطور می-تواند دل به دریا بزند و در ناامنی اقتصادی ازدواج کند؟
 محمدرضا هم عاشق است؛ مثل خیلی دیگر از مردم این شهر؛ شهری که راه وصال را برای شهروندان دارای معلولیتش پر از چاله کرده؛ شهری که مناسب سازی نیست، نه راه هایش و نه فکر مردمانش که هنوز باور دارند بدنهای متفاوت محکوم به آنند که در خانه بمانند و بپوسند؛ معلولان را چه به سواد و تحصیلات؛ بدنهای متفاوت حق استخدام شدن ندارند چون “نمی توانند”؛ بدنهای متفاوت اصلا هیچ حقی ندارند، چه رسد به عشق و عاشقی…
*نگین حسینی؛ روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
#محمدرضاشاهی #معلولیت
@neginpaper